خيانت ابن عوف - تاریخ ولایت در نیم قرن اول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ولایت در نیم قرن اول - نسخه متنی

حسین ذاکر خطیر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خيانت ابن عوف

على كه مى دانست اين گزينش به دور از هواهاى نفسانى صورت نگرفت, خطاب به ابن عوف فرمود: (والله مافعلتها§ الا لاَنك رجوتَ منه مارجى صاحبكما من صاحبه, دق الله بينكما عطر منشم; به خدا سوگند! اين كار را نكردى مگر آن كه انتظاراتى از او داشتى كه آن دو نفر از يكديگر داشتند, خداوند ميان شما جدايى افكند.)

مى گويند: (از آن پس بين عثمان و عبدالرحمان اختلاف افتاد كه با هم تا پايان مرگ ابن عوف, سخن نگفتند(1).)

امام قبلاً اين پيش بينى را نموده كه, طلحه و ابن عوف جانب عثمان را خواهند گرفت.

عباس, عموى پيامبر با رفتن على به شورا مخالف بود(1). اما امام فرمود: (من به دليل آن مى روم كه اين نظر عمر را كه مى گفت: خلافت و نبوت در يك خاندان فراهم نمى آيند, باطل نمايم.)(1)
على پيش از آن, به ابن عوف و سعدوقاص توصيه كرد: (از هواهاى نفسانى فرمان نبرند, و دامان خويشاوندى را چنگ نزنند و از حق پيروى نمايند(1).)

به علاوه, اهل شورا را به خدا قسم داد: (آيا كسى درميان شما هست كه پيامبر وى را در غدير خم نصب كرده باشد و گفته باشد: من كنتُ مولاه فعلى مولاهُ و يا گفته باشد: انت منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنّه لانبى بعدى اعضاى شورا اعتراف كردند كه, خير.(1))
اما آن گونه كه انتظار مى رفت آنها از خواهش هاى شخصى پيروى كردند و پس از سه روز ابن عوف به مسجد آمد و در اجتماع مردم گفت: ما در اين چند روز به رايزنى پرداختيم و امر داير شد بين على و عثمان. عمار ياسر بلافاصله برخاست و گفت: اگر على بن ابى طالب را برگزينى هرگز مردم اختلاف نمى كنند. مقداد به دنبال او گفت: عمار راست مى گويد, اگر با على بيعت كنى, مى گوييم شنيديم و اطاعت كرديم و در نهايت بين بنى هاشم و بنى اميه اختلاف بالا گرفت.

عمار افزود: اى مردم, خداوند به وسيله پيامبر شما را گرامى داشت و به دين اسلام عزّتتان داد, پس چرا خلافت را از اهل بيت پيامبر دور مى كنيد؟! مردى از بنى مخزوم برآشفت و به عمار گفت: يابن سميه, تو بيش از اندازه پا را از گليم خود دراز كردى! تو را چه رسد به گفتگو پيرامون اميران قريش(1)؟
سعدوقاص به ابن عوف گفت: تا وضع بدتر نشده فكرى بكن. ابن عوف روكرد به على و گفت: آيا حاضرى به سيره شيخين عمل نمايى؟ امام فرمود: خير. اين پيش نهاد را با ابن عفّان درميان گذارد كه او (عثمان) پذيرفت و به عنوان خليفه معرفى شد.

امام به آنان فرمود: سپاس خدايى را كه محمد پيامبر خدا از ماست و او را بر ما به رسالت مبعوث فرمود. ما اهل بيت نبوت و معدن حكمتيم و پناهگاه اهل زمين و منجى كسى كه ما را طلب نمايد. اگر حقِّ ما را به ما رسانيد. حق در مركز خويش قرارگيرد و اگر حقِّ ما را از ما بازداريد شتران خويش را برنشينيم و به هرجا كه صلاح دانيم برويم, گرچه غيبت طولانى شود.(1)
با عنايت به اين كه امام بدانها هشدار داد تا به دنبال حق گام بردارند, گوش نكردند و حضرت آنان را از آينده بد اين تصميم خبر داد و فرمود: (هيچ كس سريع تر از من به اجابت دعوت حق, صله رحم, احسان, و بخشش فراوان شناخته نشده است. پس سخنم را بشنويد و آن را حفظ نماييد, ممكن است بعد از امروز در مورد اين امر (خلافت) با چشم هاى خود ببينيد كه, شمشيرها از نيام بيرون آمده و به پيمان ها خيانت شده است, تا آن جا كه بعضى از شما امام و پيشواى گمراهان و پيرو جاهلان خواهيد گشت.(1))
بعداً خواهيم ديد كه پيش بينى امام تحقق يافت. انحراف عثمان,آغاز جنگ جمل به رهبرى طلحه و زبير و ترديد سعدوقاص, از شوراى تعيين رهبرى ناشى شد.

/ 163