بى ايمانى سپاه جمل - تاریخ ولایت در نیم قرن اول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ولایت در نیم قرن اول - نسخه متنی

حسین ذاکر خطیر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بى ايمانى سپاه جمل

سپاه جمل نه تنها به انگيزه دينى و گسترش عدالت قيام نكرد, بلكه بر آن بود تا شهرتى به هم زند و خودى نشان دهد. و روند كار خويش را بر عصبيّت جاهلى قوت مى بخشيد(1) و به هيچ روى, اينانى كه يك هدف را پى مى گرفتند به هم اعتمادى نداشتند.

نويرى آورده: (در بين راه مكه به بصره مروان بن حكم اذان گفت و كنار طلحه و زبير ايستاد و گفت: نام كدام يك از شما را به عنوان امير و پيشنماز بگويم؟ عبدالله بن زبير گفت: نام پدرم را, محمدبن طلحه گفت: نام پدر مرا. عايشه كسى پيش مروان فرستاد و گفت: مى خواهى ما را به تفرقه و اختلاف وادارى؟ خواهرزاده من عبدالله بن زبير با مردم نماز خواهد گزارد.(1))
بنابه نقل يعقوبى: (طلحه و زبير پس از آن كه بر بصره حاكم شدند بر سر نماز جماعت با يكديگر به نزاع برخواستند و هريك بر آن بود تا امامت جماعت را از آنِ خويش نمايد. مردم بانگ برآوردند: الصلوة الصلوة يا اصحاب محمد! عايشه چون وضع را چنين ديد به عنوان ميانجى گفت: يك روز محمد پسر طلحه نماز بخواند و روز بعد عبدالله پسر زبير.)(1)
با اين كه طلحه همراه مروان در يك سنگر عليه حكومت مركزى به جنگ برخاست (اما مروان با بررسى جنگ و عدم اميد به پيروزى تيرى رها كرد و طلحه را ازپاى درآورد; زيرا طلحه شديدترين فرد عليه عثمان بود. هنگامى كه بر زمين افتاد, گفت: خدايا! از من تقاصّ عثمان را بگير تا از من راضى شود.(1))
مروان در حالى به تصفيه حساب درون گروهى دست زد كه طلحه ارّاده بنى اميه را به پيش مى برد. اين نصوص تاريخى مبيّن اين واقعيت است كه حركت اينان عليه حكومت برحقّ على بن ابى طالب بر اساس هواهاى نفسانى بوده نه گسترش عدالت. اينان بر طريق جاهليت گام نهادند و امام نيز آن ها را بر همين منوال يافت و مى فرمود: (به هوش باشيد كه دست از ريسمان اطاعت برگرفته ايد, و با تجديد رسوم جاهليّت دژ محكم الهى را درهم شكسته ايد; خداوند بر اين امت منت گذارده … و پيوند الفت و اتحاد را بين آنان ايجاد نموده است كه در سايه آن زندگى نماييد. اما پس از هجرت, همچون اعراب باديه نشين گشته ايد, و بعد از اخوت و برادرى و اتحاد و الفت به احزاب مختلف تقسيم شده ايد; از (اسلام) به نام آن اكتفا كرده و از (ايمان) جز تصور و ترسيمى از آن چيزى نمى شناسيد. مى گوييد: (النار ولا العار; آتش دوزخ آرى, اما ننگ نه(1)!) گويا مى خواهيد با هتك حريم الهى و نقض پيمانى كه خداوند آن را مرز قانون خويش در زمين و موجب امنيت مخلوقش قرار داده, اسلام را وارونه سازيد.(1))
على در مورد طلحه مى فرمايد: (به خدا سوگند! او براى خونخواهى عثمان با عجله دست به كار نشد جز آن كه مى ترسيد از وى خون عثمان مطالبه شود, زيرا او متهم به قتل عثمان است; و در ميان مردم از او حريص تر بر كشتن عثمان, يافت نمى شود, اما براى به شك انداختن مسلمانان و مغالطه كارى, گروهى را اطراف خويش گردآورد.(1))
بلاذرى آورده است: (عايشه تا زنده بود, هرگاه خاطره جمل به يادش مى آمد مى گفت: اى كاش مرده بودم و حادثه جمل را خلق نمى كردم!(1))
از مطالب اين فصل چنين نتيجه مى گيريم كه حركت پيروان عايشه برپايه اصول و موازين شرع استوار نبود.

/ 163