بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
امير المومنين عليه السلام آمد و پرسيد: چه معنى دارد اين آيه واسال من ارسلنا من قبلك من رسلنا (1297) كه حق تعالى پيغمبر خود را امر فرموده كه از پيغمبران گذشته سوال نمايد؟ حضرت فرمود كه : چون حق تعالى پيغمبر خود را در شب معراج از مسجد الحرام بسوى مسجد اقصى برد - و مراد از مسجد اقصى ، بيت المعمور آسمان است - چون جبرئيل آن حضرت را به نزد چشمه اى آورد و گفت : يا محمد! از اين چشمه وضو بسازد، پس جبرئيل اذان و اقامه گفت و حضرت را پيش داشت و گفت : نماز كن و قرائت را بلند بخوان كه در عقب تو گروهى از ملائكه و انبياء نماز مى كنند كه عدد ايشان را بغير از خدا كسى نمى داند، و در صف اول آدم و نوح و هود و ابراهيم و موسى و عيسى و هر پيغمبرى را كه خدا به خلق فرستاد از زمان آدم تا خاتم صلى الله عليه و آله و سلم همه ايستاده بودند، پس حضرت پيش ايستاد و همه اقتدا به او كردند و چون از نماز فارغ شد حق تعالى به او وحى فرستاد كه : سوال كن اى محمد از پيغمبرانى كه پيش از تو فرستاده ام كه آيا بغير از خداوند يگانه خداوندى مى پرستيده اند؟ پس حضرت رو بسوى ايشان گردانيد و فرمود كه : به چه چيز شهادت مى دهيد؟ گفتند: شهادت مى دهيم به وحدانيت خدا و آنكه او را شريكى نيست و شهادت مى دهيم كه توئى رسول خدا و شهادت مى دهيم كه على امير المومنين عليه السلام وصى توست و شهادت مى دهيم كه توئى بهترين انبيا و على است بهترين اوصيا و خدا اين پيمان را از براى از همه ما گرفته (1298).به سند معتبر ديگر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه : در شب معراج جبرئيل مرا به نزد درختى برد كه مثل آن در عظمت و بهجت نديده بودم و بر هر شاخ آن و بر هر برگ آن و بر هر ميوه آن ملكى بود و نورى از انوار حق تعالى آن درخت را احاطه كرده بود، پس جبرئيل گفت : اين سدره المنتهى است كه پيغمبران پيش از تو از اين مكان تجاوز نمى توانستند كرد و حق تعالى به مشيت خود تو را از اين مكان خواهد گذرانيد تا بنمايد به تو آيات بزرگ خود را، پس مطمئن باش به تاييد الهى و ثابت قدم باش تا كامل گردد براى كرامتهاى خدا و برسى به جوار قرب حق تعالى .پس با تاييد ربانى بالا رفتم تا زير عرش الهى رسيدم و از آنجا پرده سبزى براى من آويختند كه وصف آن نور و ضياء و حسن و بهاء نمى توانم كرد، پس در آن پرده در آويختم و آن پرده مرا بالا كشيد تا پرده دار خلوتخانه قدس گرديدم در حرمسراى عزت و به بال رفعت پرواز كردم تا به مرتبه اى رسيدم كه صداهاى ملائكه را نمى شنيدم و از خود تهى گرديدم و جميع ترسها و بيمها از دلم بيرون و ياد غير خدا از خاطرم برطرف شد و نفسم به قرب حق تعالى ساكن گرديد و شاديها و سرورها در دل خود يافتم و چنان خيال غير خدا از دلم بيرون رفته بود كه گمان كردم همه خلايق مرده اند، پس زمانى حق تعالى مرا مهلت داد تا به خود باز آمدم و از حيرت و دهشت رهائى يافتم و به توفيق حق تعالى چشم سر را بستم و ديده دل را گشودم و به ديده دل ملكوت آسمان و زمين را مى ديدم چنانكه حق تعالى فرموده است ما زاغ البصر و ما طغى # لقد راى من آيات ربه الكبرى (1299) و به ديده دل به قدر ته سوزنى از انوار جلال حق مشاهده مى كردم از نورى كه هيچ دل را تاب ديدن آن نيست و هيچ عقل را ياراى فهميدن آن نيست ، پس پروردگار من مرا ندا كرد كه : يا محمد.گفتم : لبيك ربى و سيدى و الهى لبيك .فرمود: آيا ندانستى قدر خود را نزد من و منزلت و بزرگوارى خود را در درگاه من ؟ گفتم : بلى اى سيد من .گفت : يا محمد! آيا شناختى مكان خود را و منزلت اوصياى خود را نزد من ؟ گفتم : بلى اى سيد من .گفت : آيا مى دانى اى محمد كه اهل ملا اعلا در چه چيز سخن مى گويند؟ گفتم : پروردگارا! تو بهتر مى دانى و توئى علام الغيوب .گفت : سخن مى گويند در درجات و حسنات ، آيا مى دانى كه درجات و حسنات چيست ؟ گفتم : تو بهتر مى دانى اى سيد من .فرمود كه : درجات و حسنات كامل ساختن وضو است در سرماها و به پاى خود سعى كردن به نمازهاى جماعت با تو و با امامان از فرزندان و انتظار نماز كشيدن بعد از نماز و افشاى سلام كردن و طعام به مردم خورانيدن و در شبها نماز كردن در وقتى كه مردم در خواب باشند؛ پس مرا نوازشها نمود و امتم را عطاها فرمود گفت : از تو سوال مى كنم از امرى كه خود بهتر مى دانم بگو كه را خليفه و جانشين خود كردى در زمين ؟