بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
توجه بهپرسش راوى از خصومت دو نفر در ميراث و مانند آن، مناسب اين بود كه در پاسخ از واژه «حَكَم» شود، ولى امام(ع) از اين سياق مناسب، اعراض كرده و كلمه «حاكم» را كه از سلطه مطلق حكايت مىكند
انتخاب كرده است.(50) در گام بعدى جناب شيخنه تنها بهاعتقاد خود در تفسير بالا، سخت پايبند است، بلكه نظير چنين توسعه مفهومى را نسبت بهواژه «قاضى» نيز ابراز مىدارد و مىگويد:«كلمه قاضى، مدلولش، تنها، رفع خصومت نيست، بلكه عرفاً، كسى را قاضى گويند كه بهعلت داشتن حكم نافذ و داشتن قدرت الزام در تمامى حوادث شرعى مردم بهاو مراجعه مىكنند - قضات در نظام سياسى ممالك اسلامى، بهويژه قضات جورى كه در عصر ائمه(ع) ازطرف دستگاه خلافت منصوب مىشدند، قدرتى فراگير و گسترده در اختيار آنان قرار مىگرفت و در امور عامّه حكمشان نافذ بود - در نتيجه، فقيه هم مثل قضات آن زمان، در امور عامّه، مانند موقوفات و اموال يتيمان و مجانين و غيَّب، مرجعيت دارند».(51) چنان كه مشاهده مىشود، مرحوم شيخ، با توجه بهمشهوره ابى خديجه، ولايت فقيه را برامور حسبيه، نه از باب قدر متيقّن كسى كه شارع رضايت بهتصرف او دارد، بلكه از باب انتصاب و جعلى كه امام(ع) براى او انجام داده، بهاثبات مىرساند.البته مفهوم «حاكم»، گسترش بيش از اين دارد.عصاره برداشت ارزشمند شيخانصارى(ره) از توقيع شريف، آن است كه صدر روايت با توجه بهفراز «فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا» هر چند بهاحكام شرعى اختصاص دارد، امّا از تعليل ذيل روايت «فإنَّهم حجّتي عليكم» مىتوان استفاده كرد كه بهتمامى احكام و الزامات روات حديث، عمل كردن واجب است، همانطور كه حكم وى بهقطع يد سارق، بايد اجرا شود و موجب قطع يد است، حكم وى بهآغاز ماه يا اعلام عيد، نيز وجوب عمل دارد و همين طور حكم بهفسق يا عدالت افراد نيز چنين است.(52) بهدنبال اثبات ولايت فقيه از روايت مقبوله و توقيع شريف، براى هر چه روشنتر شدن مدعا و پافشارى براين موضع كه اين دو روايت مبارك، دلالت روشن و وافى برولايت فقيه دارند، جناب شيخانصارى، تقريب جديدى را كه بهنظر او، روشنتر از استدلالهاى گذشته است، ارائه مىدهد.تقريب جديد شيخ، با استفاده از يك مقدمه مسلّم و بديهى انجام مىپذيرد. آن مقدمه عبارت است از اين كه نزاعى نيست كه حكم حاكم در موضوعات خاص - كه براى رفع تخاصم صادر مىشود - نافذ و پذيرفته است. با توجه بهاين مقدمه، پرسش اين است كه دليل نفوذ حكم حاكم چيست؟ پاسخ اين پرسش را مىتوان از تعليل امام(ع) - كه هم در مقبوله وجود دارد و هم در توقيع - فهميد. امام(ع) نفوذ حكم و وجوب رضايت بهحكم وى را بهحاكم و حجّت مطلق بودن او، معلّل كردهاند و با گفتن «فَقد جعلته عليكم حاكماً» و «فإنَّهم حجّتي عليكم» حكم حاكم را توضيح دادهاند. در واقع، امام، با بيان اين دو علت، نشان مىدهد كه نفوذ حكم حاكم در خصومات و وقايع مختلف، معلول حكومت مطلقه و حجّيت عامّه اوست. اين است كه ما نمىتوانيم اين روايات را بهموارد تخاصم محدود كنيم.(53) چنان كه در بالا مشاهده شد، شيخ، با بيانات مختلف و تغيير شيوه استدلال، بهطور قاطع، در مقام اثبات ولايت مطلقه فقيه است. جناب شيخ- كه هيچ ايرادى برسند دو روايت مقبوله و توقيع ندارد و از جهت سند، هر دو را تلقّى بهقبول مىكند - دلالت آنها را خالى از مناقشه مىداند و با بياناتى شيوا و رسا، بهپشتيبانى از آراى چندين صد ساله فقهاى گذشته در باب ولايت فقيه قيام مىكند.آخرين نكتهاى كه بهاجمال و بهصورت گذرا، از كتاب قضا و شهادات شيخانصارى مىتوان گزارش كرد، تصريح بهمسأله انتصاب است و اين كه روايات ولايت فقيه، برولايت انتصابى فقيه دلالت مىكند، نه از باب حسبه و نه از باب انتخاب و نه از باب اعلان حكم و موضوع و يا فرضيههاى ديگرى كه ممكن است ارائه شود.علاوه براين كه شيخدر كتاب مكاسب بهمسأله نصب تصريح مىكند، در كتاب قضا و شهادات هم مكرّراً، اين بحث را تأكيد مىكند كه بهدو مورد، اكتفا مىكنيم:مورد نخست، مربوط بهعزل فقيه است. فقيهى كه شرايط ولايت را از دست داد، بىترديد، منعزل مىشود، امّا پرسش مهم آن است كه «آيا بعد از زوال مانع و احراز مجدد شرايط، ولايت او هم عود مىكند؟» در