بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
شما هر چيز را و من سوال مى كنم از پروردگار خود كه بفرستد بسوى شما فارقليط ديگر كه با شما باشد تا ابد و هر چيز را تعليم شما نمايد.در حكايت ديگر گفته است : بشر (102) مى رود از ميان شما و فارقليط بعد از او مى آيد و زنده مى گرداند براى شما رازها را و تفسير مى نمايد براى شما هر چيز را و او شهادت مى دهد براى من چنانكه من شهادت دادم براى او، من مثلها براى شما آوردم و او تاويل آنها را براى شما مى آورد.و در جاى ديگر مذكور است : چون يحيى عليه السلام را حبس كردند كه شهيد كنند شاگردان خود را بسوى مسيح عليه السلام فرستاد و گفت : بگوئيد كه ما انتظار تو بكشيم كه بسوى ما خواهى آمد يا انتظار غير تو بكشيم ؟ او در جواب گفت نه : به حق و يقين مى گويم كه زنان بهتر از يحيى نزائيده اند و بدرستى كه در تورات و كتابهاى پيغمبران بعضى از عقب بعضى آمدند تا آنكه يحيى آمد، اكنون مى گويم اگر خواهيد قبول كنيد بدرستى كه اليا بعد از من خواهد آمد پس هر كه دو گوش شنوا دارد بشنود (گفته اند كه احمد به جاى اليا بوده است و تغيير داده اند، و اليا على عليه السلام است )؛ بعضى گفته اند: براى آن على را فرمود كه امور دين حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در حال حيات و بعد از وفات آن حضرت به او مستقر گرديد (103).از جمله چيزها كه حق تعالى وحى نمود به سوى آدم عليه السلام اين بود كه : منم خداوند صاحب بكه يعنى مكه ، اهل آن همسايگان منند و زائران آن مهمانان منند، آبادان خواهم كرد آن را به اهل آسمان و زمين ، فوج فوج بسوى آن خواهند آمد صدا بلند كرده به تكبير و تلبيه ، پس هر كه به زيارت آن بيايد خالص از براى من پس مرا زيارت كرده است و به خانه من فرود آمده است و لازم است بر من كه او را به كرامت خود مخصوص گردانم و خواهم گردانيد اين خانه را سبب ذكر و شرف و بزرگوارى و رفعت . پيغمبرى از فرزندان تو كه نام او ابراهيم است ، بنا خواهم كرد براى او پيهاى آن و بر دست او جارى خواهم كرد عمارت آن را و جارى خواهم گردانيد آب آن را و حل حرم آن را و به او خواهم شناساند مشاعر آن را، پس امتها و قرنها آن را آبادان خواهند كرد تا منتهى گردد به پيغمبرى از فرزندان تو كه نام او محمد است و او آخر پيغمبران است پس او را از ساكنان و واليان اين خانه خواهم گردانيد.و از معجزات آن حضرت آن است كه : حق تعالى اسم آن حضرت - محمد - را حفظ كرد كه ديگرى به او مسمى نشد تا آن حضرت مبعوث گرديد با آنكه در اعصار متماديه بشارت شنيده بودند براى صاحب اين اسم .چنانكه منقول است از سراقه بن جعشم كه گفت : من با سه نفر ديگر به شام رفتيم ، در كنار غديرى فرود آمديم كه در دور آن درختى چند بود و نزديك آن دير نصرانى بود پس از دير خود مشرف شد و گفت : كيستيد شما؟ گفتيم : از قبيله مضر.گفت : كدام مضر؟ گفتيم : از خندف .گفت : بزودى در ميان شما پيغمبرى مبعوث خواهد شد كه نم او محمد خواهم بود.پس چون به اهل خود برگشتم براى هر يك از ما پسرى بهم رسيد و محمد نام كرديم (104).به روايت ديگر منقول است كه : كفار قريش نضر بن الحرث و علقمه بن ابى معيط را به مدينه فرستادند كه نبوت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را از ايشان معلوم كنند، چون به مدينه آمدند و از علماى يهود سوال كردند ايشان گفتند: اوصاف او را بيان كنيد؛ تا آنكه پرسيدند: كى متابعت او كرده است از قوم شما؟ گفتند: فقيران و ضعفاى ما متابعت او كرده اند.پس عالمى از ايشان فرياد كرد و گفت : اين پيغمبرى است كه نعت او را در تورات خوانده ايم و عداوت قوم او با او و از همه كس بيشتر خواهد بود (105).اين شهر آشوب روايت كرده است كه : طلحه در بازار بصرى به راهبى رسيد، راهب از او پرسيد: آيا احمد ظاهر شده است ؟ در اين ماه مى بايد ظاهر شود.غمكلان حميرى به عبد الرحمن بن عوف گفت : مى خواهم تو را بشارتى بدهم كه بهتر است براى تو از تجارت تو؟