گفتگوي فرهنگها، زمينهاي براي معرفي اسلام ناب و صدور انقلاب
دكتر عادل عبدالمهدي مردم جهان مشتاق پيروي از تعاليم امام هستند
مردم همؤ جهان مشتاقند تا از تعاليم امام پيروي كنند. در اكثر كشورها جنبشي آغاز شده، حتّي در جوامع غربي ما ميبينيم كه همؤ مسايل تحت بازنگري قرار گرفته است. مسايلي كه قرنها مدفون و از نظر دور شده بود، مجدداً مطرح شده و مسايل و مباحثي پيرامون وظايف اصلي بشر و تكاليف زن و مرد و مسئوليتهايشان بيان ميشود. جهان موفقيت ايران را ديده است و اكنون خيليها ميدانند كه اسلام پاسخگوي مشكلات بشري است. ديگر سوسياليسم و ليبراليسم پاسخگوي نيازهاي انسان نيستند. اين اسلام، اسلام ناب است كه راه حل مشكلات معنوي و مادي است. همؤ تمدنها، همانطور كه در قرآن مجيد با صراحت آمده ، روزي زايل ميشوند. ساختارهاي دروني و ارزشهاي هر تمدن عامل تعيين كنندؤ آن تمدن است كه ممكن است روندي صعودي يا نزولي داشته باشد. امروز ما هرچه دربارؤ بلاد كفر بررسي ميكنيم ميبينيم در حال سقوط هستند. دنياگرايي صرف، فساد، فحشأ، بيرحمي و فقدان معنويت، همه نشانؤ يك فرهنگ و يك تمدن از دست رفته است. وقتي تمدني قادر به جوابگويي به نسل جوان خود نباشد، اينها علايم سقوط و زوال است. بنابراين نبايد دربارؤ ارقام اقتصادي يا علمي بحث كنيم زيرا همؤ تمدنها موقعي كه در آستانؤ سقوط قرار داشتند در اوج علمي خود بودند. تمدن روميها، بيزانسي و ايرانيان همگي در اوج علمي آن زمان قرار داشتند، در اوج قدرت نظامي و توانايي علمي برنامهريزي بودند، لاكن محتواي فرهنگي و ارزشهاي انساني آنان سقوط كرده بود. اين همان چيزي است كه امروزه در بلاد كفر ميبينيم. ما پيشرفتهاي عظيم از جهت علمي و سازماندهي ميبينيم، امّا از جهت ارزشها همه چيز در حال سقوط است. سقوط آنها در حال وقوع و ارزشهاي جديدي در حال ظهور هستند.جهان در حال تحول است و ارزشهاي جهاني در حال تغيير. از يك سو سماجت اردوگاه كفر را ميبينيم كه در جهت حفظ منافع خود تلاش ميكند و از يك طرف ميليونها انسان را ميبينيم كه ارزشهاي اسلامي را ميپذيرند. اگر جلوگيري نكنند و اين روال همين طور ادامه داشته باشد. بسياري از مردم جهان راه اسلام را ميپذيرند، بيش از آن چيزي كه امروز ميبينيم. اسلام راه حل مشكلات جهان است. البته در رسانههاي غربي عموماً تصويري بد از اسلام خلق ميشود. آنها هيچ تصميمي براي آغاز يك گفتگوي آزاد با اسلام نداشتهاند. در تفكر آنان تصوري خاص از اسلام وجود دارد كه بر اساس آن اسلام ارتجاعي است و تروريست است و مخالف حقوق زنان است و چه و چه. همه اين تصورات به صورتي هوشيارانه از طريق رسانههاي خبري انتشار مييابد.دربارؤ اسلام به صورت عقلاني بحث نشده، با بيطرفي با آن برخورد نشده است. افكار عمومي غربي اينگونه شكل داده ميشود كه دو نوع اسلام وجود دارد، يكي اسلامي خوب و ديگري اسلام بد. اسلام خوب عملاً شبيه مسيحيت است. بنابراين اگر از نوع مسلمانان خوب بشويد به شما خوش آمد گفته ميشود و بايد تمايلات سياسي، اجتماعي خود را كنار بگذاريد، بايد نمازتان را در خانه بخوانيد و به ديگران كاري نداشته باشيد.