بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
لازمه نيابت و توكيل آن است كه هرگاه، وكيل و نايب، يكى از شرايط و صفات لازم را از دست داد، مثلاً ديوانه يا سفيه شد، بهطورى كه فاقد اهليت تصرف گرديد، وكالتش باطل است و معزول مىگردد و اگر دوباره بهحالت طبيعى برگشت و سالم شد و شرايط وكالت را مجدداً كسب كرد، ديگر وكالتش عود نمىكند و براى اين كه بتواند متصدى وكالت براى بار دوم شود، بهتفويض جديد موكّل نيازمند است.ويژگى ديگر نيابت، آن است كه با وفات و جنون يا اغماى موكّل، وكالت باطل مىشود و وكيل معزول مىگردد.2 .نصب؛ در اين قسم، تفويض، موجب ولايت است. مثل وصايت كه براى وصىّ، احداث ولايت مىكند نه استنابه.در نصب، هرگاه، مستنيب و تفويضكننده، از اهليّت تصرف خارجشود، مثلاً وفات يابد يا ديوانه شود، شخص، ولايت خود را از دست نمىدهد و ولايتش تداوم مىيابد.3 .بيان حكم شرعى؛ در اين قسم از تفويض، شارع، پرده از حكم شرعى برمىدارد و حكمى از احكام شرعى را بيان مىكند و مىگويد، موضوع در اين فرض، حكمش ولايتاست.اين قسم سوم را نخستين بار، جناب شهيد ثانى در مسالك در بحث «انعزال قضات در صورت وفات امام»، عنوان كرده است.(11) در اين مسأله، شهيد ثانى، بهاصحاب نسبت مىدهد كه مىگويند با وفات امام، ولايت حاكم تداوم مىيابد؛ زيرا، ولايت او، ولايت خاصّ نيست، بلكه ولايتِ حكم شرع در اين مورد فرض است و اعلام اين كه «او، اهل ولايت است.»، مثل اعلام بهاين است كه «او، عادلِ مقبول الشهادة» است و ....بعد از اين نظريه، شهيد ثانى، با جمله «و فيه بحث» از كنار اين نظريه عبور مىكند.پساز شهيد ثانى، مؤلّف كتاب مفتاح الكرامه، بحث شهيد ثانى را تنقيح مىكند ومىگويد:«شايد، نظر جناب شهيد، بهاين باشد كه ادلّه ولايت فقيه، دلالت براعلام حكم و اهل ولايت بودن حاكم ندارد و از ادله، انتصاب قابل استفاده است.»(12) در ادامه اين بحث است كه صاحب عناوين، بهاقسام تفويض اشاره مىكند و در توضيح قسم سوم مىگويد:(13) «در بيانِ حكم، فرع (ولىّ)، تابع اصل (مُوَلّى)، در وجود و عدم نيست و با خروج از اهليّت تصرّف و فقدان وصف، معزول كلّى مانند وكيل نيست؛ چون، هرگاه، مجدّداً شرط پيدا شد، حكمش نيز برمىگردد، مانند ساير موضوعات احكام، مثلاً، هرگاه خمر، بهسركه تبديل شد، حكم طهارت نيز برمىگردد و بالعكس، هرگاه سركه، خمر شد، مجدّداً نجس مىشود.» جناب صاحب عناوين، پساز بيان اقسام تفويض، مىگويد:«ظاهراً، ولايت حاكم شرعى، از قبيل بيان حكم است و جعل امام(ع) از قبيل بيان و اِعلام است و كاشف از حكم است نه از قبيل نصب. اگرچه، فراز «فإنّي قد جعلته عليكم حاكماً» از مقبوله عمربنحنظله، حاكى از نصب است.» آن گاه صاحب عناوين، احتمال توكيل را نيز ردّ نمىكند و مىگويد: «شايد، نصب حاكم، از قبيل توكيل باشد و امّا دليل عود وكالت، بهجهت اجماع است.» هر چند احتمال روشن، بهنظرِ وى، همان احتمال بيان حكم است.
3 .صاحب جواهر (متوفاى 1266 ه.ق)
شيخمحمدحسن نجفى، معروف بهصاحب جواهر، از شاگردان شيخجعفر كاشفالغطاء است. وى، با نام كتاب خود جواهرالكلام شهرت دارد. اين كتاب، در شرح شرائعالإسلام تأليف محقّق حلّى(ره) نگاشته شده، و مىتوان آن را دائرةالمعارف فقه اهلبيت(ع) ناميد.موفقيت وى، تنها، در تأليف كتاب مزبور نيست، بلكه در نجف، حوزه عظيمى براى تربيت شاگردان داشته و از كسانى است كه عنوان مرجعيت عامّه تقليد را كسب كرده است.وفاتش، تقريباً، همزمان با استيلاى ناصرالدينشاه قاجار برتخت سلطنت است.(14) موضوع ولايت فقيه، در ميراث جاودان صاحب جواهر، بازتابى روشن و تقريباً مفصل دارد. وى، در اين مسأله، مانند اسلاف صالح خويش، ولايت عامّه فقيه و انتصابى بودن آن را مىپذيرد و ترديد و وسوسه در آن را غريب، و ناشى از نچشيدن طعم فقاهت مىشمرد.(15)