بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عباس گفت كه : كتفهايش را گشودم و نقش مهر را خواندم و پيوسته اين احواب را پنهان مى داشتم تا آنكه از خاطرم محو شد و بعد از آنكه به شرف اسلام مشرف شدم حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به خاطر آورد (119).و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : ابليس به هفت آسمان بالا مى رفت و گوش مى داد و اخبار سماويه را مى شنيد، پس چون حضرت عيسى عليه السلام متولد شد او را از سه آسمان منع كردند و تا چهار آسمان بالا مى رفت ، و چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم متولد شد او را از همه آسمانها منع كردند و شياطين را به تيرهاى شهاب از ابواب سماوات راندند، پس قريش گفتند: مى بايد وقت گذشتن دنيا و آمدن قيامت باشد كه ما مى شنيديم كه اهل كتاب ذكر مى كردند، پس عمر و بن اميه كه داناترين اهل جاهليت بود گفت : نظر كنيد اگر ستاره هاى معروف كه مردم به آنها هدايت مى يابند و مى شناسند زمانهاى زمستان و تابستان را اگر يكى از آنها بيفتد بدانيد كه وقت آن است كه جميع خلق هلاك شوند و اگر آنها به حال خودند و ستاره هاى ديگر ظاهر مى شود پس امر غريبى مى بايد حادث شود.و صبح آن روز كه آن حضرت متولد شد هر بتى كه در هر جاى عالم بود بر رو افتاده بودند، و ايوان كسرى يعنى پادشاه عجم بلرزيد و چهارده كنگره آن افتاد، و درياچه ساوه كه آن را مى پرستيدند فرو رفت و خشك شد و همان است كه نمك شده است نزديك كاشان ، و وادى سماوه كه سالها بود كه كسى آب در آن نديده بود آب در آن جارى شد، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در آن شب خاموش شد، و داناترين علماى مجوس در آن شب در خواب ديد كه شتر صعبى چند اسباب عربى را مى كشيدند و از دجله شكافته شد و در قصر او جارى شد، و نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گرديد و پرواز كرد تا به مشرق رسيد، و تخت هر پادشاهى در آن شب سرنگون شده بود، و جميع پادشاهان در آن روز لال بودند و سخن نمى توانستند گفت ، و علم كاهنان بر طرف شد و سحر ساحران باطل شد، و هر كاهنى كه همزادى داشت كه خبرها به او مى گفت ميانشان جدائى افتاد، و قريش در ميان عرب بزرگ شدند وايشان را آل الله مى گفتند زيرا ايشان در خانه خدا بودند.و آمنه عليها السلام گفت : والله كه چون پسرم به زمين رسيد دستها را به زمين گذاشت و سر بسوى آسمان بلند كرد و به اطراف نظر كرد پس از او نورى ساطع شد كه همه چيز را روشن كرد و به سبب آن نور قصرهاى شام را ديدم و در ميان آن روشنى صدائى شنيدم كه قائلى مى گفت : كه زائيدى بهترين مردم را پس او را محمد نام كن .و چون آن حضرت را نزد عبد المطلب آوردند او را در دامن گذاشت و گفت : حمد مى گويم و شكر مى كنم خداوندى را كه عطا كرد به امن اين پسر خوشبو را كه در گهواره بر همه اطفال سيادت و بزرگى دارد؛ پس او را تعويذ نمود به نامهاى اركان كعبه و شعرى چند نزد او جمع شدند و گفتند: چه چيز تو را از جا بر آورده است اى سيد ما؟ گفت : واى بر شما! از اول شب تا حال آسمان و زمين را متغير مى يابم و مى بايد كه حادثه عظيمى در زمين واقع شده باشد كه تا عيسى عليه السلام به آسمان رفته است مثل آن واقع نشده است پس بروى و بگرديد و تفحص كنيد كه چه امر غريب حادث شده است .پس متفرق شدند و گرديدند و برگشتند و گفتند: چيزى نيافتيم .آن ملعون گفت كه : استعلام اين امر كار من است ؛ پس فرو رفت در دنيا و جولان كرد در تمام دنيا تا به حرم رسيد و ديد كه ملائكه اطراف حرم را فرو گرفته اند، چون خواست كه داخل شود ملائكه بر او بانك زدند و او برگشت و كوچك شد مانند گنجشكى و از جانب كوه حرا داخل شد، جبرئيل عليه السلام گفت : برگرد اى ملعون .گفت : اى جبرئيل ! يك حرف از تو سوال مى كنم ، بگو امشب چه واقع شده است در زمين ؟ جبرئيل عليه السلام گفت : محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه بهترين پيغمبران است امشب متولد شده است .پرسيد كه : آيا مرا در او بهره اى هست ؟ گفت : نه .پرسيد: آيا در امت او بهره اى دارم ؟ گفت : بلى .ابليس گفت : راضى شدم (120).و در حديث ديگر روايت كرده است كه آمنه گفت : چون حامله شدم به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هيچ اثر حمل در خود نيافتم و آن حالات كه زنان را در حمل عارض مى شود مرا عارض نشد و در خواب ديدم شخصى نزد