انعكاس ولايت فقيه در ميراث فقهى پس‏از شهيد اوّل - پیشینه نظریه ولایت فقیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیشینه نظریه ولایت فقیه - نسخه متنی

مصطفی جعفرپیشه فرد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در واقع، دليل جواز اجراى حدود، نيابت عامّه فقيه تلقى شده است.(49) بنابراين، شهيد اوّل، برنيابت عامّه فقيه تأكيد دارد. و نيابت عامّه، برامور حسبيه اصطلاحى - كه در بالا تعريف آن گذشت - تطبيق نمى‏كند. نايب، كسى را گويند كه ازطرف منوبٌ عنه، مسؤوليتى دارد و منوبٌ عنه، او را براى انجام عملى، منصوب كرده است. اگر به‏فقيه، نايب عام گفته شود، براساس اين اعتقاد است كه در غياب ولى امر(عج)، فقيه، به‏نصب عام، امور و وظايف مربوط به‏آن حضرت را توليت مى‏كند.

با توجه به‏اين كه شهيد اوّل، با مذاهب مختلف اهل سنّت، ارتباط نزديك داشته و نزد بزرگان آن‏ها درس خوانده و به‏مراكز علمى ايشان در مكه و مدينه و بغداد و مصر و دمشق و الخليل سفر كرده و از چهل عالمِ سنّى اجازه روايت دارد،(50) شايد عنوان حسبه را كه براى امر به‏معروف و نهى از منكر برگزيده است، برهمين اساس بوده كه اهل سنّت هم حسبه را جزء امر به‏معروف و نهى از منكر مى‏شمرند، والّا تا پيش از شهيد اوّل، فقيهى از فقهاى شيعه، امر به‏معروف و نهى از منكر را حسبه نام نگذارده است.

5 .در كتاب القضاء، با چند مطلب تازه از شهيد اوّل مواجهيم. نخست، تعريف شهيد از قضاست. شهيد، قضا را به: «هو ولايةٌ شرعيّةٌ على الحكم في المصالح العامّة من قبل الإمام.»(51) تعريف كرده است.

از اين تعريف برمى‏آيد كه اوّلاً، قضا، يكى از اقسام ولايت است و ثانياً، قضا را در فيصله‏نزاع و حلّ اختلافات در دادگاه، نمى‏توان خلاصه كرد. قاضى، كسى است كه ازطرف امام، براى ولايت قضا، منصوب مى‏شود تا در جميع امورى كه به‏مصالح عامّه مربوط است، حكم دهد.

نكته دوم آن است كه شهيد اوّل، قضا را به‏قضاى تعميم و تحكيم تقسيم مى‏كند. قاضىِ تحكيم را طرفين خصومت برمى‏گزينند، امّا قاضى تعميم، مشروط به‏اذن امام است. امام، با نصب خاص يا نصب عام، به‏كسى، توليت قضا اِعطا مى‏كند و با گفتن جمله‏اى مانند: «ولّيتكَ‏الحُكمَ» او را در اين سِمَت قرار مى‏دهد. در حال غيبت، فقيه جامع‏الشرائط قاضى است و مردم، مرافعات را به‏او ارجاع مى‏دهند و حكمى كه فقيه مى‏دهد، حكم منصوبِ امام است و تفاوتى ميان دو حكم نيست.

در اين جا مرحوم شهيد اوّل، برمنصوب بودن فقيه به‏نصب عام تصريح كرده است.

سومين نكته‏اى كه در كلام شهيد اوّل در قضا تازه است، فرض تعدّد فقيه در عصر غيبت‏است.(52) شهيد اوّل، تعدّد فقيهان را، مانند تعدّد قضات مى‏داند كه هيچ شبهه‏اى ندارد و محال نيست. البته، در فرض تعدّد فقيه، براى حلّ مرافعه به‏اعلم آن‏ها مراجعه مى‏كنند. و اگر هر دو مساوى بودند، به‏اورع مراجعه مى‏كنند و اگر يكى اعلم و ديگرى اورع بود، رجوع به‏اَعلم ترجيح دارد.

6 .چنان كه در انظار فقهى محقّق حلّى گذشت، از زمان وى، واژه «حاكم» در كتب فقهى شيعه، كاربرد گسترده پيدا مى‏كند. اين رويه در كتب شهيد اوّل نيز ادامه يافته است و مثلاً، اوهم درباره ميّت بلاوصىّ و ميّتى كه وصىّ او وفات كرده، نظر و رأى را به‏حاكم واگذارمى‏كند.(53)

انعكاس ولايت فقيه در ميراث فقهى پس‏از شهيد اوّل

پس‏از شهيد اوّل، از فقيهان شاخص ديگر، مقدادبن‏عبداللَّه سيورى حلّى (متوفاى 828 ه.ق)، معروف به«فاضل مقداد» است. كنزالعرفان في فقه القرآن، و التنقيح الرائع في شرح الشرائع دو كتاب عمده اوست.

فاضل مقداد، در بحث ولايت فقيه، از شارحان فتاواى محقّق حلّى و علّامه حلّى است و همان نظريات را در نماز جمعه و زكات و اقامه حدود و قضا و وصايت، از فقيهان گذشته مى‏پذيرد و طبق آن‏ها فتوا مى‏دهد.(54) احمدبن‏فهد الأسدى الحلّى، مشهور به‏ابن‏فهد حلّى (757 - 841) بقيّة السلف حوزه پربركت و بافضيلت حلّه در قرن هشتم و نهم مى‏باشد. ابن‏فهد حلّى هم جزء شارحان مكتب فقهى محقّق و علّامه است. المهذّب البارع إلى شرح النافع، و المحرّر في الفقه از ذخاير ارزشمند اين فقيه بزرگ اهل‏بيت(ع) است.

ولايت فقيه، در فقه اين فقيه برجسته هم مانند نظر علامه حلّى، منعكس است. او مى‏گويد كه زكات را در حال غيبت، به‏فقيه بايد بدهند و سهم امام را از خمس، فقيه، توليت‏مى‏كند.

ابن‏فهد حلّى، براى اقامه حدود به‏دست فقيه، به‏مقبوله عمربن حنظله استدلال‏مى‏كند.(55) سوء تفاهمى كه در كلام علّامه حلّى نسبت به‏ابن‏ادريس در اقامه حدود، براى نخستين بار مطرح شد، در كلام ابن‏فهد حلّى، نيز تداوم يافته و اين طور پنداشته كه ابن‏ادريس، اقامه حدود را در عصر غيبت اجازه نمى‏دهد،(56) در حالى كه صريحاً، ابن‏ادريس، در فصل تنفيذ احكام، اين مطلب را ردّ مى‏كند.

شهيد اوّل، در كتاب دروس، نظريه ابن‏ادريس را مى‏پذيرد كه فرد منصوب ازطرف سلطان جائر براى اقامه حدود، اگر مجتهد باشد، به‏اعتقاد نيابت از امام(ع) حقّ اجرا را دارد، والّا نبايد حدّ جارى كند.(57)

/ 123