اهل بيت & معيار حق وباطل - تاریخ ولایت در نیم قرن اول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ولایت در نیم قرن اول - نسخه متنی

حسین ذاکر خطیر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اهل بيت & معيار حق وباطل

گفتيم كه آيه تطهير در مورد اهل بيت & نازل شد و اهل بيت در روايات, منحصر به على, فاطمه, حسن و حسين & است. در اين جا مى خواهيم بگوييم در متون تاريخى و روايى شيعى و سنى, اهل بيت, معيار حق و باطل و عدم پيروى از آنان, مايه ضلالت وگمراهى شمرده شده, بلكه بالاتر, آن روايات, اهل بيت را قرين قرآن قرار داده است.

باتوجه به مطالب بالا, اين سؤال به ذهن مى آيد كه اين همه تأكيد پيامبر براى نشان دادن جايگاه و ارزش اهل بيت & براى چه بوده است؟
گفتيم حضرت درصدد جهت دهى مشخص و الگودهى به جامعه بود و براى تبيين و تعيين رهبرى و رهبران بعدى تلاش مى نمود, در اين جا به بعضى متون اشاره مى كنيم:

در مسند احمد ـ يكى از كتابهاى معتبر اهل سنت ـ آمده است: (انس از رسول خدا نقل مى كند كه حضرت فرمود: ثابت ترين شما در صراط, با محبت ترين شما در مورد اهل بيتم است.(1))
على از رسول خدا نقل كرد كه فرمود:(ستاره ها روشنايى اهل آسمانند و اهل بيتم روشنايى اهل زمين.)(1) يا: (خشم خداوند فزونى مى يابد بر كسى كه مرا در مورد اهل بيتم آزار دهد.(1))
عبدالله بن عباس از رسول خدا نقل كرد: (اَلا اِنَّ مَثَلَ أهل بيتى فيكم مَثَلُ سفينة نوحٍ, مَن رَكِبَها نَجا§ وَمَن تَخلّفَ عنها§ غرق;(1) آگاه باشيد مَثَل اهل بيتم در ميان شما چون كشتى نوح است, هركه در آن قرار گيرد نجات مى يابد وهركه مخالفت ورزد هلاك خواهد شد.)

در اين اسناد تاريخى و روايى, پيامبر رهبرانى هميشگى را در رسيدن به ابديت, طرح و آنان را ناجى واقعى بشريت معرفى مى نمايد. البته اين روش پيامبر كه به تناسب زمان و در مقاطع مختلف به معرفى اهل بيت يا رهبرى بعد از خويش مى پرداخت,برگرفته از قرآن است; اين قرآن در ظرف بيست و سه سال به تدريج بر مردم فرو فرستاده شد و آيات الهى در مدت سيزده سال در مكه فقط در مورد اعتقادات بود و بعد از هجرت, رفته رفته, آيات عبادى نيز نازل شد. حتى حكم زكات به علت عدم ظرفيت عرب تازه مسلمان در سالهاى آخر عمر پيامبر, فرستاده شد.

گفتيم اجداد پيامبر از بزرگان و سياستمداران بودند و خود پيامبر, علاوه بر ارتباط با وحى ـ كه نيرويى وصف ناپذير به او مى بخشيد ـ از هوش و ذكاوت برخوردار بود و با دقّت و دورانديشى كارشناسانه با امور اجتماعى برخورد مى كرد و لذا در اواخر عمر شريف ـ كه نقش بيشترى در افكار به جاى گذاشته بود ـ با تأكيدهايى بيشتر و روشن تر به معرفى اهل بيت & پرداخت: (إنى تارك فيكم الثقلين: أحدهما كتاب الله فيه الهدى والنور, فَخُذُوا بكتاب الله واستمسكوا به. قال: اذكرّكم الله فى اهل بيتى;(1) من دو چيز گران بها در ميان شما مى گذارم: يكى كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است; پس كتاب خدا را بگيريد و بدان چنگ زنيد و اما در مورد اهل بيتم, درباره آنان خدا را به ياد آريد.)

در نقل ديگر در مورد على فرمود: (هرگز على بن ابى طالب شما را از هدايت جدا نمى كند و هرگز شما را داخل ضلالت و گمراهى نخواهد كرد(1).)

در روايات آمده كه رسول خدا فرمود: (من دو چيز گران بها, يعنى كتاب خدا و عترتم را درميان شما قرار مى دهم. بنگريد چگونه بعد از من با آن رفتار مى كنيد(1).)

