بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
2 .برخى از شاهان صفوى نيز متوجه اين حقيقت بوده (و لو بهصورت ظاهر) بهآن اذعان كردهاند. چنان كه شاه طهماسب، خطاب بهمحقّق كركى مىگويد:«أنت أحق بالملك لأنّك النائب عن الإمام(ع) و إنَّما أكونُ من عُمّالِك أقومُ بأوامرك و نواهيك؛(6) تو، شايستهتر از من بهسلطنتى؛ زيرا، تو، نايب امام(ع) هستى و من، از كارگزارانت بوده و بهاوامر و نواهى تو عمل مىكنم.» 3 .سيدجعفر كشفى (1267 ه.ق)، از شاگردان علّامه بحرالعلوم و از فقيهان عصر قاجاريه است. وى، بهلحاظ نظرى، حكومت را شايسته فقيهان كامل مىداند. فقيهان، بهعنوان نايب امام، بايد دو ركن سيف و قلم را يك جا دارا باشند و لكن علما و مجتهدان، بهجهت معارضه كردن سلاطين با آنها و منجر شدن امر معارضه بهفتنه و هرج و مرج، دست از سلطنت و ركن سيفى كشيدهاند.(7) انظار ديگر فقيهان برجسته اين عصر از جمله كاشف الغطاء و ميرزاى قمى را، طىّ صفحات آينده پساز اين بحث، پى مىگيريم.4 .صاحب جواهر، از قول استاد خود، كاشف الغطاء، مىنويسد:«اگر فقيهى - كه با اجازه عام، ازطرف امام معصوم نصب شده - سلطانى يا حاكمى را برمردم مسلمان تعيين كند، چنين شخصى، از حكّام جور بهحساب نمىآيد. چنان كه در بنىاسراييل نيز بههمين گونه بود. پس حاكم شرع و عرف، هر دو، ازطرف شرع نصب مىشود.»(8) طبق همين نظر، شيخجعفر كاشف الغطاء و محقّق نراقى، بهشاه قاجار اذن مىدهند تا در مقابل جنگ با روسيه، بتواند از كيان مملكت شيعه دفاع كند.(9) مرحوم نايينى هم - چنان كه خواهد آمد - در كتاب تنبيه الأمة و تنزيه الملّة تصريح مىكند كه سلطنت، اگر در دست غاصب قرار گرفت، مىتوان با اذنى كه ازطرف مجتهد جامعالشرائط بهاو داده مىشود، براى آن مشروعيّت ايجاد كرد.(10) 5 .از كتاب نجوم السماء - كه از متون عصر صفوى است - منقول است كه: در اين وقت كه امام زمان(ع) غايب است، مجتهد جامعالشرائطِ عادل، هر كه باشد، نايب آن حضرت است تا در ميان مسلمانان، حافظ حدود الهى باشد؛ چون، ملكدارى و سپهدارى، از فضلا و مجتهدان اين زمان صورت نمىگيرد، لذا هر پادشاهى را، مجتهد معظَّم آن زمان، نايب خود كرد، كمر او را بسته، تاج برسرش گذاشته، برسرير سلطنت مىنشانيد و آن پادشاه، خود را نايب او تصور مىكرد تا تصرّف او در ملك و حكومتش برخلق، بهنيابت، نايب امام بوده، صورت شرعى داشته باشد. لهذا شاه سليمان صفوى را آقا حسين خوانسارى مبرور، بهنيابت خود برسرير سلطنت اجلاس فرمود و بعد از او خاقان مالك رقاب، يعنى سلطان حسين صفوى را مولانا محمدباقر مجلسى(ره)، و همچنين سلاطين سلف را، مجتهد آن سلف.
ب) گزارش مسافران خارجى از نقش علما در ساختار حكومت صفوى(11)
برخى از ناظران خارجى، در لابهلاى نقل جزئيات، تحليل خود و برداشتهايى كه از وضع قدرت سياسى جامعه صفوى و پساز آن تا اوايل دوران قاجار داشتهاند، شرح دادهاند كه مىتواند براى ارائه تصوير صحيح از مسأله، مورد استناد قرار گيرد.البته، نبايد فراموش كرد كه آن نويسندگان، گاهى، انگيزهها و اغراض سياسى خاص نيزداشتهاند.(12) 1 .شاردن، يكى از جهانگردان دوره صفوى است. وى، دقيقاً، بهنظريه سلطنت مشروعه اشاره مىكند و آن را بهغير مجتهدان و مؤمنان نسبت مىدهد. وى مىگويد:«اهل منبر و همراه با آنان، همه مؤمنان و كسانى كه از رعايت دقيق و كامل اصول دين برخوردار مىگردند، هواداران اين نظريه هستند كه در غيبت امام، مجتهد معصوم،(13) بايد برمسند شاهى مستقر گردد، بهاعتقاد شاردن، آنچه كه عملاً، مورد عمل بوده، اين است كه امور قضايى ايران، تابع قدرت سلطنت است، حتّى در امور دينى و آن عقيده قبلى، فقط، از جانب روحانيون و هواداران ايشان تأييد مىشود، امّا شاه و وزيران بدلخواه، لَبْ فرو بستهاند و در كليه امور، حكمشان نافذ است.»(14) شاردن در ضمن تذكرات ششگانه خود مىنويسد:«پنجمين تذكر من اين است كه طبق معتقدات اسلامى، حقِّ حكومت، متعلق بهيك پيغامبر يا خليفه (جانشين) اوست. چنين مردى، بايد هم از نظر دينى و هم از نظر دنيوى، حاكم باشد و شاهان، فقط مباشر و كارگزار اين