تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله - نسخه متنی

محمد باقر بن محمد تقی مجلسی؛ تحقیق: علی امامیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بهتر مى داند، حق تعالى فرمود: على امير المومنين است (1306).

و على بن ابراهيم به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه فرمود: چون داخل بهشت شدم و در بهشت درخت طوبى را ديدم كه اصلش در خانه على بود و هيچ قصر و منزلى در بهشت نبود مگر شاخى از آن درخت در آن بود و در بالاى آن درخت سبدها بود كه در آن سبدها حله ها بود از سندش و استبرق بهشت براى هر مومنى هزار هزار سبد بود كه در هر سبدى صد هزار حله بود به رنگهاى مختلف كه هيچ حله به حله ديگر شباهت نداشت و اينها جامه هاى اهل بهشت است و سايه آن درخت كه ظل ممدود است چندان كشيده بود كه اگر سوارى صد سال مى تاخت از سايه آن به در نمى توانست رفت ، و در پائين آن درخت طعامها و ميوه هاى اهل بهشت بود كه قصرها و منازل ايشان آويخته بود، و در هر شاخى صد رنگ بود از ميوه ها كه در دنيا شبيه آنها را ديده ايد و از آنچه شبيه آنها را نديده ايد و از آنچه مانند آن را شنيده ايد و از آنچه مانند را نشنيده ايد، و هر چه از آن مى چيدند به جاى آن ديگرى مى روييد چنانكه حق تعالى فرموده است لا مقطوعه ولا ممنوعه (1307)، و در زير آن درخت نهرى است كه از آن نهرهاى چهار گونه منشعب مى شود:

نهرهاى آب صافى ، نهرهاى شير، نهرهاى شراب ، نهرهاى عسل مصفا (1308).

و ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: در شب معراج به آسمان رفتم از عرق من به زمين ريخت و از آن گل سرخ روئيد و آن گل به دريا افتاد پس ماهى خواست آن را بگيرد و دعموص هم خواست آن را بگيرد - و دعموص كرمى است كه سر پهنى دارد و دم باريكى و در ميان آب و گل بهم رسد - پس حق تعالى ملكى را فرستاد كه ميان ايشان حكم كرد كه نصف آن از ماهى باشد و نصف ديگر از دعموص ، و به آن سبب پره هاى سبزى كه بر دور برگهاى گل مى باشد نيمى به شكل دم ماهى است و نيمى به شكل دم دعموص است زيرا كه به هر گلى پنج پر احاطه كرده است و دو پر آنها از هر دو طرف پرى ندارد و يكى از يك طرف پر دارد و از يك طرف پر ندارد پس نيمش به ماهى مى ماند و نيمش به دعموص (1309)، و در اشعار عجم نيز اين مضمون را بسته اند.

و ابن شهر آشوب روايت كرده است كه : در شبى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به معراج رفت حضرت ابوطالب آن حضرت را در جاى خود نيافت و بسيار از پى آن حضرت گرديد پس بنى هاشم را جمع كرد و فرمود:

مهيا شويد كه اگر تا صبح محمد را نيابم شمشير مى كشم و دشمنان آن حضرت هر كه را بيابم هلاك مى كنم ؛ در اين تشويق و اضطراب بود تا آنكه حضرت از آسمان فرود آمد در خانه ام هانى خواهر امير المومنين عليه السلام ، چون ابوطالب آن حضرت را ديد شاد شد و دست او را گرفته بسوى مسجد الحرام آورد با گروه بنى هاشم پس شمشير خود را بيرون آورد و بنى هاشم را فرمود شمشيرهاى خود را بيرون آوردند، خطاب كرد به كفار قريش كه : بخدا سوگند اگر امشب او را نمى ديدم يكى از شما را زنده نمى گذاشتم (1310).

و ايضا روايت كرده است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم صلى الله عليه و آله و سلم شب شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان شش ماه قبل از هجرت بسوى مدينه در خانه ام هانى يا خانه خديجه يا شعب ابى طالب يا مسجد الحرام بود، على اختلاف الروايت ، و به روايت ديگر: در ماه ربيع الاول دو سال بعد از بعثت ؛ پس اسرافيل و ميكائيل حاضر شدند و با هر يك هفتاد هزار ملك همراه بودند و بر آن حضرت سلام كردند و آن حضرت را بشارتها دادند و با ايشان دابه اى بود كه رويش مانند روى آدمى بود و پاهايش مانند پاهاى شتر و يالش مانند يال اسب و دمش مانند دم گاو و دو بال در راه خود داشت و لجامى از ياقوت سرخ بر سرش بود، و چون حضرت بر آن سوار شد پرواز كرد و از آسمان به آسمان مى رفت و ملائكه بر آن حضرت سلام مى كردند و او را بشارتها مى دادند و انبياء را در آسمانها مى ديد و از ايشان بشارتها مى شنيد تا از آسمانها در گذشت و به حجابهاى نور رسيد، پس شنيد كه ملائكه حجب سوره نور تلاوت مى كردند، چون به كرسى رسيد شنيد كه خازنان كرسى آيه الكرسى تلاوت مى كردند، چون به عرش رسيد شنيد كه حاملان عرش حم مومن تلاوت مى كردند و در آنجا هزار مرتبه به او ندا رسيد كه : نزديك بيا و در هر مرتبه يك حاجت بزرگ آن حضرت را روا مى كرد تا آنكه به مرتبه قاب قوسين او ادنى رسيد پس نداى حق تعالى به او رسيد كه : هر حاجت خواهى بطلب ، حضرت عرض كرد: پروردگارا! ابراهيم را خليل خود گردانيدى و موسى را كليم خود گردانيدى و سليمان را ملك عظيم بخشيدى ، به من چه كرامت عطا مى فرمائى ؟ حق تعالى ندا فرمود: اگر ابراهيم را خليل خود گردانيدم تو را حبيب خود گردانيدم ، و اگر با موسى در كوه طور سخن گفتم با تو در بساط نور سخن گفتم ، و سليمان را ملك

/ 347