بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
برگشتند. و چون هر قل از ايمان ايشان نا اميد شد بار ديگر آنها را طلبيد و گفت : مى خواستم امتحان كنم شدت شما را در دين خود و اكنون دانستم كه شما راسخيد در دين خود و بر نمى گرديد! پس او را سجده كرده و از او راضى شدند (100).قطب راوندى و غير او ذكر كرده اند كه : در سفر اول تورات هست كه ملك نازل شد بر ابراهيم عليه السلام و گفت : متولد خواهد شد در اين عالم از براى تو پسرى كه نام او اسحاق است .ابراهيم گفت : كاش اسماعيل زنده مى ماند و تو را خدمت مى كرد.پس حق تعالى گفت ابراهيم را: تو را است اين ، و مستجاب كردم دعاى تو را در اسماعيل و بركت خواهم داد او را بزرگ خواهم كرد او را به سبب مستجاب كردن دعاى تو و بهم خواهد رسيد از او دوازده شخص عظيم و خواهم گردانيد ايشان را براى امت بسيارى .و در جاى ديگر از تورات مذكور است كه : خدا - يعنى كلام او و حجت او - رو كرد از جانب طور سينا و تجلى نمود در ساعير و ظاهر شد از كوه فاران (سينا: كوهى است كه حق تعالى با موسى در آنجا سخن گفت ؛ ساعير:كوهى است در شام كه عيسى در آن بود؛ كوه فاران در مكه است ).و در كتاب حيقوق عليه السلام مذكور است كه : بزرگى از كوه يمن بيايد تقديس كننده در كوه فاران كه آسمان را حسنى ببخشد و زمين را پر كند از نور و مرگ در پيش رويش راه رود.و در كتاب حزقيل عليه السلام مسطور است : حق تعالى خطاب نمود با بنى اسرائيل كه من تاييد مى نمايم فرزندان قيدار را به ملائكه و مى گردانم دين را در زير پاهاى ايشان ، پس شما را به دين خود در آوردند و جانهاى شما را بشكنند بسبب حميت و غضب شما و آنچه رضاى من در آن است نسبت به شما به عمل آورند و به بدرستى كه محمد را بيرون آورم به سوى ايشان به آنها كه اطاعت او كنند از فرزندان قيدار، پس مقاتلان ايشان را بكشد و خدا تاييد نمايد ايشان را به ملائكه در بدر و خندق و حنين .و در سفر پنجم تورات نوشته است : بدرستى كه من برپا دارم از براى بنى اسرائيل پيغمبرى از برادران ايشان مثل تو و سخن خود را در دهان او قرار دهم و برادران ايشان فرزندان اسماعيلند.و از كتاب حيقوق و كتاب دانيال عليهما السلام (101) منقول است كه : بيايد خدا - يعنى دين و كتاب او - از يمن و تقديس او از كوههاى فاران ، پس پر شود زمين از ستايش احمد و تقديس او و مالك زمين گردد به مهابت خود و نور او زمين را روشن گرداند و لشكر به دريا و صحرا جارى گرداند.و در كتاب شعيا عليه السلام در وصف آن حضرت منقول است كه : بنده من و برگزيده من و پسنديده نفس من ، بر او فايض گردانم روح خود را پس ظاهر گردد به سبب او در امتها عدل من ، چشمهاى كور را و گوشهاى كر را بينا و شنوا گرداند، بسوى لهو و لعب ميل نكند و آن نور خداست كه خاموش نمى گردد تا آنكه ثابت گرداند در زمين حجت مرا و به او منقطع گردد عذرها.و در جاى ديگر فرموده است : اثر پادشاهى او در كتف او باشد.و در جاى ديگر از كتاب شعيا مسطور است : گفتند به من كه برخيز و نظر كن چه مى بينى ؟ پس گفتم : دو سواره مى بينم كه مى آيند يكى بر دراز گوش و ديگرى بر شتر سوارند و يكى به ديگرى مى گويد كه بابل با بتهاى آن افتاد.در زبور داود عليه السلام مسطور است : خداوندا! مبعوث گردان برپا دارند سنت از تا اعلام نمايد مردم را كه عيسى بشر است و خدا نيست . (در بسيار جائى از آن علامت آن حضرت مذكور است ).در انجيل مذكور است : مسيح عليه السلام با حواريان گفت : من مى روم و بزودى نزد شما خواهد آمد، فارقليط با روح حق كه از پيش خود سخن نخواهد گفت و آنچه به او وحى رسد خواهد آمد، فارقليط با روح حق كه از پيش خود سخن نخواهد گفت و آنچه به او وحى رسد خواهد كرد و شهادت خواهد داد بر من و شما حاضر خواهيد بود نزد او و به هر چيز شما را خبر خواهد داد.در حكايت يوحنا از مسيح عليه السلام مذكور است كه : فارقليط نمى آيد بسوى شما تا من نروم ؛ پس چون بيايد او عالم را سرزنش كند بر گناه و از خود سخن نگويد بلكه با شما سخن گويد از آنچه شنود، و بزودى دين حق را براى شما بياورد و خبر دهد شما را به حوادث و غيبها.در حكايت ديگر گفته است : فارقليط آن روح حق كه خدا او را خواهد فرستاد با نام من ، او بياموزاند به