مقدمات جنگ صفين - تاریخ ولایت در نیم قرن اول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ ولایت در نیم قرن اول - نسخه متنی

حسین ذاکر خطیر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمات جنگ صفين

على نگذاشت بعد از جنگ جمل ـ كه ممكن بود جزيى از طرح هاى حزب اموى در جهت به دست آوردن زمان باشد ـ فرصت ها از كف برود; و در انديشه آسايش خويش نبود و ياران او نيز در بند عافيت گرفتار نيامدند و از امام تا سرحد مرگ حمايت مى كردند; اينان جنگى در پيش رو داشتند كه به پايمردى فراوان نياز داشت; زيرا دشمن شام بسيار سرسخت بود و بر گرد خويش لشگريان كم ظرفيت و بى مسؤوليتى فراهم آورد. سپاه شام فرماندهى سرسخت و نيرومند داشت.

معاويه را از آن جا مى توان شناخت كه وى فرزند ابوسفيان بود كه پس از بدر با پيامبر جنگ كرد و در جنگ, سختى, نيرومندى, فريبكارى و زيركى از خود نشان داد. و سرانجام در فتح مكه, آن گاه مسلمان شد كه چاره اى جز آن نداشت چون لازم بود از اسلام و مرگ, يكى را برگزيند.

معاويه از پدرش نيرومندى, سنگدلى, فريبكارى, زيركى و نرمى را به ارث بُرده بود.

ناخرسندى مادر معاويه (هند) از اسلام و كينه و دشمنى وى به مسلمانان كمتر از پدرش نبود. كينه و خشم او تا فتح مكه فروننشست و مانند همسرش (ابوسفيان) ناگزير اسلام را پذيرفت. از اين رو پيشواى مسلمانان مى بايست در برابر كينه و خشم معاويه ـ آن هم با چنين ماهيّتى كه تنها آرزويش به چنگ آوردن قدرت و نابودى اسلام و ارزشهاى آن بود ـ چاره مى كرد; زيرا اين جهان اسلام ومسلمين بود كه از خصم ديرين, سخت متضرر مى شد.

بدين سان على بن ابى طالب نمى توانست دست روى دست بگذارد تا شاهد كشت و كشتار مسلمانان باشد و از سويى مردم شام رهبرانى جز بنى اميه در اسلام نمى شناختند. بنابراين, على با زاويه بازترى به مسائل نگريسته و (جريربن عبدالله) را كه عامل عثمان در همدان بود از مسؤوليتش عزل كرد و به سوى خويش فراخواند و با نامه اى به شام گسيل داشت. هدف امام از فرستادن وى آن بود كه قبل از شعله ور شدن جنگ, معاويه را به اطاعت و بيعت وادارد. جرير چون با معاويه دوستى داشت قبل از هركس اين ميانجى گرى را پذيرفت و اين كار با مخالفت مالك اشتر رو به رو گرديد. مالك اعتقاد داشت او به معاويه دل بسته است و امام همچنان بر آن بود تا جرير اين مأموريت را انجام دهد; و جرير نخست معاويه ومردم شام را به بيعت امام فراخواند و آن گاه نامه حضرت را به معاويه تسليم كرد.

على در نامه خود به معاويه فرمود: تو (معاويه) همانند همه مسلمانان بايد با من بيعت كنى; و بيعتم همانند بيعت هاى پيشين بود و انتخاب رهبرى با مهاجران و انصار مى باشد و هرگاه برگرد كسى فراهم آمدند, او امام (در امر خلافت) است. اگر بيعت نمى كنى و قصد پراكنده كردن وحدت و جماعت را در سر دارى پس آماده جنگ باش.

(درپى آن معاويه اشراف اهل بيت خويش را گردآورد و با آنان به مشاوره پرداخت. عُتبَة بن ابى سفيان (برادر معاويه) پيشنهاد داد تا از عمروعاص كه اكنون در فلسطين بسر مى برد مدد بجويد. بى درنگ معاويه نامه اى به او نوشت و ضمن تشريح اوضاع سياسى, اجتماعى جهان اسلام و (خروج اصحاب جمل) از او در اين معضل و گردابى كه گرفتارش آمده بود يارى خواست)(1).

/ 163