بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
گذاشت (314).و به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : ملكى به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : پروردگارت سلامك مى رساند و مى گويد كه : اگر مى خواهى همه صحراى مكه را از براى تو طلا مى كنم ؛ پس حضرت سر بسوى آسمان بلند كرد و گفت : پروردگارا! مى خواهم يك روز سير باشم و تو را حمد كنم و يك روز گرسنه باشم و از تو سوال كنم (315).و فرمود كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سه روز از نان گندم سير نشد تا به رحمت الهى واصل شد (316)؛ و انگشتر را در دست راست مى كرد و دو گوسفند سياه سفيد شاخ دار قربانى مى كرد (317).و در حديث ديگر منقول است كه از آن حضرت پرسيدند كه : آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تقيه از مردم مى كرد؟ فرمود كه : بعد از آنكه آيه والله يعصمك من الناس (318) نازل شد و حق تعالى ضامن شد؟ آن حضرت را از شر مردم حفظ نمايد، ديگر تقيه نكرد، و پيش از آن گاهى تقيه مى كرد (319).و از ابن عباس منقول است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بر روى خاك مى نشست و بر روى خاك طعام تناول مى نمود، و گوسفند را به دست خود مى بست ، و اگر غلامى آن حضرت را براى نان جوى مى طلبيد به خانه خود اجابت او مى نمود (320).و در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام منقول است كه : حضرت امير المؤ منين عليه السلام مى فرمود كه : كسى شكر نعمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نكرد با آنكه حق نعمت بر قرشى و غير قرشى و بر عرب و عجم داشت ، وكى حق نعمتش بر خلق زياده از آن حضرت بود و ما اهل بيت رسول خدا نيز چنانيم كه كسى شكر نعمت ما نمى كند و نيكان مومنان نيز هر چند احسان كنند كسى شكر نعمت ايشان نمى كند (321).و در حديثت معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : جبرئيل بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل گرديد و گفت : يا محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى گويد كه : دختران باكره به منزله ميوه اند بر درخت ، چون ميوه پخته شد آن را به غير چيدن چاره اى نيست و اگر نه آفتاب آن را فاسد مى كند و باد آن را متغير مى گرداند، و دختر باكره چون بالغ شدند دواى ايشان شوهر دادن است و اگرنه ايمننمى توان بود از فتنه ايشان .پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر منبر رفت و مردم را جمع كرد و وحى خدا را به ايشان رسانيد.پس مردم گفتند كه : به كى تزويج كنيم ايشان را؟ فرمود كه به كفو ايشان ؛ پس فرمود كه : مومنان همه كفو يكديگردند.پس از منبر فرود نيامد تا ضباعه دختر زبير عموى خود را به مقداد بن اسود نكاح كرد و فرمود كه : اى گروه مردم ! من دختر عم خود ار به مقداد دادم تا نكاح پست شود (322)، بدانيد كه در دختر دادن رعايت حسب و نسبت نمى بايد كرد.و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حضور مردم به قضاى حاجت نمى نشست ، روزى در مكانى بود كه عمارتى و گودالى نبود و اراده قضاى حاجت نمود و شخصى از صحابه همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود و در آن مكان دو درخت خرما بود، پس اشاره فرمود به آن دو درخت خرما كه به نزديك يكديگر آمدند و به يكديگر چسبيدند و در عقب آن دو درخت پنهان شد و قضاى حاجت نمود، و چون حضرت برخاست و بيرون آمد آن مرد به عقب درخت رفت و چيزى نديد (323).و از جابر بن عبد الله انصارى منقول است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيش از بعثت در مرا الظهران (324) گوسفند مى چرانيد و مى فرمودد: گوسفند سياه بهم رسانيد كه نيكوتر است . (325) و از آن حضرت پرسيدند كه : خواب است گوسفند چرانيدن ؟ فرمود كه : مگر پيغمبرى مبعوث است كه گوسفند نچرانيده باشد (326).و از عمار بن ياسر منقول است كه گفت : من گوسفند مى چرانيدم پيش از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و آن حضرت نيز مى چرانيد، پس به آن حضرت عرض كردم كه : در فخ چراگاه نيكوئى هست خوب است در آنجا بچرانيم .فرمود كه : خوب است .