نيز از رسول گرامى اسلام است كه فرمود: (أوصيكم بكتاب الله واهل بيتى, فإنى سالتُ الله ـ عزّوجلّ ـ أن لايُفرق بينهما حتى يُورِدهُما على الحوض فأعطانى ذلك;(1) شما را به كتاب خدا و اهل بيتم سفارش مى كنم. از خداوند خواستم كه بين قرآن و اهل بيتم جدايى نيفكند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند و خداوند آن را به من عطا فرمود.); (لا§تُعلَّموهم فَاِنّهُم أعلَمُ مِنكُم. اِنّهُم لن يُخرِجُوكم من باب هُديً ولَن يُدخِلوكم فى باب ضلالة;(1) در مقام تعليم ايشان برنياييد كه اينان از شما داناترند. همانا هرگز شما را از راه هدايت خارج نمى كنند و در راه گمراهى وارد نمى سازند.)

پيامبر در اين سخنان ـ آنچه را بود ـ فرمودند و قرار دادن اهل بيت در كنار قرآن و جدايى ناپذيرى آن دو تا قيامت و برترى آنان در دانش بر ديگران و پيوستگى آنان با هدايت, دلايلى هستند در رسيدن به واقعيت معيار بودن اهل بيت در مورد حق و باطل.

در مسند احمد از رسول خدا نقل شده است: (اَنَا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم. قاله لعلى وفاطمة والحسن والحسين &;(1) هركه با على, فاطمه, حسن وحسين درجنگ باشد من با او در جنگم وهركه با آنان درصلح باشد من نيز با آنها در صلحم.)

ممكن است اين سؤال مطرح شود كه آيا مراد از حرب (جنگ) در حديث مذكور جنگ گرم است؟ يعنى هر فردى كه مثلاً با على در جنگ شد, درواقع با رسول خدا به جنگ برخاسته است؟ يا معناى وسيع ترى اراده شده است و شامل جنگ سرد هم مى شود؟ يعنى هر شخص حقيقى يا حقوقى در مقابل على و اولاد پاكش ايستاد و با شيوه هاى مختلف به مقابله با آنان برخاست, با پيامبر به جنگ پرداخته است؟
به نظر مى رسد (حرب) در اين حديث, شامل هر نوع جنگ ـ چه سرد و چه گرم ـ خواهد شد. به علاوه جنگ سرد, اگر در جامعه اى به صورت فرهنگ درآيد خطرسازتر است; مانند جنگ روانيى كه بنى اميه عليه خاندان پيامبر به راه انداخت و گروهى از آنان سبّ و دشنام به على و فرزندان او را عبادت مى شمردند.

از رسول خدا روايت شده است: (من أحب علياً فقد أحبّنى ومن أبغَضَ علياً فَقَد أَبغَضَنى وَمَن آذي§ عَليّاً فَقَد آذانى وَمَن آذانى فَقَد آذيَ اللّهَ;(1) هركه على را دوست بدارد مرا دوست داشته است وهركه على را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و هر كه على را اذيت نمايد مرا اذيت كرده است و هركه مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده است.)

ابن عبد البر مى گويد: جمعى از صحابه از رسول خدا روايت كردند كه به على فرمود: (كسى جز مومن تو را دوست نمى دارد و كسى جز منافق تو را دشمن نمى دارد.)(1)
ديديد كه اين چند حديث درپى اعلان يك پيام, يعنى حقانيت اهل بيت و باطل بودن افراد مقابل بود. بلاذرى از براء بن عازب آورده كه ما در حجة الوداع با پيامبر بوديم كه حضرت در غدير خم جمعيت مسلمان را فراخواند و بدان ها فرمود: (خداوند مولاى من است و من مولاى هر مؤمنى و من دو چيز گران بها در ميان شما قرار مى دهم كه اگر بدان دو تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى كتاب خدا و ديگرى اهل بيتم است كه آن دو هرگز تا حوض كوثر از يك ديگر جدا نخواهد شد(1).)

از بحث هاى قبلى چند مطلب به دست مى آيد:

1 ـ جامعه اسلامى را كسانى رهبرى مى كردند كه از دانش و ايمان مطلوبى برخوردار نبودند. با اين وجود بايد براى آن مردم اُمّى ـ باتوجه به استعدادى كه داشتند ـ در مورد رهبرى زمينه هايى را فراهم آورد تا رفته رفته رهبران واقعى را بشناسند و براثر تحوّل هاى اجتماعى به افكار و باورهاى جاهلى برنگردند.

2 ـ در اين احاديث, نقش رهبرى آينده جامعه اسلامى بسيار مهم بود و از اين رو, پيامبر بر آن تأكيد كرد و اهل بيت خويش را قرين كتاب خدا قرارداد و هرگونه جدايى آن دو را تا قيامت منتفى دانست و تصريح فرمود: (لايفرق بينهما حتى يوردهما عليّ الحوض.)(1)
پيامبر اسلام از اهل بيت به عنوان عامل تكامل و سعادت نسل ها با جمله (لن تضلوا ابدا) ياد كرد. اين همه تأكيد براى آن بود كه مردم حقيقت را دريابند و از مسير طبيعى و درست خارج نشوند و خود دين نيز دست خوش دگرگونى هاى سياسى, اجتماعى و… نشود.

