بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
احتمال يكم: اگر فرد مورد نظر، بهعنوان وكيل مجتهد، منصوب است، منعزل مىشود.احتمال دوم: اگر فرد مورد نظر، بهعنوان وكيل از امام زمان(ع) منصوب است، منعزلنمىشود.احتمال سوم: اگر فرد مورد نظر، در واقع از سوى امام زمان (ع) منصوب است، منعزلنمىشود.در ادامه، مرحوم شيخحسن، بدون اشاره بهمبناى احتمال يك و دو، در اشاره بهمبناى احتمال سوم گويد:«بناء على عموم ولاية الحاكم حتى فى النصب عنه(ع)».(87) احتمال سوم براين مبنا استوار است كه گستره ولايت مجتهد تا آنجا ادامه دارد كه مىتواند افرادى را از سوى امام زمان(ع) براى اداره امور جامعه منصوب نمايد.وى بدون ترجيح هيچ يك از احتمالات سهگانه بالا، بحث را بهشيوهاى ديگر پيگيرى مىكند و در پاسخ سؤال بالا گويد:و قد يقال: ان نصب المجتهد فى زمن الائمة السابقين ان كان على جهة (انّه) منصوب عنهم او وكيل لهم ينعزل و ان كان على انه منصوب من اللَّه تعالى او منصوب عن كل امام بعده لمينعزل و هذا الذى فهمه الفقهاء من نصب المجتهد المطلق فى ازمنة الائمة السابقين(ع).گاهى براى پاسخ از سؤال بالا، بحث را از زاويهاى ديگر مورد ارزيابى قرار داده و گفتهاند: بايد ببينيم، نصب مجتهدان توسط امامان گذشته مثل امام صادق(ع) چگونه و طبق چه عنوانى انجام پذيرفته است؟ آيا مجتهدان، تنها منصوب يا وكيل امامان گذشتهاند يا آنكه در واقع منصوب خداى سبحان مىباشند و منصوب بودن آنان همچنان در زمان امامان بعدى هم تداوم يافته است؟ اگر مجتهد تنها، منصوب يا وكيل امامان گذشته است، وقتى مجتهد منصوب از سوى امامان گذشته از دنيا رفت يا مجنون شد، فرد منصوب از سوى او هم منعزل مىشود و بايد از كار خويش كنارهگيرى كند. ولى اگر مجتهد، منصوب خداى تعالى است يا از سوى امامان بعدى تا حضرت امام زمان(ع) منصوب شده است، فرد منصوب او، منعزل نخواهد بود و تصرفاتش پساز مرگ يا جنون مجتهد، مشروع و نافذ خواهد بود.مؤلف كتاب «انوار الفقاهة» پساز نقل اين دو احتمال، احتمال دوم را ترجيح مىدهد و معتقد است:آنچه در طول تاريخ، فقيهان شيعه از ادلّه نصب فقها برداشت نموده و تفسير كردهاند آن است كه مجتهد مطلق كه از سوى امام صادق(ع) منصوب است، در حقيقت منصوب خداى سبحان يا منصوب امامان پساز ايشان است.و بدين وسيله ولايت فقيه برمبناى انتصاب را مستند بهفهمِ فقيهان شيعه مىنمايد.تفصيل و تصريح بيشتر، شيخحسن كاشف الغطاء(ره) در باب ولايت فقيه و انتصاب فقها برولايت عامّه را در امر دهم (عاشرها) شاهديم.امر عاشر اينگونه آغاز شده است:«عاشرها: ولاية الحاكم عامّة لكل ما للامام ولاية فيه.»(88) بهعنوان موجبه كلّيه، در همه مواردى كه امام معصوم، ولايت دارد، حاكم شرع و فقيه جامعالشرائط هم داراى ولايت است. شباهت فراوانى ميان اين سخن شيخحسن كاشف الغطاء مبنى برولايت عامّه فقيه، با سخن امام خمينى(ره) قابل مشاهده است. آنجا كه گويد:«فللفقيه العادل جميع ما للرسول و الائمة(ع) مما يرجع الى الحكومة و السياسة»(89) و نشان مىدهد، ريشههاى اصلى انديشه سياسى امام در باب ولايت فقيه، در گفتار فقيهانگذشته بهروشنى قابل مشاهده است و اين سخن كه «از نقطه نظر تاريخى ولايتبهمفهوم كشوردارى بههيچ وجه در تاريخ فقه اسلامى مطرح نبوده و نزد احدى از فقهاى شيعه و سنى مورد بررسى قرار نگرفته است كه فقيه علاوه برحق فتوا و قضا حق حاكميت و رهبرى را نيز دارا باشد و تنها كمتر از دو قرن پيش، ملّا احمد نراقى بهخاطر حمايت از پادشاه وقت بهابتكار اين مطلب پرداخته است»(90) كاملاً بىمبناست و حظّى از واقعيت ندارد.گواه صدق بطلان ادعاى مذكور، فراز برگزيده بالا، از جناب شيخحسن كاشف الغطاء (عليه الرحمة) مىباشد. البته، شاهد صدق بطلان ادعاى فوق بهسخن مؤلف فرزانه «انوار الفقاهه» محدود نمىشود و چنانكه در بخشهاى پيش از اين مشاهده شد، نظير چنين اظهاراتى را در منابع فقهى تاريخى شيعه همچون