بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
همه چيز دنبالش است .اگر انسان باورش آمد كه مبدئى براى اين عالم هست يك بازخواستى براى اسنان هست در يك مرحله بعد. مردن فنا نيست ، مردن انتقال از يك نقص به كمال است ؛ اگر اين را باورش بيايد، اين انسان را نگه مى دارد از همه چيزها، از همه لغزشها (مهم ) اين است كه اين باور چطور بيايد؟(288)
خودشناسى براى خداشناسى
اگر آدم باورش بيايد كه همه محامد مال او است خودش كنار مى گذارد اينكه مى بينيد آدم اينقدر داد ((لمن المللك )) مزند اينقدر غرور پيدا مى كند براى اين است كه نمى شناسد خودش را. ((من عرف نفسه عرف ربه ))(289) نمى داند كه خودش هيچ است ، اگر باورش بيايد كه هيچ است و هر چه هست او است ((عرف ربه )) پروردگارش را هم مى شناسد، عمده است است كه ما نه خدمان را مى شناسيم نه خدا را، نه ايمان به خدمان داريم نه ايمان به خدا داريم ، نه باورمان آمده است كه خودمان هيچ هستيم نه باورمان آمده است كه همه چيز او است وقتى اين باور در كار نبود هر چه هم برهان بر وجود خدا اقامه بشود فايده ندارد، باز هم آن انانيت نفس در كار است كه من چه و شما چه ! اين همه ادعاهاى پوچ براى رياست و براى امثال ذلك براى اين است كه آن انانيت هست وقتى كه آن انانيت باشد انسان خودش را مى بيند.
پيشرفتن با قوه الهى
از همه اينها بالاتر قدرت ايمان است كه خودتان را تربيت كنيد، تزكيه كنيد، توجه به اين نباشد كه من با قدرت خودم مى خواهم كى را بزنم زمين و فرض كنيد غلبه كنم . توجه اين باشد كه باقوه الهى پيش برويد يعنى دستتان را، چشمتان را، نفستان را، همه چيزهائى كه در اختيار شماست اينها را تبديل كنيد از قواى شيطانى به قواى الهى (290)
منطق اهل ايمان
فرض بگيريم كه اينها آمدند و همه به قول خودشان همه ملاها را كشتند و همه مؤ منين را از بين بردند، ما از چه مى ترسيم ؟ ما از يك جائى كه اين وضع را دارد منتقل مى شويم به يك جائى كه بهتر از اينجاست ، چرا ما بترسيم ؟ من نمى گويم ما غلبه به آنها مى كنيم لكن ما غلبه ايمانى داريم بر آنها، ما همان منطقى را داريم كه در صدر اسلام بود كه اگر آنها را بكشيم به بهشت مى رويم اگر آنها ما را بكشند باز هم ما به بهشت مى رويم . اين منطق اهل ايمان است . آن كه ايمان به خداى تبارك و تعالى دارد، آن كه قرآن را به آن ايمان دارد، منطقش اين است كه ما ضرر نمى كنيم ، هيچ طرف قضيه ضرر نيست اگر چنانچه كشته بشويم ، لباسمان را عوض كرديم لباس بهترى پوشيديم و اگر چنانچه بكشيم يك غير انسانى را از دنيا بيرون كرديم .بنابر اين ما ترسى از چيزى نداريم (291)
خوف اهل دنيا از قيامت
من كرارا اين را عرض كرده ام كه خوف آن دارد كه براى آن عالم يك چيزى قائل نيست . اين جوان هاى ما كه مى آيند و مى گويند ما مى خواهيم شهيد بشويم ، اينها خوف دارند از مردن ؟ اينهائى كه قسم مى دهند انسان را كه ما شهادت نصيبمان بكنيد، خدا بكند، اينها خوف دارند از شهادت ؟ از مردن خوف دارند؟ اينهائى كه مشغول خدمت هستند و هر آن متحمل است كه خداى نخواسته مورد اصابه چيزهائى بشوند، اينها خوف ندارند.اينها مشغول خدمت هستند. خوف آن دارد كه آن طرف را قبول ندارد. آن كه فهميده است كه يك طرف ديگرى هم هست ، فهميده است كه اين دنيا معبر است براى آن عالم ، آن ديگر خوفى ندارد، آرزويش اين است كه به مقصدش برسد(292)
تفكر در آخرت موجب بيدارى دلها
آنجا كه فرمايد: ((يا ايها الذين امنوا تقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان الله خبير بما تعملون ))(293) - تا آخر سوره . در همين آيه كوچك لفظا و بسيار بزرگ معنى ، احتمالاتى است سازنده ، هوشيار دهنده كه به بعض آنها اشاره مى شود:مى تواند خطاب به كسانى باشد كه اول مرتبه ايمان را دارند مثل ايمان عامه ، در اين احتمال امر به تقوى امر به اولين مراتب آن است كه تقواى عامه است و آن پرهيز از مخالفت احكام ظاهرى الهى است و مربوط به اعمال قالبى است به اين احتمال حمله ((ولتنظر نفس ما قدمت لغد)) تحذير از پيامدهاى اعمال ما است و شاهد