ما در قرآن داريم "اِنّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ"(1) قبل از هر چيز ما بايد الگويي ارائه نماييم، الگويي خوب. بحث و گفتگو تنها راه نيست، اگرچه مهم است ما بايد تصوير منفي از اسلام را در ذهن غربي اصلاح كنيم. وقتي ميگويم الگويي خوب، منظورم اين نيست كه كشورهايمان را صنعتي كنيم و كوچهها و خيابانهايمان مانند كشورهاي اروپايي شود. صنعت و پيشرفت خوب است ولي وقتي ما امروز از نياز مردم عالم سخن ميگوييم، يعني آنها به يك زندگي صحيح و پاك نياز دارند، پاك از ايدز، پاك از آلودگيها، پاك از توزيع ناعادلانؤ قدرت و ثروت. آنها نياز به يك زندگي پاكيزه در تماس مادي و فكري با ديگران دارند.رفتار ما مسلمانان در اين زمينه ميتواند بسيار موثر باشد. آنها خود فرودگاههاي بزرگ و ساختمانهاي عظيم و نظاير آنرا هم اكنون دارند.آنچه آنها بدان نياز دارند پاكي رواني است. اين همان چيزي است كه بشريت به دنبال آن است و اسلام نيز در پي آن است كه بشر به فطرت پاك و اصيل خود بازگردد و با هر آنچه خداوند آفريده، رابطهاي صحيح داشته باشد. اگر ما اين الگو را به جهان خارج نشان دهيم مطمئناً مورد نياز جهان غرب است و آن را نهايتاً ميپذيرند. ما نبايد فقط از كلمات پاكيزه استفاده كنيم، بلكه نخست بايد درون را و رفتار را پاك كرد. بايد عمل كرد.امام خميني ابزارهاي عملي را بكار گرفت. بنابراين نخستين گام، اين بود كه به تفكرات اسلامي جنبه عملي بخشيد و مسلمانان را به عمل وادار كرد. به همين دليل ايجاد حكومت اسلامي از جنبه شعار صرف خارج شد. سه دهه قبل ايجاد حكومت اسلامي غيرممكن به نظر ميرسيد، حتّي فكر كردن به آن غير ممكن بود. اضمحلال خلافت پديدهاي ساده نبود. همؤ قدرتهاي بزرگ قرنها در تلاش بودند تا به خلافت و حكومت اسلامي در سراسر جهان پايان دهند. آتاتورك ماشيني براي خاتمه دادن به حكومت اسلامي بود. اگر چه حكومت عثماني فاسد بود ولي پس از سقوط آن ديگر حكومت اسلامي در جهان جايگاهي نداشت.براي آنچه امام انجام داد نمي دانم چه واژهاي بكار برم. ولي ميخواهم از واژؤ "حذف" استفاده كنم. او همؤ دورانهايي را كه ما را از امام علي عليهالسلام جدا ميكند حذف كرد. او ما را به دورهاي برد كه انگار در دومين روز پس از شهادت حضرت علي عليهالسلام هستيم. كار امام خميني(قدسسره) شيوهاي مستقيم براي پيوند با امام علي عليهالسلام است. گويي بني اميه و بني عباس و غيره وجود نداشتهاند و ما ادامه دهندؤ پيام امامعلي عليه السلام هستيم. البته به طور استعاره اين مطلب را ميگويم و نميخواهم اقدامات ائمه معصومين عليهما السلام را كم ارزش نشان دهم، بلكه ميخواهم تصوّري از اهميّت كاري را نشان دهم كه امام خميني انجام داد. گويي هيچ چيز از دست نرفته است. امام خميني 14 قرن را در اعمالش خلاصه كرد. من به كار تمام ائمه معصوم و همه علماي اسلام در 14 قرن گذشته اعتقاد دارم ولي در عصر ما او بود كه عملي نظير اميرالمومنين عليه السلام انجام داد، به طوري كه ما جهشي به طول 14 قرن تاريخ انجام داديم. تاريخي كه ما امروز در آن بسر ميبريم قوياً ادامؤ تاريخ پس از امام علي عليه السلام است.