بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
شيطان تطهير كند، و دست غاصبانه ديو پليد را از خانه خدا كوتاه و بتها را از طاق و رواق آن فرو ريزد تا صاحب خانه به منزل خود عنايت پيدا كند، و از جلوه هاى خود آن را روشنى دهد.(508)
زنگار فطرت
فطرت انسانى چون معدن طلا و نقره خالص است : ((الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة )).(509) و در فطرت خالصه جز حبِّ حق تعالى - كه كمال مطلق است - نيست ، و چون با محبت غير حق تعالى اختلاط پيدا كرد، از خلوص خارج شود. و بدتر و بالاتر اختلاط، آن است كه با محبّت دنيا و طبيعت آميخته و آلوده شود؛ كه چون اين آميختگى و آلودگى دست داد، به كلّى صفحه قلب را به حسب فطرت ، صافى بود، زنگار بگيرد و هيچ حقيقتى در او به آنطور كه هست ، نمايش پيدا نكند، بلكه يا اصلا از حقايق در آن نقشى واقع نشود، و يا به طور اعوجاج و انحراف واقع شود (فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله ).(510) قلوب معوجه منحرفه كه مختلط با هواهاى نفسانيّه و حبّ نفس و دنيا شده است ، تاءويل كتاب شريف الهى و تاءويل آيات تدوينيّه ؛ بلكه تكوينيّه را بر طبق هواهاى نفسانيه خود كنند، و اين تفسير به راءى است كه تصرف شيطان و نفس در آن دخالت دارد، و اين تفسير باطل و حرام است .(511)
عواقب خودخواهى و خودبينى
انسان چون خودبين و خودخواه است ، اين خودخواهى و محبت مفرط به نفس ، سبب شود كه از نقايص و عيوب خود محجوب شود، و بديهاى خود را نبيند؛ بلكه گاهى بديهاى خود در نظرش خوبى جلوه كند، و فضايل و خوبيهائى كه دارد در نظرش مضاعف گردد. و به همين نسبت ، از خوبى ديگران بسيار شود كه محجوب شود و بديهاى آنها در نظرش مضاعف گردد.پس چون كمال خود و نقص ديگران را ديد و محبّت مفرط به نفس نيز كمك كرد، در نفس يك حالت اعجابى پيدا شود نسبت به خودش . پس از اين حالت ، در باطن نفس خود را بر ديگران ترفيع دهد، و حالت سربلندى و بزرگى براى او دست دهد و خود را بزرگتر از ديگرى بيند و اين حالت ، كبر است . و چون اين حالت قلبى در ملك بدن ظاهر شود، سركشى و سرفرازى كند و بر ديگران ، در ظاهر نيز بزرگى فرو شد؛ و اين تكبر است .و چون از اين احتجاب بيرون آيد و خود را به همان طور كه هست ببيند؛ بلكه نسبت به خود با نظر خرده گيرى بنگرد و به خود سوءظن پيدا كند، پس خودش در نظرش كوچك و خوار شود، و ذلّت و افتقار نفس را دريابد. و چون با اين نظر همراه شد، (با) حسن ظنّ به ديگران و بزرگ شمردن مخلوقات خدا و مظاهر جمال و جلال حق تعالى ، كم كم در نفس ، يك حال تذليل و سرافكندگى پيدا شود، و خود را از ديگران كوچكتر شمارد. و اين حالت ، تواضع قلبى است كه آثار آن در ملك بدن كه ظاهر شد، گويند: تواضع كرد و متواضع شد.(512)
ضيق صدر از خودخواهى
خودخواهى و خودبينى هم از صيق صدر است و هم ضيق صدر آورد. و آن مبداء تكبّر است ؛ زيرا چون ضعف قابليّت و ضيق صدر داشت ، هر چه در خود بيند در نظرش بزرگ شود و به آن تدلّل و بزرگى كند، و در عين حال چون اسير نفس است ، براى رسيدن به مقاصد آن ، پيش اهل دنيا - كه مورد طمع او است - ذلّت و خوارى كشد و تملّقها گويد.(513)
صفت ناهنجار
فرو نشستن از اقدام ، و سستى نمودن از امر به معروف و نهى از منكر، و جلوگيرى ننمودن از ظلم و ستمكاران ، حلم نيست ، بلكه خمود است كه يكى از ملكات رذيله و صفات ناهنجار است .(514)
خروج از راه حقيقت
نظر غرض آلوده انسان را از راه حقيقت بيرون مى برد و دوستى و دشمنى پرده به روى حقايق مى كشد.(515)
عادات مانع فهم احكام
بسيار شود كه عادت و تكرار يك عمل پرده به روى احكام روشن خرد مى پوشد به طورى كه اگر كسى بر خلاف آن سخنى بگويد بسيار شگفت آور شده بر خلاف تشخيص داده مى شود.(516)
غفلت از نفس سركش
نفس انسان سركش است ، يك آن از آن غافل بشويم (نعوذ بالله ) انسان را به كفركشد اگر غافل بشود انسان