تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله - نسخه متنی

محمد باقر بن محمد تقی مجلسی؛ تحقیق: علی امامیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسانيد؛ چون به خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آمدند خبر آنچه يافته بودند به ايشان نقل كرد و آن را از ايشان طلبيد.

گفتند: چه دانستى كه ما اين را يافته ايم ؟ فرمود: پروردگار من خبر داد و آنچه يافته ايد الواح موسى عليه السلام است .

گفتند: شهادت مى دهيم كه تو رسول خدائى ؛ و الواح را بيرون آورده تسليم كردند.

حضرت در آن نظر كرد و خواند و آن به زبان عبرى نوشته شده بود، پس ‍ حضرت امير المؤ منين عليه السلام را طلبيد و فرمود: بگير اين را كه علم اولين و آخرين در آن نوشته ، و اين الواح موسى است و خدا مرا امر كرده است كه اين را به تو تسليم نمايم .

عرض كرد: يا رسول الله ! من نمى توانم اين را خواند.

فرمود: جبرئيل امر كرده است كه تو را امر كنم امشب اين را در زير سر خود بگذارى و بخوايى ، چون صبح مى شود همه را مى توانى خواند.

چون امير المؤ منين عليه السلام آن را در زير سر خود گذاشت و صبح برخاست ، آنچه در آن الواح بود خدا تعليم او كرده بود؛ پس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آن حضرت را امر كرد كه آنها را بنويسد، پس در پوست گوسفندى نوشت ، و اين است جفر و در آن علم اولين و آخرين هست و آن نزد ماست ، و الواح و عصاى موسى نزد ماست ، و همه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به ميراث رسيده است (611).

و به سند معتبر از حضرت امير المؤ منين عليه السلام منقول است كه : يوشع وصى موسى عليه السلام بود، و الواح موسى از زمرد سبز بود، و چون موسى از گوساله پرستيدن بنى اسرائيل در خشم شد الواح را از دست انداخت و پاره پاره شد، پاره اى ماند و پاره اى به آسمان بالا رفت ، و چون غضب از موسى عليه السلام زايل شد يوشع از آن حضرت سوال كرد: آيا علم الواح نزد تو هست ؟ فرمود: بلى ؛ پس الواح را اوصياى موسى عليه السلام دست به دست مى دادند تا آنكه به دست چهار نفر از اهل يمن افتاد، و چون خبر بعثت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به ايشان رسيد پرسيدند: چه مى گويد اين پيغمبر؟ گفتند: نهى مى كند از شراب و زنا و امر مى كند به اخلاق نيكو و گرامى داشتن همسايگان .

گفتند: پس او اولى است به آنچه در دست ماست از ما؛ و اتفاق كردند كه در وقت مخصوصى به خدمت آن حضرت حاضر شوند؛ پس جبرئيل خبر داد رسول خدا را كه فلان و فلان و فلان و فلان الواح موسى به ايشان رسيده و در فلان شب از فلان ماه به نزد تو خواهند آمد؛ پس رسول خدا انتظار آمدن ايشان مى كشيد در آن شب تا آمده در را كوبيدند، حضرت هر يك را به نام خود و نام پدر ندا كرد و فرمود: كجا است الواحى كه از يوشع به شما به ميراث رسيده است ؟ چون اين معجزه را مشاهده كردند گفتند: شهادت مى دهيم به وحدانيت خدا و به رسالت تو، والله كه تا اين لوحها به دست ما آمده اتست هيچكس ‍ بر اين مطلع نشده بود؛ چون الواح را آن حضرت گرفت ديد به خط عبرى خفى نوشته اند، پس به من داد و در زير سر گذاشتم و چون صبح برخاستم و نظر كردم به خط عربى نوشته شده بود و در آن علم هر چيز و هر واقعه بود از روزى كه خدا دنيا را آفريده است تا روز قيامت و همه را من دانستم (612).

و در حديث معتبر ديگر منقول است كه از امام موسى كاظم عليه السلام پرسيدند: آيا ابى حجت خدا بود بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ؟ فرمود: نه وليكن امانت دار وصيتها و كتابها بود كه به او سپرده بودند كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تسليم كند، پس تسليم كرد به آن جناب و از دنيا رفت (613).

از حضرت صادق عليه السلام به سند موثق منقول است كه : ابى آخر اوصياى عيسى عليه السلام بود (614).

و در حديث صحيح از آن حضرت منقول است كه : آخر اوصياى عيسى عليه السلام مردى بود بالطعى نام (615).

و در روايت معتبر ديگر فرمود: سلمان فارسى بسيارى از علما را دريافت و از ايشان اخذ علم نمود تا آنكه به نزد ابى آمد و زمان بسيارى در خدمت او بود، چون پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ظاهر شد ابى گفت :

اى سلمان ! آن كه تو او را مى طلبى در مكه ظاهر شده است برو به خدمت او، پس سلمان متوجه خدمت آن حضرت شد و در مدينه آن جناب را ملازمت كرد (616).

و در حديث معتبر ديگر منقول است كه : ابو طالب عليه السلام امانت دار وصايا و كتابها بود و ايمان به

/ 347