فكر ميكنم ما فرصت خوبي بدست آوردهايم. ما خيلي خوشبخت هستيم كه در اين عصر زندگي ميكنيم، گويي در عصر پيامبر اكرم(ص) زندگي ميكنيم. در دوران مردمي كه با پيامبر صلوات اللّه و سلامه عليه و آله الطاهرين صميمي بودند، در عصر صحابؤ اميرالمومنين، اين كاري بود كه امام خميني انجام داد. امام خميني روش واقعي را در زماني مناسب، در شرايطي خوب، براي بكارگيري اسلام انتخاب كرد و آن حكومت اسلامي بود. ما بقي تنها فكر ميكردند. ما بايد به مردم تعليم بدهيم و بايد كارمان را از راههاي عملي شروع كنيم.اسلام تنها براي مسلمانان نيست. اسلام براي همه مردم و براي بشريت است. اسلام يعني توحيد. اسلام پيام پروردگار است به همه مردم، نه فقط مسلمانان. حالا ما بايد دريابيم كه از چه طريقي مردم را مورد خطاب قرار دهيم، چه رفتاري با آنان داشته باشيم. اين كاري است كه اسلام در طول تاريخ انجام داده است و كاري است كه اينك ما بايد انجام دهيم.دربارؤ گفتگوي تمدنها بايد گفت در وراي تمدن جهاني خيلي چيزها وجود دارد. تاريخي وجود دارد كه در آن روابط نابرابر بين كشورها و تمدنها را رقم زده است. ما بايد از شعار گفتگوي تمدنها و كاري كه ميخواهيم بكنيم تعريف درستي داشته باشيم. در عالم واقع، يك تمدن مسلط يعني تمدن غرب است كه خود را هم طراز و برابر با ديگر تمدنها نميداند، خود را تمدن برتر ميداند. اگرچه هميشه اين مطلب را ابراز نميكند ولي راهي كه ارزشها در جهان شكل ميگيرند، اقداماتي كه در عالم صورت ميپذيرد، همه پيشينهاي غربي دارند. آنها از دو سه قرن قبل در حال سلطه جويي هستند. نخستين گام شناخت استعمار و سلطهجويي است. اگر اين نظام شناخته نشود، هيچ گفتگويي نخواهد بود، همان برخورد خواهد بود، جنبش رهايي بخش خواهد بود. سلطهگر بايد بگويد بلي من ميپذيرم كه شيوؤ من و كارهايم سلطهگرانه است و حال ميخواهيم گفتگويي داشته باشيم. در مورد خيلي چيزها ميشود بحث كرد: آزادي چيست؟ عدالت چيست؟ و... مسلمانان به اينها چطور مينگرند، هندوها چگونه، چينيها، آمريكاييها و...اگر آنها بپذيرند كه استعمارگر و سلطهجو هستند، مي توان وسيلهاي صلحآميز براي گفتگو فراهم نمود البته ما ميتوانيم عقايد و آرأ خود را به ديگران ابراز كنيم. همان گونه كه آقاي خاتمي گفتهاند گفتگو ميان مردم باشد. مردم سلطهگر نيستند، نظام استعماري و رژيم آنهاست كه سلطه جوست ما ميتوانيم با مردم ديگر نقاط متحد شويم و در مورد مسايل بحث كنيم. عليه نظام استعماري و سلطؤ فرهنگي با يكديگر گفتگو كنيم. گفتگوي تمدنها ميان مردم بايد باشد. در اين حالت ما ميتوانيم در زمينههاي مختلفي كار كنيم. من بسياري از دوستان مسيحي را ميشناسم كه عقايد مشترك با ما دارند. آنها با حكومتهايشان موافق نيستند. تفوق طلبي آنان و برتري طلب آنان را قبول ندارند. حتّي عليه استعمار جنگيدهاند، مثلاً به خاطر الجزاير در فرانسه. آنها امروز عليه صهيونيزم و امپرياليزم هستند. بنابراين با وجودي كه اين افراد تحت تاثير ارزشهاي غربي قرار دارند و به شيوؤ غربي زندگي ميكنند، ما نقطه نظرات مشتركي با آنان داريم. گفتگوي تمدنها با سلطهگري و استثمار رابطه دارد و علاوه بر آن سطح گفتگو نيز مهم است زيرا درجات و سطوح مختلفي براي گفتگو وجود دارد.