بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جواهرالكلام، علاوه برآنكه در ضمن مباحث و بهمناسبت، اشاراتى بهولايت فقيه دارد، در مواردى هم، وقتى بهمناسبت، وارد بحث ولايت فقيه مىشود، بحث مفصّل و مستوفايى را بهآن اختصاص مىدهد.از اين موارد، بحث پرداخت خمس و بحث اقامه حدود و قضاست.برخى از اشارات جواهرالكلام بهولايت حاكم شرع عبارت است از:1 .پساز وفات وصىّ، ولايت، بهحاكم واگذار مىشود؛ چرا كه حاكم «وليّ مَنْ لا وليّ له» است.(16) 2 .ولايت براموال سفيه و مفلّس، بهدوش حاكم است، اجماعاً؛ زيرا، وى «وليّ مَنْ لا وليّ له» شمرده مىشود.(17) 3 .فردى كه پساز بلوغ و رشد، مجدداً، مجنون شده، ولايتش را، حاكم برعهده دارد؛زيرا:«يندرج تحت عموم ولاية الحاكم الذي هو نايب الأصل.»(18) 4 .ولايت براموال طفل و مجنون، در صورت فقدان پدر و جدّ و وصىّ، برعهده حاكم شرع است.حاكم شرع، داراى اين ويژگىهاست:«الثقة المأمون الجامع للشرائط، بلا خلافٍ أجده في شيءٍ من ذالك.»(19) 5 .پرداخت زكات بهفقيه جامع شرايط فتوا و حكومت، لااقل استحباب دارد؛ زيرا، او، نائبالامام است.(20) صاحب جواهر در مواردى هم مفصل و با استدلال، موضوع ولايت فقيه را بررسى مىكند. اين موارد، عبارت است از:1 .در خمس، اين سؤال مطرح است كه «آيا سهم امام را، خود مكلّف، مىتواند بهموارد مصرف شرعى آن برساند يا آنكه بايد سهم امام را، تحويل مجتهد و «مَنْ إليه الحكم» دهد، تا او در مواردش مصرف كند؟» در پاسخ، او، پساز بررسى نظرات و فتاواى گوناگون، مىگويد:«ولايت عامّه و منصوبيت حاكم، نه تنها ظاهر عمل و فتواى فقهاى شيعه است، بلكه مسأله، از مسلّمات و ضروريات نزد آنان است.»(21) صاحب جواهر، پساز بررسى زواياى مختلف بحث، ضمن گله از اين كه موضوع ولايت حاكم، در متون فقهى، بهخوبى تحرير نشده و بهزواياى مختلف آن نپرداختهاند، بهبرخى از پرسشهاى اساسى اين بحث اشاره مىكند و مىگويد، شايد در مجلدات ديگر بهپاسخ آن بپردازد.صاحب جواهر مىپرسد:«آيا ولايت حاكم براخذ سهم امام، از باب حسبه است يا خير؟ اگر از باب حسبه نيست، آيا براى فقيه، ولايت، انشا شده است و او منصوب ازطرف خداوند متعال است كه امام از اين نصب خبر داده است يا آنكه فقيه، نايب و وكيل امام است، ولى ولايت از خود امام است؟ در صورت پذيرش نيابت و وكالت، آيا فقيه، وكالت مطلقه دارد و با آن مىتواند وكيل مجتهدى ديگر را عزل كند؟ آيا وكيل مجتهد، وكيل ازطرف امام است كه با وفات مجتهد، معزول نشود يا نه؟».صاحب جواهر در پايان، اين نكته را بدون پاسخ نمىگذارد و مىپذيرد كه وكالت حاكم، محدود بهامور مربوط بهامامت و ولايت عامّه است، ولى نسبت بهامور خصوصى و شخصى امام، وكالتى ندارد.(22) 2 .با توجه بهاين مبنا كه در نظام سياسى اسلام، تفكيك قوا، بهشيوه متداول امروزى وجود ندارد، صاحب جواهر، قضاوت را از توابع نبوّت و امامت و رياست عامّه در دين و دنيا، ارزيابى مىكند. و از اينرو، بحث، تا حدودى چهره كلامى بهخود مىگيرد. همانطور كه طبق مبانى امامت شيعه، اصل منصب امامت، با قاعده لطف ثابت مىشود، قضاوت هم - كه تابعى از آن است - اقتضاى قاعده لطف است كه براى نظام اجتماعى ايشان، اين نصب صورتگيرد.او اضافه مىكند نظريّهاى كه قضاوت را وجوب كفايى مىدانند، مخدوش است.(23) پساز تبيين سيماى كلّى قضاوت، صاحب جواهر، بهبحث عصر غيبت و سرنوشت اين منصب در آن مىپردازد.وى، ضمن بررسى ادلّه نقلى ولايت فقيه برمنصب قضا، بهنكاتى زيبا از استنباط خود اشاره دارد.در تفسير مقبوله عمربنحنظله، مىگويد از جمله «فإنّي جعلته حاكماً» نصب عام در تمام چيزهايى كه براى امام معصوم(ع) ثابت است، فهميده مىشود و او، ولىّ متصرف در قضا و غير قضا از امور ولايى و غير