تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله - نسخه متنی

محمد باقر بن محمد تقی مجلسی؛ تحقیق: علی امامیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شصت و دوم - راوندى روايت كرده است كه سلمان گفت : من سه روز روزه گرفتم و بغير آب چيز نيافتم كه افطار كنم و به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حال خود را عرض كردم ، فرمود: با من بيا، چون رفتم در راه بزى را ديد به صاحبش فرمود: آن را نزديك بياور، عرض كرد: يا رسول الله ! شيرده نيست ، فرمود: پيش بياور، چون پيش آورد دست مبارك بر پستانش ‍ كشيد در ساعت پستانش آويخته و پر از شير شد فرمود: قدح خود را بياور، چون قدح را آورد حضرت آن را پر از شير كرد و به صاحب بز داد آشاميدن ، پس بار ديگر پر كرد و به من داد خوردم و سير شدم ، پس بار ديگر پر كرد و خود آشاميد (938).

شصت و سوم - راوندى و غير او روايت كرده اند كه در بعضى از سفرها شتر يكى از صحابه مانده شد و خوابيد و بر نمى خاست ، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آبى طلبيد و مضمضه كرد و وضو ساخت در ظرفى و آب مضمضه و وضو را در دهان و سر آن ريخت و دعا كرد، پس شتر برجست و در پيش شترهاى ديگر مى رفت (939).

شصت و چهارم - راوندى و ديگران روايت كرده اند كه امير المومنين عليه السلام گفت كه : داخل بازار شدم و يك درهم گوشت و يك درهم ذرت خريدم و به نزد فاطمه عليها السلام آوردم ، چون فاطمه گوشت را پخت و ذرت را نان كرد گفت : اگر پدرم را مى طلبيدى بهتر بود، رفتم خدمت آن حضرت ديدم بر پهلو خوابيده و مى گويد: پنه مى برم به خدا كه از گرسنگى بر پهلو خوابيده باشم ، عرض كردم : يا رسول الله ! نزد ما طعامى حاضر شده است ، حضرت برخاست و بر من تكيه نمود و بسوى خانه فاطمه آمد و فرمود: اى فاطمه ! طعام خود را بياور، پس فاطمه عليها السلام ديگ را با قرصهاى نام آورد و حضرت جامه بر روى آنها پوشاندى و فرمود: اى فاطمه ! از براى ام سلمه جدا كن و از براى عايشه جدا كن ، تا آنكه از براى همه زنان خود فرستادهر يك را يك قرص نان با مرق و گوشت ، پس فرمود: براى پدر و شوهرت جدا كن ، پس فرمود: براى همسايگان خود بفرست و بعد آنقدر ماند كه چند روز مى خوردند (940).

شصت و پنجم - راوندى و ابن شهر آشوب و ديگران روايت كرده اند كه : چون از حديبيه برگشتند در اثناى راه به واديى رسيدند كه آن را وادى المشفق مى گفتند و در آنجا آب قليلى بود كه يك يا دو كس را سيراب مى كرد، حضرت فرمود: هر كس پيشتر به آب برسد نياشامد تا من بيايم ، چون به آب رسيد قدحى طلبيد و آبى در دهان خود گردانيد و در آن آب ريخت (941).

و به روايت ديگر: آب از آن برگرفت و به دست مبارك خود ريخت پس آب از آن چشمه جارى شد و صداى عظيم از آن ظاهر شد تا آنكه همه لشكر سيراب و مشگها و مطهره هاى خود را پر كردند و وضو ساختند، پس ‍ حضرت فرمود:

بعد از اين خواهيد شنيد كه اين آب چندان زياد شود كه اطراف خود را سبز كند؛ و چنان شد (942).

شصت و ششم - راوندى و ابن شهر آشوب و ديگران روايت كرده اند كه : دختر عبد الله بن رواحه از پيش آن حضرت گذشت در ايامى كه خندق را حفر مى كردند، حضرت فرمود: كه را مى خواهى ؟ عرض كرد: اين خرماها را براى عبد الله مى برم ، فرمود: بياور، دختر آن خرماها را در دست رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ريخت ، حضرت امر فرمود نطعها آوردند و ندا كرد كه : بياييد و بخوريد: پس همه خوردند و سير شدند و هر چه خواستند برداشتند و باقى را به آن دختر داد (943). به روايت ديگر: سه هزار نفر بودند (944).

شصت و هفتم - راوندى و غير او از جابر انصارى روايت كرده اند كه گفت : پدرم در جنگ احد شهيد شد و دويست سال از عمر او گذشت بود و قرض ‍ بسيار از او مانده بود، روزى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مرا ديد و پرسيد: چون شد قرض پدر تو؟ عرض كردم : بر حال خود هست ، فرمود: كى از او مى طلبد؟ گفت : فلان يهودى فرمود: وعده اش كى مى رسد؟ گفتم : وقت خشك شدن خرما، فرمود: چون آن وقت شود تصرفى مكن و مرا خبر كن و هر صنفى از خرما را على حده ضبط كن .

چون آن وقت شد حضرت را اعلام كردم و با من آمد بر سر خرماها و از هر يك كفى به دست مبارك خود گرفت و باز ريخت و فرمود: يهودى را بطلب ، چون حاضر شد فرمود: از اين اصناف خرما هر صنف را كه مى خواهى براى قرض خود اختيار كن ، يهودى گفت : همه اين خرماها به قرض من وفا نمى كند من چگونه يك صنف را اختيار كنم ؟ فرمود: هر صنف را مى خواهى از آن ابتدا كن ، پس يهودى اشاره كرد بسوى خرماى صيحانى و گفت : ابتدا به اين مى كنم ، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بسم الله گفت و فرمود: كيل كن و بردار، يهودى كيل كرد و برداشت تا قرض خود را تمام گرفت و خرما به حال خود بود و هيچ كم نشده بود. پس به جابر فرمود: آيا قرض كسى مانده است ؟ گفت : نه ، فرمود: بردار خرماهاى خود را و به خانه ببر خدا بركت دهد تو را.

/ 347