تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله - نسخه متنی

محمد باقر بن محمد تقی مجلسی؛ تحقیق: علی امامیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شفاعت محمد صلى الله عليه و آله و سلم نيست ، و گفت : خانه خود را مزين گردان و اسباب وليمه فردا را مهيا كن كه اكابر قريش حاضر خواهند شد.

پس خديجه حكم فرمود غلامان و كنيزان خود را كه فروش و وسايد و آنچه از اسباب زينت داشت بيرون آوردند و خانه را به هر زينتى آراستند و حيوانات بسيار كشتند و انواع حلواها و ميوه ها و ساير اطعمه لذيذه ترتيب دادند، و ورقه بيرون آمد و به منزل ابو طالب رفت و مساعى خود را به خدمت سيد البشر عرض كرد و حضرت او را نويد شفاعتها و كرامتها داد و ابو طالب مشغول تهيه زفاف شد.

و روايت كرده اند كه : در آن وقت عرش و كرسى به اهتزاز آمدند، و ملائكه به سجده شكر الهى قيام نمودند، و حق تعالى جبرئيل امر كرد كه علم حمد را بر بام كعبه نصب كند، و كوههاى مكه از مفاخرت سر به فلك رفعت كشيدند و زبان به تسبيح حق تعالى گشودند، و زمين از فرح بر خود باليد، و مكه از شرف از عرش اعظم برتر گرديد.

چون صبح شد اكابر عرب و صناديد قريش مانند ستارگان در بيت الشرف خديجه مجتمع گرديدند و خديجه كرسيهاى بسيار براى ايشان مرتب كرده بود و كرسى بزرگى در صدر مجلس گذاشته بود كه از همه كرسيها ممتاز بود، چون ابو جهل لعين داخل شد از غايب جهل و تكبر متوجه آن كرسى شد كه بر آن قرار گيرد، پس ميسره بانگ زد بر او كه : چاى خود را بشناس و پا از اندازه خود بيرون منه و در كرسيهاى ديگر قرار گير كه آن مكان تو نيست ؛ و در اين ثنا صداها بلند شد و اهل مجلس همه برجستند و به استقبال شتافتند ديدند كه عباس و حمزه و ابو طالب مى خرامند و حمزه شمشير خود را برهنه كرده است و مى گويد: اى اهل مكه ! از بر مداريد و به استقبال سيد عجم و عرب بشتابيد كه آمد بسوى شما محمد مختار حبيب خداوند جبار و متوج به تاج انوار و صاحب مهابت و وقار، ناگاه ديدند كه سيد بشر مانند خورشيد انور نمودار شد و عمامه سياهى بر سر بسته و نور جبين ازهرش ساطع گرديد و پيراهن عبد المطلب را در بر كرده و برد الياس نبى را بر دوش افكنده و نعلين عبد المطلب را بر پا بسته و عصاى ابراهيم خليل را در دست گرفته و انگشترى از عقيق سرخ در انگشت مبارك كرده و از دور و كنارش افواج تماشاچيان حيران حسن و جمال او گرديده بودند، و اعمام كرام و ساير عشاير ذوى الاحترام آن فخر كعبه و مقام را در ميان گرفته مى آيند.

پس همه اكابر و اشراف به استقبال آن غره ناصيه عبد مناف دويدند، و چون داخل مجلس شدند آن زينت بخش عرش را بر كرسى اعظم نشانيدند و ساير بنى هاشم در اطراف او قرار گرفتند، و چون حمزه صلى الله عليه و آله و سلم ديد كه ابو جهل لعين از جاى خود حركت نكرد، آن شير بيشه شجاعت بسوى آن معدن حسد و عداوت دويد و كمر او را به قدرت گرفت و گفت : برخيز كه هرگز سالم نباشى از نوائب و نجات نيابى از مصايب ، پس ‍ آن لعين دست به قبضه شمشير كين زد و حمزه مبادرت نمود و دست پليدش را گرفته چنان فشرد كه خون از بن ناخنهايش روان شد، اكابر قريش ‍ از حمزه التماس كردند كه دست از او برداشت و به جاى خود برگشت .

پس ابو طالب خطبه اى در نهايت بلاغت انشا فرمود و با ورقه خديجه را به آن حضرت عقد نمود، و بعد از شش ماه زفاف آن شريفه اشراف و آن در صدف عبد مناف منعقد گرديد، و خديجه جميع اموال و غلامان و كنيزان خود را به آن حضرت بخشيد. و چون به رسالت مبعوث گرديد اول كسى كه از زنان به آن حضرت ايمان آورد خديجه بود، و تا خديجه در حيات بود آن حضرت به هيچ زن ديگر رغبت نفرمود. و در حسن صورت و جمال و طراوت و حسن خصال خديجه در مكه نظير خود نداشت (209). و به اينجا منتهى شد آنچه از كتاب انوار اختصار نموديم .

و صاحب كتاب عدد روايت كرده است كه : پنج سال بعد از بعثت حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و سلم حضرت فاطمه از خديجه متولد شد، و كيفيت ولادت آن حضرت چنان است كه :

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در ابطح نشسته بود با امير المؤ منين عليه السلام نازل شد به صورت اصلى خود و بالهاى خود را گشود تا مشرق و مغرب را پر كرد، و ندا كرد آن حضرت را كه : يا محمد!

خداوند على اعلا تو را سلام مى رساند و امر مى نمايد كه چهل شبانه روز از خديجه دورى اختيار كنى . پس آن حضرت چهل روز به خانه خديجه نرفت و روزها روزه مى داشت و شبها تا صبح عبادت مى كرد و عمار را بسوى خديجه فرستاد و گفت او را بگو كه : اى خديجه ! نيامدن من بسوى تو از كراهت و عداوت نيست وليكن پروردگار من چنين امر كرده است كه تقديرات خود را جارى سازد و گمان مبر در حق خود مگر نيكى ، و بدرستى كه حق تعالى به تو مباهات مى كند هر روز چند مرتبه با ملائكه خود، بايد كه هر شب در خانه خود را ببندى و در

/ 347