بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
رسيد و نامه امارت و نامه صدقه را به خدمت حضرت آوردم و از هر دو استعفا كردم ، حضرت فرمود كه : پس كسى را نشان ده كه اهليت امارت داشته باشد، من عرض كردم : يكى از آنها را كه از جانب قوم به رسالت آمده بودند، پس عرض كردم به خدمت آن حضرت كه : ما چاهى داريم چون زمستان مى شود آب آن ما را كافى است و همه بر سر آن جمع مى شويم و چون تابستان مى شود آبش كم مى شود و متفرق مى شويم بر آنها كه در احوالى ماست ، و چون ما مسلمان شديم مردم حوالى ما با ما دشمنى خواهند كرد و بر سر آب ايشان نمى توانيم رفت پس دعا كن كه آب چاه ما كم نشود و نبايد كه پراكنده شويم ، حضرت هفت سنگريزه در دست مبارك خود گرفت و دست بر آنها ماليد و دعا خواند و فرمود: ببريد اين سنگريزه ها را چون بر سر چاه رسيديد يكى از آنها را در آن چاه بياندازيد و نام خدا ببريد.زياد گفت كه : چون به فرموده حضرت عمل كرديم بعد از آن هرگز نتوانستيم ته چاه را ببينيم از بسيارى آب (949).و به سند ديگر روايت كرده است : اعرابى به خدمت آن حضرت آمد و از كمى آب شكايت كرد، حضرت سنگريزه گرفت و انگشت بر آن ماليد و به اعرابى داد و فرمود: در آن چاه بينداز، چون در چاه انداخت آب جوشيد و تا لب چاه آمد (950).هفتادم - راوندى و ابن شهر آشوب از انس روايت كرده اند كه گفت : ابو طلحه در حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم اثر گرسنگى يافت پسمرا به خدمت آن حضرت فرستاد تكليف كنم كه به خانه او تشريف بياورد، چون حضرت مرا ديد پيش از آنكه سخن بگويم فرمود كه : ابو طلحه تو را فرستاده است ؟ گفتم : بلى ، پس حضرت برخاست و به حاضران فرمود كه : برخيزيد و بيائيد؛ ابو طلحه به ام سليم گفت : حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد با گروه بسيار و ما آنقدر طعام نداريم كه به ايشان بخورانيم .چون حضرت داخل شد فرمود: اى ام سليم ! آنچه دارى بياور، پس قرصى چند از نان جو آورد و اندكى از روغن كه از ته مشگ خود فشرده بود آورد، حضرت آن نانها را تريد كرد و روغن را بر آن ريخت و دست مبارك خود را بر سر آن تريد گذاشت و ده ده از صحابه را مى طلبيد و مى خوردند و سير مى شدند و بيرون مى رفتند تا سير شدند، و ايشان هفتاد نفر يا هشتاد نفر بودند (951).هفتاد و يكم - روايت كرده اند: زنى كه او را ام شريك مى گفتند مشگ روغنى از براى آن حضرت آورد، حضرت فرمود كه مشگ او را خالى نمودند و به او پس دادند، چون به خانه برد ديد كه مشگ پر از روغن است و تا مدتى از آن روغن مى خوردن و خالى نمى شد (952).و به روايت ديگر: حضرت به خيمه ام شريك وارد شد، او اهتمام بسيار در ضيافت آن حضرت كرد و مشگى بيرون آورد كه گمان روغنى در آن داشت و هر چند فشرد روغن از آن بيرون نيامد، حضرت آن مشگ را گرفت و حركت داد تا پر از روغن شد و همه رفقاى حضرت از آن سير شدند و مدتها از آن مى خوردند و امر فرمود دهان مشگ را نبندند (953).هفتاد و دوم - ابن شهر آشوب روايت كرده است كه : آن حضرت كاسه عسلى به زنى داد و آن زن مى خورد از آن عسل مدتها و منتهى نمى شد، روزى آن را از آن ظرف به ظرف ديگرى گردانيد همان ساعت برطرف شد، پس به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آمد و واقعه را نقل كرد، حضرت فرمود: اگر در آن ظرف مى گذاشتى هميشه از آن مى خوردى . (954) .هفتاد و سوم - ابن شهر آشوب از جابر روايت كرده است كه : مردى به خدمت آن حضرت آمد و طعامى طلبيد حضرت شصت صاع گندم به او داد، پس پيوسته آن مرد با عيالش از آن مى خوردند و كم نمى شد، روزى به خاطرش رسيد كه آن را كيل نمايد و معلوم كند كه چه مقدار مانده است ، چون كيل كرد تمام شد، حضرت فرمود: اگر كيل نمى كرديد هميشه از آن مى خوريد (955).هفتاد و چهارم - خاصه و عامه به طرق متعدده روايت كرده اند كه : چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و