در مجموع ما در برابر عوامل بيطرف قرار نداريم. ما در وضعيتي بسيار حساس و ساختاري قرار گرفتهايم كه وضعيتي آزادانه نيست. دنيا طبقهبندي شده است. تقسيم بنديهايي نظير كشورهاي توسعه يافته و كشورهاي توسعه نيافته، سياهان، سفيدها، مسلمانان، مسيحيان و... اين ساختارها همجوار و برابر نيست. ما ميخواهيم گفتگويي ميان فرا دست و فرودست صورت دهيم، مسئله بسيار پيچيده است. شما نميتوانيد صهيونيستها را قانع كنيد كه سرزمينهاي اشغالي را پس بدهند. آنجا بايد دست به جهاد زد، ما نميتوانيم با امپرياليزم گفتگو كنيم. آنها اين حق را براي خود قايلند كه شما را استثمار كنند. ايالات متحده ناوگان خود را به خليج فارس ميفرستد و صفبندي و سنگربندي ميكنند. ملاحظه ميكنيد كه شرايط مساوي وجود ندارد. اينها شرايط برخورداست ولي ميتوان دنبال عناصر مثبت هم در منازعات بگرديم. در اوضاع كنوني جهان، حتّي در غرب، مردم شرايط نامساعد و سختي دارند. ما بايد در ميان اين مردم دنبال عوامل و عناصر مشترك بگرديم زيرا آنها نيز توسط طبقه فرادست استثمار ميشوند، تحت سلطه آنان قرار دارند و اين سلطه را حسّ ميكنند. بسياري از روشنفكران در غرب، امروز آزادي ابراز عقيده ندارند زيرا اگر شما بخواهيد برخي حرفها را بزنيد ممكن است كار خود را از دست بدهيد.ما ميتوانيم بر نقاط مشترك تاكيد كنيم. به مردم جهان پيام خود را عرضه كنيم. ما بايد بر ارزشهاي صحيح تاكيد كنيم حتّي در برابر حكومتها. اسلام به ما حكم كرده است كه شجاع و جسور باشيم ولي ظالم نباشيم. امروز غرب ميداند به كجا ميرود، اهداف خود را ميشناسد. خداي او ثروت و منفعت است. اين خدا خيلي آشكار و ملموس و بخوبي تعريف شده است. شما ميتوانيد آن را محاسبه كنيد. ميتوانيد آن را محاسبه كنيد. ميتوانيد ثروتمندان و بانكها و فروشگاهها و بازارها را ببينيد. لذا همه چيز به آن بستگي دارد. آموزش چگونه باشد، خانواده چگونه باشد. همه چيز تعريف شده است و برنامهها يكي بعد از ديگري انجام ميگيرد. هدفها و ارزشهاي آنها روشن است. در چنين جامعهاي جنايت و فساد عادي است، يك رفتار اجتماعي است. امري استثنايي نيست. علاوه بر آن اين جوامع بيمارهاي فراواني دارند، بيماريهاي رواني. در اين جوامع تودهوار مردم به انزوا كشيده ميشوند. ارتباط با ديگران ضعيف است. مردم كسي را براي هم صحبتي ندارند. هر روزنامهاي را كه باز كنيد در آن درخواست افراد فراوانـي را ميبينيـد كه به دنبال كسانـي هستند كه با آنان هـم صحبت شوند. همه چيز دستهبندي شده، محاسبه شده. كـسي وقتي براي تلف كردن ندارد. همه چيـز در خدمت پول اسـت و پولسازي. بنابراين وقتـي فرد از چرخه كار خارجه ميشود. مثلاً به علت بالا رفتن سن و ديگر به درد پولسـازي و ثروت اندوزي نميخورد به گوشهاي رانده ميشود. نبايد به ثروت و ظاهر غرب نگريست، در پشـت آن چيسـت؟ چه تاثيري در افراد و جامعه دارد؟ در اين جوامـع افراد از خود بيگانهاند، مكانيكي شدهاند. آنها در حال نابود كردن بشريت هستند، در حال نابود همـه چيز اطراف خود هستند.در غرب چيزهاي خوب اندك و چيزهاي بد فراوان وجود دارد. تمدن غرب چه دارد؟ ميليونها نفر در غرب در انتظار نجـاتبخش و مسيح هستنـد. اگر اسـلام به درستي معرفي شود ميتواند براي آنان نجات بخش باشد. تعاليم اسلام راهي براي رهايي از سرنوشت محتوم تمدن غرب يعني نابودي است. سير تمدن غرب به سوي خودكشي است. براي نخستين بار در زندگي بشر، انسان ظرفيت و توان ويران كردن تمام جهان را بدست آورده است. همه چيز به عملي احمقانه بستگي دارد. دست خود را بر دگمهاي قرمز رنگ فشار دهد و همه چيز تمام شود.به هر حال تمدن غرب در حال تغيير رنگ است. ديگر بسياري از دستاوردهاي علمي و فني دستاوردهاي كل بشريت محسوب ميشود و تنها به يك طبقه يا يك كشور تعلق نخواهد داشت. غرب دچار فروپاشي تدريجي شده است. اسلام جلوؤ خود را در سراسر جهان نشان داده است. قطعاً ارزشهاي جديدي مطرح خواهند شد. اين تاريخ بشري است كه ادامه خواهد يافت. ما مسلمانان بايد راه و روشهاي تازهاي براي آينده بوجود آوريم. فكر ميكنم اسلام در خلق ارزشهـاينو نقش مهمـي ايفا خواهـد كـرد.ـ در جهان كنوني، اسلام بايد نخست به اين پرسش پاسخ دهد كه اصولاً اسلام چيست؟ اسلام تنها يك دين نيست، تنها مجموعهاي از دستورات اخلاقي نيست. اسلام مجموعهاي از تمامي تلاشها در زندگي بشري است كه شامل دين و اخلاقيات هم ميشود. امّا آنچه مورد علاقه مخالفان اسلام است نشان دادن قدرت طلبي اسلام از وراي آداب و شعائر آن است، قدرت براي سازماندهي جامعه، قدرت براي توزيع مجدد ثروت، و قدرت براي برقراري عدالت در ميان مردم و در جوامع بشري. اصولاً كشورهايي نظير ايالات متحده، اسرائيل و كشورهاي اروپايي به نسبتهاي متفاوت، در زمانهاي گوناگون و درجات مختلف رابطه شان با اسلام در شكل دشمني و بيشتر در ابعاد نظامي نشان داده شده است. قرنهاست كه مسلمانان در برابر دريچه نشانهگيري لولههاي تفنگ اين دشمنان قرار دارند. امروز مسلمانان در كوزوو، در فلسطين، در كشمير و ... با مسئله مرگ و زندگي مواجه هستند و اين يك امر اتفاقي نيست. سياستها و خط مشيهاي حسابشدهاي وجود دارد. در وراي اين سياستها، تلاش براي محو ارزشهايي است كه اسلام بر آنها استوار است.اسلام درابعاد مختلف تاثيرگذار است لذا آنها ميكوشند غير از ابزارهاي نظامي از ابزارهاي رواني نيز عليه اسلام استفاده كنند و آن را در اذهان مردم زير سئوال ببرند. نوشتهها و مطالب رسانههاي خبري جهان حاكي از جريان نوعي جنگ عليه اسلام است. چهرهاي كه از اسلام در رسانههاي خبري دنيا نشان داده ميشود تاريك و منفي است. حتّي يك سري محصولات هاليودي وجود دارد كه "صنعت سرگرمي" خوانده ميشود، اين محصولات ميكوشند تا اسلام را به بدترين وجه جلوه دهند. ما بايد متوجه اين جريانها باشيم. ما بايد دريابيم كه اسلام تنها به خاطر اينكه يك دين يا مجموعهاي از معيارهاي اخلاقي است هدف دشمنان قرار ندارد و اگر صرفاً اين بود هيچ جنگي عليه آن صورت نميگرفت. ما حتّي بايد نيروهايي را كه سعي در حمايت از چنين اسلامي دارند شناسايي كنيم. در چنين طرز تفكري اسلام صرفاً رابطؤ فرد و خدا تلقي ميشود و از اين رو هيچ درگيري وجود ندارد.