بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بعد از آن كه تغيير و تبديل به احوال خويش راه داد و مرتكب كارهاى خلاف شرع شد خداوند هم از او برگشت. اكنون نعمتى را كه خداى تعالى از كسى باز ستاند من نمى توانم آن را بازگردانم.(1)) در شرح فارسى الفتوح ـ كه در قرن ششم نوشته شده ـ آمده است:(معاويه درجواب مِسوَر گفت: من به گونه اى نشسته ام تا سرحد ولايت شام را محافظت نمايم. دشمنان از هرسو چشم بدين ولايت دوخته اند اگر من به مدينه بروم مى ترسم آنان قصد اين سرزمين نمايند و آن را از دست مسلمانان خارج كنند. لذا معاويه رغبتى از خود نشان نداد و اهمال و تعلّل را جايز دانست.)(1) ييعقوبى آورده است: (عثمان چون در محاصره نيروهاى مخالف درآمده بود نامه اى به معاويه نوشت و از وى خواست تا با نيروهاى خود به سوى مدينه حركت نمايد و صفوف مخالفان را درهم بكوبد. معاويه در پاسخ به درخواست عثمان دوازده هزار نفر نيروى جنگى را در مرز شام مستقر كرد و صلاح كار را در آن ديد تا نزد عثمان رود و از نزديك مسائل را ارزيابى كند. از اين رو به تنهايى نزد خليفه آمد و عثمان از او پرسيد: چه مقدار نيرو با خودآوردى؟ معاويه جواب داد: آمدم رأى تو را جويا شوم. عثمان بلافاصله گفت: نه به خدا قسم بلكه خواستى كه من كشته شوم و آن گاه بگويى من صاحب خونم.)(1) نقش اصحاب جمل در سقوط عثمان عايشه هم به شدت از وضعيت موجود ناراحت بود و مردم را عليه عثمان تحريك و وى را واجب القتل و كافر معرفى مى كرد. يعقوبى آورده است: (مروان چون اوضاع را آشفته مى ديد به نزد عايشه رفت تا از موقعيّت او در فرونشاندن آتش فتنه مدد جويد. اما عايشه در جواب گفت: من سفر مكه در پيش دارم! مروان گفت: ما دو برابر هزينه سفر تو را مى پردازيم. عايشه گفت: مروان! مى پندارى كه من عثمان را نمى شناسم؟! به خدا قسم دوست مى داشتم كه او پاره پاره در جوالى از جوال هاى من بود و مى توانستم وى را حمل كنم و به دريا افكنم.)(1) ييعقوبى مى گويد: (بيش از همه طلحه و زبير و عايشه مردم را عليه عثمان تحريك مى كردند.)(1) ابن قتيبه آورده است: (اكثر مردم طلحه و زبير را متهم به قتل عثمان مى نمودند و آن دو اين اتهام را رد نمى كردند. طلحه مى گفت: عثمان توبه را با گناه درآميخت و ما از ولايت وى روى برتافتيم.)(1) نقش على $ در وحدت جامعه كسى را نمى توان يافت كه چون امام على $ خواهان خير و صلاح امت بوده باشد; چراكه او همواره بر آن بود تا مسير تاريخ را در بستر واقعى آن به جريان اندازد. اگرچه مردم در انتخاب و گزينش رهبرى راه خطايى را پيمودند اين چيزى نبود كه امام را وادارد تا تصميم عجولانه بگيرد; زيرا امام به فراست تبعات جانبى اين دگرگونى رادريافته بود. عامه مردم از وجود فرصت طلبان كاملاًبى اطلاع بودند از اين رو هم در انتخاب خليفه و هم در روش عزل وى اشتباه كردند و شايد در موقعيت وجوّ آن چنانى هركسى جاى آنان مى بود همين تصميم را اتخاذ مى كرد; زيرا عثمان بارها پيمان بست و نقض پيمان كرد. عثمان به وضوح احساس مى كرد