باب چهاردهم - تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله - نسخه متنی

محمد باقر بن محمد تقی مجلسی؛ تحقیق: علی امامیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صحابه گفتند: خدا و رسول او بهتر مى دانند.

پس دست راست را بلند كرد و فرمود: اين نامهاى اهل بهشت است و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان تا روز قيامت ، و دست چپ را بلند كرد و فرمود: اين نامهاى اهل جهنم است و نامهاى پدران و قبيله هاى ايشان تا روز قيامت ، نه يكى زياد مى شود و نه يكى كم ، خدا حكم كرده است و به عدالت حكم كرده است و همه به كرده هاى خود مستحق بهشت و دوزخ شده اند، گروهى در بهشتند و گروهى در جهنم .

پس آن نامه ها را به امير المؤ منين عليه السلام داد (629).

و در روايات معتبره بسيار ديگر فرمود كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا امت مرا تا روز قيامت براى من ممثل گردانيد در طينتهاى ايشان كه شناختم ايشان را به نام خود و پدر و مادر و قبيله و حليه و شمايل و اخلاق و اعمال ايشان ، پس صاحب علمها كه در قيامت خواهند آمد فوج فوج بر من گذشتند و همه را ديدم و همه را مى شناسم چنانكه شما آشنايان خود را مى شناسيد، پس در ميان آنها استغفار كردم براى تو و شيعيان تو يا على ، و بدان كه خدا وعده داده است مرا در حق شيعيان تو كه بيامرزد از ايشان هر كه ايمان آورد و پرهيز كار باشد و بديهاى ايشان را به نيكى بدل كند (630).

و در روايات ديگر چنان است كه : خدا امت مرا در روز الست بر من عرض ‍ كرد پس اول كسى كه به من ايمان آورد و تصديق من نمود على عليه السلام بود (631).

مولف گويد: احاديث علم آن حضرت بسيار است و در ابواب آينده مذكور مى شود انشاء الله ، بايد دانست كه علوم آن جناب همه از جناب خداوند عالميان است و به ظن و گمان و اجتهاد و راى هرگز سخن نمى فرمود، چنانكه حق تعالى در وصف آن حضرت فرموده است كه و ما ينطق عن الهوى * ان هو الا وحى يوحى (632) سخن نمى گويد او از روى هوا و خواهش بلكه نيست سخن او مگر وحى كه به او فرستاده است ، بايد دانست كه اعمال و اقوال آن جناب همه موافق فرموده خدا بود و همچنين ائمه معصومين عليهم السلام كه اوصياى كرام آن حضرتند علم ايشان همه مقتبس از آن حضرت بود و از غير وحى و الهام سخن نمى فرمودند و اجتهاد بر ايشان جايز نبود و به ظن و گمان سخن نمى گفتند چنانكه خواهد آمد انشاء الله .

باب چهاردهم

در بيان اعجاز قرآن مجيد است.

بدان كه چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در ميان قومى مبعوث گرديد كه پيشه ايشان فصاحت و بلاغت در سخن بود و هر كس را به قدر فصاحت در ميزان اعتبار مى سنجيدند و شعراى حلو اللسان و خطباى فصيح البيان را از همه خلق برتر مى ديدند، لهذا حق تعالى معجزه كبراى آن حضرت را از جنس سخن گردانيد و قرآن مجيد را آورد و اول تحدى نمود با ايشان كه : مثل اين قرآن را بياوريد اگر راست مى گوئيد (633) كه من پيغمبر نيستم و اين قرآن را خود انشا مى كنم ؛ و با وجود آنكه فصحا و بلغا در ميان ايشان زياده از عد و احصا و بيشتر از ريگ صحر بود و همه به آن حضرت در مقام معارضه و معانده بودند و در ابطال امر آن حضرت به هر حليه مى كوشيدند زيرا كه آن حضرت در مقام ابطال دين ايشان كه بر آن نشو و نما كرده بودند در آمده بود و بتهاى ايشان را كه خدايان خود مى دانستند و مى پرستيدند به بدى ياد مى كرد و آباء و اجدادشان را نسبت به كفر و فساد مى داد و روساى ايشان را كه باد نخوت در سر و سراب رياست در نظر داشتند بسوى خاكسارى و انقياد دعوت مى نمود بر مخالفت و رسالت خود و ولايت اهل بيت خود عليهم السلام وعيد آتش مى فرمود؛ با اين مراتب اتيان به مثل قرآن ننمودند، و بسى ظاهر است كه اگر قادر بودند در آن تكاهل نمى ورزيدند؛ پس باز بر ايشان توسعه نمود و فرمود: ده سوره يكديگر معين و ياور شويد و يك سوره مثل سوره هاى اين قرآن بياوريد (634) ، و مثل سوره كوچكى از قرآن نياوردند و اگر قادر مى بودند مى آوردند و خود را از مهالك جنگ و جدال و معارك قتل نفوس و نهب اموال خلاص مى كردند، و اگر آورده بودند البته با وفور ادعاى آن حضرت منتشر مى گرديد و در مواطن متعدده بر آن جناب الزام مى نمودند و خبر آن به ما مى رسيد.

بدان كه علماء خلاف كرده اند در آنكه آيا اعجاز قرآن از غايب فصاحت و بلاغت است يا آنكه هرگاه اراده معارضه مى كردند حق تعالى صرف قلوب و سد اذهان ايشان مى نمود كه اتيان به آن نمى توانستند نمود؟ اگر چه اعجاز به هر دو وجه حاصل مى شود ولكن حق آن است كه اعجاز از چندين وجه بود:

اول از جهت فصاحت و بلاغت و حلاوت كه هر اعجمى كه قرآن را مى شنود امتياز آن را از سخنان ديگر مى فهمد و هر فقره اى از آن كه در ميان هر كلام فصيحى واقع شود مانند ياقوت رمانى و لعل بدخشانى مى درخشد، و

/ 347