از طرف ديگر انسان غربي در زندگي خود به بن بست رسيده است و از مشكلات واقعي رنج ميبرد. او در درجه اوّل ميخواهد از اين مشكلات واقعي و ملموس رهايي يابد، مشكلاتي از قبيل اعتياد به مواد مخدّر، كثرت جرائم از هر نوع، از بين رفتن طبقه متوسط كه روزي به عنوان حلقؤ واسط دو طبقه فوقاني و تحتاني جامعه بود، مسئله نژادپرستي ـ كه ممكن است روزي به نابودي جامعه آمريكا منجر شود ـ و... اين مشكلات روي فكر و احساسات انسان امروزي اثرات زيادي دارد. بنابراين وقتي مسلماني از يك كشور اسلامي شروع به طرح اسلام براي انسان غربي مينمايد ـ اگرچه فرد غربي قبلاً نيز سخنان زيباي زيادي را شنيده است ـ و به فرد غربي ميگويد كه اسلام براي حل مشكلات موجود در جامعؤ شما راه حل دارد، اين راه حل پيشنهادي در درجؤ اوّل نياز به تفاهم و همبستگي كليؤ گروههاي اسلامي پيشنهاد كننده دارد.مسئله دوّم اهتمام در حل اين مشكلات است كه فرد غربي از آن رنج ميبرد. فرد غربي ـ مسلماً اگر فقط راهكارهاي تئوريك مطرح شوند و هيچ شاهد عملي از آن به چشم نخورد ـ فقط به سخنان زيبا بسنده خواهد كرد و مجذوب اين روش نخواهد شد. انسان غربي نياز دارد كه بداند شما هم با وي در اين مشكل عميقاً مشاركت داريد و همدرد او هستيد. چنين كاري علاوه بر تفاهم گروههاي اسلامي نياز به بودجه و اعتبارات وسيع دارد. پس در درجه اوّل، قبل از اينكه به فكر حل مشكلات جوامع غربي باشيم بايد به فكر حل مشكلات جوامع اسلامي بود. اگر مسلمانان صاحب اختيار و مالك ثروتهايي كه دارند نباشند، چگونه خواهند توانست به ديگران كمك كنند؟ آنها خود مستحق كمك هستند.البته يك فرق اساسي در ايران وجود دارد و آن اين است كه شما در ايران دستگاه حكومت سياسي و قدرت را در دست گرفتهايد و اين حالت با كشورهاي ديگر تفاوت بسيار دارد. در حالي كه ما در جاهاي ديگر در خطر تهاجم و در معرض گزند و آزار هستيم و هيچ حمايت شرعي يا قانوني نداريم.در هر صوت ما بايد با واقعيتها مواجه شويم و احكام و تعاليم خود را بر اساس واقعيت و از مجراي تئوري اسلامي استخراج نماييم. اين كار با در نظر گرفتن قرآن، احاديث، روايات ائمه معصومين و مرجعيت صورت ميگيرد.متاسفانه اين اصالت در برخورد واقعي با مشكلات به آن اندازه كه در متفكرين غربي وجود داشت در ما نيست. مثلاً در كشورهاي اسلامي حكومت پادشاهي وجود دارد، در عربستان سعودي، اردن، كشورهاي خليج، مغرب و... كداميك از متفكرين و نظريه پردازان مسلمان توانست با اين مشكل آنچنان برخورد نمايد. نميگويم برخوردي كه متاثر از آيؤ "انّ الْمُلوُكَ اِذا دَخَلوُا قَرْيَةً اَفْسَدُوها" (2)و... باشد. آيا با خواندن اين آيه مشكل حل ميشود؟ مسلماً خير. ما نياز به موسسههايي داريم كه براي حل مشكلات اينچنين اقدام كنند. بايد اين موسسات حضوري كامل در صحنه داشته باشند. بيپرده سخن بگويم: شخص روحاني فقط با پوشيدن لباس و عمامه عالم ديني نميشود، فرد عالم كسي است كه به قرآن و پيامبر بيانديشد و سعي كند مشكلات روز را با آن انديشه حل كند. بايد به فكر اين مشكلات بود و هر روز با آن دست و پنجه نرم كرد.انديشؤ موثر هنگامي آشكار ميگردد كه ما در متن واقعيت قرار گرفته باشيم و به عنوان نتيجهگيري ميتوان گفت فهم اسلام از درك واقعيت حاصل ميشود و فهم واقعيت از درك اسلام. هيچكس نميتواند اسلام را بدون درك واقعيت بشناسد و بالعكس. قران تلفيقي است از اين دو درك: درك وحي و فهم واقعيت.1ـ قرآن كريم، سورؤ مباركؤ رعد، بخشي از آيؤ شريفه 11
2ـ قرآن كريم، سورؤ مباركؤ نمل، بخشي از آيؤ شريفؤ 34