بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تعالى در آن براى ابو ايوب برركتى قرار داد كه هر بيمارى از شيرش مى خورد شفا مى يافت و اهل مدينه آن را مبعوثه مى گفتند، يعنى زنده شده بعد از مردن (922).پنجاهم - كلينى به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : يهودى به حضرت رسول گذشت و گفت : السلام عليك يعنى مرگ بر تو باد، حضرت فرمود: عليك ، صحابه گفتند: يا رسول الله ! او گفت : مرگ بر تو باد، فرمود: من هم همان را بر او برگردانيدم و امروز مار سياهى پشت او را خواهد گزيد و او را خواهد كشت . پس يهودى به صحرا رفت و هيزم بسيارى جمع كرد و به دوش گرفت و برگشت ، صحابه گفتند: يا رسول الله !او زنده برگشت ، حضرت او را طلبيد و فرمود هيزم را بر زمين گذاشت و در ميان هيزم مار سياهى را ديدند كه چوبى را به دندان گرفته است ، فرمود: اى يهودى ! امروز چكار كردى ؟ گفت : كارى نكردم به غير آنكه دو گرده نان خشك داشتم يكى را خود خوردم و ديگرى را به مسكينى تصدق كردم ، حضرت فرمود كه : به همان تصدق خدا دفع ضرر اين مار از او كرده و به تصدق خدا مرگهاى بد را دفع مى كند (923).پنجاه و يكم - شيخ طبرسى و رواندى و ابن شهر آشوب روايت كرده اند كه : ابو برا - كه او را ملاعب الاسنه مى گفتند و از بزرگان عرب بود - به مرض استسقا مبتلا شد و لبيد بن ربيعه را خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد با دو اسب و چند شتر، حضرت اسبان و شتران را رد كرد و فرمود: من هديه مشرك را قبول نمى كنم ، لبيد گفت : من گمان نمى كردم كه كسى از عرب هديه ابو برا را رد كند، حضرت فرمود: اگر من هديه مشركى را قبول مى كردم البته از او رد نمى كردم ، پس لبيد عرض كرد: علتى در شكم ابو برا بهم رسيده و از تو طلب شفا مى كند، حضرت اندك خاكى از زمين برداشت و آب دهان مبارك بر آن انداخت و به او داد و فرمود:اين را در آب بريز و بده به او كه بخورد، لبيد آن را گرفت و گمان كرد كه حضرت به او استهزاء كرده ، چون آورد و به خورد ابو برا داد فورا شفا يافت چنانكه گويا از بندى رها شد (924).پنجاه و دوم - شيخ طوسى و طبرسى و ابن شهر آشوب به سندهاى معتر از جماعت كثيرى از صحابه روايت كرده اند كه : ما در برابر روم بوديم در جنگ تبوك و آذوقه ما تمام شد و گرسنگى بر مردم مستولى شد و خواستند كه شتران خود را بكشند، حضرت فرمود ندا كردند كه : هر كه طعامى با خود دارد بياورد، و فرمود تا نطعها پهن كردند، شخصى يك مد مى آورد و ديگرى نيم مد مى آورد و جميع آنچه آوردند از سى صاع زياده نشد و مردم همه جمع شدند و ايشان چهار هزار نفر بودند، پس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دعا كرد و دست با بركت خود را در ميان آن طعام فرو برد و فرمود: پيشدستى بر يكديگر مكنيد و تا نام خدا نبريد بر مداريد، پس اول گروهى كه آمدند فرمود: نام خدا ببريد و برداريد، پس هر ظرفى كه داشتند پر كردند و برگشتند، همچنين فوج فوج مى آمدند و ظرفهاى خود را پر مى كردند و بر مى گشتند تا آنكه همه ظرفهاى خود را مملو كردند و طعام بسيارى ماند - به روايت ديگر چند دانه خرما طلبيد و دست مبارك بر آن كشيد و مردم را طلبيد كه بخورند و چندين هزار كس خوردند و ظرفهاى خود را پر كردند و باز خرماها به حال خود بود (925) - (926).پنجاه و سوم - رواندى و ابن شهر آشوب و ديگران به سندهاى معتبر از حضرت امام حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه حضرت امير المومنين عليه السلام فرمود: با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيرون رفتيم در يكى از غزوات و به منزلى رسيديم كه در آن منزل آب نبود و مردم تشنه بودند، حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ظرفى طلبيد كه در آن اندكى آبى بود و دست مباركش را در ميان ظرف گذاشت ، پس از ميان انگشتان مباركش آب جوشيد تا همه مردم و اسبان و شتران سيراب شدند و ظرفهاى خود را پر كردند و در لشكر آن حضرت دوازده هزار شتر و دوازده هزار اسب بود و مردم سى هزار كسى بودند (927).به روايت ديگر: فرمود گودالى كندند و نطعى در ميان آن گودال افكندند و دست مباك خود را بر روى نطع گذاشت و فرمود اندك آبى بر روى دست آن حضرت ريختند و نام خدا برد پس آب از ميان انگشتان معجز نشانش جوشيد؛ (928)؛ اين قصه به طرق متعدده وارد شده و از معجزات متواتره است (929).پنجاه و چهارم - از معجزات متواتره كه خاصه و عامه نقل كرده اند آن است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چون از كفار قريش فرار نموده به جانب مدينه هجرت فرمود در اثناى راه به خيمه ام معبد رسيد و ابوبكر و عمر و عام بن فهيره و عبد الله بن اريقط در خدمت آن حضرت بودند و ام معبد در بيرون نشسته بود، چون به نزديك او رسيدند از او خرما و گوشت طلبيدند كه از او بخرند گفت : ندارم ، و توشه ايشان تمام شده بود، ام معبد گفت : اگر چيزى نزد من مى بود در مهماندارى شما تفصير نمى كردم ، حضرت نظر كرد ديد كه در