3 ـ رشد و تكامل هر اجتماعى به مسائلى از جمله توان بالاى علمى و عملى رهبر بستگى دارد از اين رو, به خصوص در آن محيط جاهلى و عقب افتاده بايد رهبرى حكومت كند كه داراى آن توان ها باشد.

خصايص بالا را در اهل بيت & مى توان ديد و همراهى با آنان را موجب هدايت و دورى از ايشان را مايه گمراهى دانست. از حُذيفه نقل شد كه پيامبر فرمود: (إن وَلّوا عَليّاً فهادياً مَهديّاً;(1)اگر على را ولايت دهند پس او هادى و مهدى است.)

آرى تنها مردى چون على و فرزندان وى ـ كه در دامان سياست و نبوّت پرورش يافته بودند ـ مى توانستند تحولى ژرف در جامعه پديد آورند.

4 ـ مسأله مهمى كه در اين متون به چشم مى خورد اين است كه, در آن هيچ عبارتى كه به سنت هاى قومى و نژادى اشاره داشته باشد, وجود ندارد, بلكه بيشتر به اسوه و معيار بودن اهل بيت در كشاكش زندگى پرداخته است.

5 ـ بالاتر اين كه اگر جامعه اى بخواهد پويا و درعين حال متّحد به پيش برود, بايد بين سياست و اعتقادات آن, هماهنگى لازم به وجود آيد وگرنه جامعه يك بعدى خواهد شد و در نتيجه پيشرفت نخواهد كرد. در حكومت هاى الهى, بايد جهان بينى و ايدئولوژى در ابعاد مختلف بر جامعه حاكم باشد و تنها مرتبط با منبع لايزال الهى مى تواند چنين هماهنگى را به وجود آورد. لذا على وقتى ديد بين مردم و اهل بيت فاصله افتاد, هشدار داد و فرمود:

(فَأَينَ تَذهَبُونَ وأَنّى تُؤفَكُونَ والأَعلاَمُ قائِمَةٌ, والآياتُ وَاضِحَةٌ والمَنا§رُ مَنصُوبَةٌ! فَأَينَ يُتا§هُ بِكُم بل كَيفَ تَعمَهُونَ وبَينكُم عِترَةُ نبِيّكُم وهم أَزِمّةُ الحق, وَأَعلا§مُ الدِّين, وَأَلسِنَةُ الصِّدقِ! فَأَنْزِلُوهُم بِأَحسَنِ مَنَازِلِ القُرآنِ, وَرِدُوهُم وُرُود الهِيم العِطاشِ; كجا مى رويد؟! و رو به كدام طرف مى كنيد پرچم هاى حق برپا و نشانه هاى آن آشكار است; با اين كه چراغ هاى هدايت نصب گرديده است, باز گمراهانه به كجا مى رويد, چرا سرگردان هستيد؟ در حالى كه عترت پيامبرتان در ميان شماست, آنها زمام هاى حقند و پرچم هاى دين, و زبان هاى صدق. آنها را در بهترين جايى كه قرآن را در آن حفظ مى كنيد, جاى دهيد و همچون تشنگانى براى سيراب شدن به سرچشمه زلال آنان, هجوم آوريد.)(1)
در مورد عظمت و جايگاه خاندان پيامبر سخن فراوان است و با خطبه اى كه ذكر مى كنيم, بحث را به پايان مى بريم. امام على در اين خطبه مى فرمايد: (عاقل با چشم قلبش, پايان كار را مى نگرد و پستى و بلندى هاى آن را تشخيص مى دهد. دعوت كننده حق (پيامبر ) دعوت خويش را به پايان رسانيد و سرپرست و رهبر امت (امام) به سرپرستى قيام نمود. دعوت كننده حق را اجابت كنيد و از امام و رهبرتان تبعيت نماييد. و گروهى, در درياى فتنه فرو رفته, بدعت ها را گرفته و سنت ها را واگذاردند, مؤمنان كناره گرفته و گمراهان و تكذيب كنندگان به سخن آمدند.)

آن گاه مى افزايد: (نحن الشّعارُ والأَصحابُ, والخَزَنَةُ والابواب; ولاتؤتي§ البُيُوتُ اِلاّ من ابوابها§; فَمَن اَتاها مِن غير أَبوابِها§ سُمّيَ سارِقًا;(1) ما محرم اسرار حق و ياران راستين و گنجينه ها و درهاى علوم پيامبريم. هيچ كس به خانه ها جز از در وارد نمى شود و كسى كه از غير در وارد شود دزد خوانده مى شود.)

امام على بعد از اين كه فرمود: اهل بيت گنجينه پيامبرند, تعبير بالاترى مى آورند: (درباره آنان (اهل بيت &) آيات كريمه قرآن نازل شده است. آنان ارمغان گنج هاى علوم خداوند رحمانند. اگر سخن گويند راست مى گويند و اگر سكوت كنند كسى بر آنان سبقت نگيرد(1).)







/ 163