تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله - نسخه متنی

محمد باقر بن محمد تقی مجلسی؛ تحقیق: علی امامیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يا بواسطه و يا هر دو على اختلاف الروايات ، و وصاياى ابراهيم خليل عليه السلام و اسماعيل از جهت فرزندان اسماعيل و اوصياى او كه منتهى به جناب عبد المطلب شد و بعد از او به ابوطالب از جهت ابوطالب ، زيرا چنانكه از بعضى احاديث مستفاد مى شود اوصياى ابراهيم عليه السلام دو شعبه داشتند: يكى فرزندان اسحاق كه پيغمبران بنى اسرائيل در آنها داخلند، و يكى فرزندان اسماعيل كه اجداد كرام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در ميان ايشان بودند و ايشان بر ملت ابراهيم عليه السلام بودند و حفظ شريعت او مى نمود و پيغمبران بنى اسرائيل بر ايشان مبعوث نبودند، و در جلد اول گذشت و بعد از اين خواهد آمد احاديث بسيار كه پيراهن يوسف كه حق تعالى براى ابراهيم فرستاد وقتى كه او را به آتش انداختند و عصا و سنگ موسى و انگشتر سليمان و طشت قربان و تابوت سكينه و غير اينها از آثار پيغمبران به آن حضرت رسى و از آن جناب به ائمه طاهرين عليهم السلام منتقل شد (621)، و ذكر اينها در اين مقام موجب تكرار است .

و در حديث معتبر منقول است كه عمار بن ياسر به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: مى خواستم كه تو در ميان ما به قدر عمر نوح زندگانى كنى .

حضرت فرمود: اى عمار! حيات من براى شما خير است و وفات من نيز بد نيست براى شما؛ اما حيات من ، زيرا كه هر گناه كه مى كنيد براى شما طلب آمرزش مى كنم ، و اما بعد از وفات من پست از خدا بترسيد و نيكو صلوات بفرستيد بر من و بر اهل بيت من و بدرستى كه عملهاى شما بر من عرض ‍ مى شود به نام شما و به نام پدران شما و نسبها و قبيله هاى شما، اگر عمل خير است خدا را حمد مى كنم و اگر عمل شر است استغفار مى كنم براى شما چنانكه حق تعالى فرموده است و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون (622) بگو اى محمد بكنيد آنچه خواهيد، پس ‍ مى بيند خدا عمل شما را و رسول او و مومنان ، فرمود: مومنان آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم اند (623).

در روايت ديگر وارد است كه فرمود: در هر روز پنجشنبه اعمال شما بر من عرض مى شود.

در روايت ديگر فرمود: در هر روز دوشنبه و پنجشنبه .

و در روايات بسيار ديگر: در هر صباح يا هر صبح و شام يا هر روز (624).

و در كتاب امامت احاديث بسيار در اين باب خواهد آمد انشاء الله .

و در حديث معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: بپروردگار كعبه سوگند مى خورم كه اگر من در ميان موسى و خضر عليه السلام مى بودم هر آينه خبر مى دادم ايشان را كه من از هر دو داناترم و خبر مى دادم ايشان را به آنچه در دست ايشان نبود، زيرا كه به موسى و خضر عليها السلام علم گذشته را داده بودند و علم آينده را نداشتند، و حق تعالى به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم علم گذشته و آينده را تا روز قيامت داد و آن علم به ما رسيده است (625).

و در احاديث معتبر ديگر فرمود: خدا پيغمبران اولوالعزم را زيادتى داد بر جميع خلق به علم ، و علم ايشان را به ما ميراث داد و ما را بر ايشان در علم زيادتى داد بر جميع خلق به علم ، و علم ايشان را به ما ميراث داد و ما را بر ايشان در علم زيادتى داد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دانست آنچه ايشان ندانستند و ما علم آن حضرت را دانستيم (626).

و در احاديث معتبره بسيار منقول است كه : در تفسير قول حق تعالى و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض وليكون من الموقنين (627) فرمودند: گشود خداوند عالميان حجابها را تا نظر كرد ابراهيم بسوى زمين و آنچه در زمين بود و بسوى آسمانها و آنچه در آسمانها بود و بسوى عرش و آنچه در عرش بود و ملائكه اى كه حامل اينها بودند همه را ديد، و براى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و اوصياى كرامش ‍ نيز چنين كرد (628).

و در احاديث بسيار از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى در شب معراج به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم داد نامه اصحاب اليمين و نامه اصحاب الشمال را، پس نامه اصحاب اليمين را در دست راست گرفت و گشود و نظر كرد در آن ديد در آن نوشته است نامهاى اهل بهشت و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان را، پس گشود نامه اصحاب شمال را و ديد كه در آن نوشته است نامهاى اهل جهنم و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان را، پس فرود آمد و صحيفه ها در دست آن جناب بود پس بر منبر رفت و خطبه خواند و فرمود: ايها الناس ! مى دانيد كه چه چيز در دست من است ؟

/ 347