بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ولايى است.(24) با اين تفسير، دو نكته ثابت مىشود: نخست آنكه حاكم، اختصاص بهقضا ندارد و دوم آنكه در انديشه صاحب جواهر، ولايت فقيه، عام است و تمامى شؤون و اختيارات مربوط بهامامت، در عصر غيبت بهاو اعطا شده است.همين تفسير از توقيع شريف صاحبالزمان، روحى له الفداء، نيز قابل استنباط است و از آن، عموم ولايت فهميده مىشود؛ زيرا منظور از «حجّت بودن فقيه برشيعه» آن است كه در تمامى امورى كه معصوم، حجت اللَّه شمرده مىشود، فقيه هم، حجت معصوم است؛ بهاستثناى مواردى خاص كه مشخص است.(25) در ادامه، صاحب جواهر، بهنتيجه ولايت عامّه فقيه اشاره مىكند و مىگويد:«ثمره اين رياست عامّه، آن است كه مجتهد، حق دارد مقلّد خود را براى قضا منصوب كند.»(26) 3 .شيوه رايج در متون فقهى از زمان شيخمفيد، آن بوده است كه در پايان بحث امر بهمعروف، ضمن اشاره بهمراتب سهگانه اين فريضه، بهموضوع اقامه حدود در عصر غيبت، براى جلوگيرى عملى از منكر، مىپردازند و بهاين مناسبت كه «آيا فقهاى عصر غيبت، مىتوانند متصدى اجراى حدود باشند يا نه؟» ولايت فقيه طرح و بررسى مىشود. در جواهرالكلام، بهپيروى از همين سنّت، براى اثبات جواز (بهمعنىالاعمّ) اقامه حدود بهدست فقيه، ادلهاى مطرح مىشود كه محور اصلى آن، اثباتِ ولايتِ عامّه فقيه است. از ميان اين ادلّه آنچه را كه مربوط بهولايت فقيه است، بهطور فشرده، مرور مىكنيم:(27) الف) جمله «فأنى قد جعلتهُ عليكُم حاكماً» در مقبوله، ولايت عامّه فقيه را ثابت مىكند و نشان مىدهد كه شأن فقيه، تفاوتى با منصوبان خاصّ كه در زمان حضور، ازطرف ائمه (ع) بهاطراف گسيل مىشدند، مانند مالكاشتر، ندارد.(28) ب) جمله «فأِنّهم حجتى عليكم و أنا حجةاللَّه» در توقيع شريف، ظهور روشنترى از مقبولهدارد.و گوياى اين نكته است كه در تمامى امورى كه امام(ع) بهعنوان «حجت خدا» در آنها شمرده مىشود، فقيه، حجّت امام است.بهنقل صاحب جواهر، برخى از نسخهها، روايت توقيع را «خليفتي عليكم» نقل كردهاند كه اگر ثابت شود، براى اثبات مدّعا واضحتر است؛ زيرا، از واژه «خلافت» عرفاً، ولايت عامّه فهميده مىشود.(29) ج) روايات «العلماء ورثة الأنبياء» و «إنّهم كأنبياء بني إسرائيل» و...، اين ولايت عامّه را تأييدمىكند.(30) د) ميان مناصب امامت، بهطور كلّى، تفاوتى نيست و تفكيك قوا مطرح نيست. اجماع فقها نيابت عامّه را براى فقيه، در بسيارى از مناصب امام پذيرفتهاند: «فإنَّ كتبهم مملوّة بالرجوع إلى الحاكم المرادِبهنائب الغيبة في سائر المواضع».در متون فقهى، هر جا لفظ «حاكم» بهكار مىرود، كسى جز «فقيه» منظور نشده است. از اين كبراى كلّى (نيابت عامّه فقيه در تمامى مناصب امامت) مىتوان اباحه اقامه حدود را استنباط كرد.(31) ه) ضرورت حكم مىكند كه فقيه، بايد در عصر غيبت، حقوق عمومى را استيفا كند و ولايت عامّه را در دست گيرد.اين حكم ضرورى، با دو مقدمه قابل فهم است:1 .از يك سو ائمه(ع) با لحنِ بسيار تند و شديد، شيعيان خود را از مراجعه بهقضات و علما و حكّام جور نهى كردهاند و آنها را مجاز بهاين كار ندانستهاند.2 .از سوى ديگر، اين بزرگواران، از احوال پيروان خود در عصر غيبت، مطلع بودهاند و مىدانستهاند كه آنها در جميع اقطار عالم، گستردهاند.با توجه بهاين دو مقدّمه، اگر عموم ولايت را نپذيريم، لازمهاش تعطيل ماندن بسيارى از امور شيعيان است.(32) صاحب جواهر(ره)، در پى بررسى ادلّه، و پذيرش ولايت عامّه، اشكالات و مناقشات اين موضوع را وسوسه مىداند. وى كه خدشهكنندگان در ولايت فقيه را در زمره اهل تفكر و تأمّل نمىداند، با واژه «ناس»