بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مـجـرّد احـساس مسؤ وليت كنند و با فراهم آوردن زمينه هاى ازدواج ، تجّرد را كه فساد زاست ، از بين ببرند.نـمـونـه نـهـى از منكر در اين زمينه ، عمل حضرت لوط عليه السلام است . ايشان در بين گروهى فاسد زندگى مى كردند كه به عمل شنيع همجنس گرايى مبتلا بودند و اين پيامبر بزرگوار آنـان را از ايـن عـمـل زشـت نـهى مى كرد. در يك صحنه ، ملائكه به صورت جوانانى بر ايشان وارد شدند. گروهى از مردم فاسد شهر خبردار شده و با حرص و ولع براى رسيدن به مقصود شوم خود به سوى خانه لوط هجوم آوردند. لوط پيامبر به نهى آنان اقدام فرمود.(وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قَالَ يَاقَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتي هُنَّ اءَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي )(137) و قـوم او بـه سـرعـت بـه سـوى (خـانـه ) او هـجـوم آوردنـد و قبل از آن كارهاى بد انجام مى دادند، لوط گفت : اى قوم من ، اين دختران من براى شما پاكيزه ترند (با آنان نكاح كنيد و از طـريـق صحيح نياز جنسى خود را برطرف سازيد) از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نكنيد.آن حضرت براى مؤ ثر شدن نهى خود، راه صحيح را به آنان نشان داد و با ارائه همسرانى پاك ، آنان را از ارتكاب زشتى باز داشت . خداوند با بيان اين سخن لوط به مؤ منان راه مى نمايد كه نبايد در نهى از منكر فقط افراد را از ارتكاب حرام نهى كرد بلكه بايد همراه و ضـمـن آن راه حـلال را هـم بـه آنـان نـشـان داد و امـكـانـات حلال را برايشان فراهم ساخت .
استفاده از روش هاى غير مستقيم
امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر، چـه بـا زبـان و چـه بـا عمل ، به دو صورت انجام مى گيرد:مستقيم و غير مستقيم .در روش مـسـتقيم به طور مستقيم و صريح ، به معروف امر و يا از منكر نهى مى شود؛ به عنوان مـثـال بـراى امـر بـه مـعـروف بـه فـردى مـى گـويـيـم : فـلان عمل واجب را انجام دهيد.امّا در روش غير مستقيم در لابلاى گفتار به او تفهيم مى شود كه فلان كار معروف و پسنديده را بايد انجام دهد، مثلاً بدون اين كه متوجه شود كه او را مورد خطاب قرارداده اند، از فردى كه آن وظيفه واجب را انجام داده است ، تعريف مى شود.بدون شك ، روش دوم تاءثير بيشترى دارد. نمونه استفاده از اين روش غير مستقيم شيوه امام حسن و امام حسين عليهما السلام است كه در اين نقل تاريخى آمده است :امـام حـسـن و امـام حـسـيـن عـليـهـمـا السـلام در حـالى كـه هـر دو طـفـل بـودنـد بـه پـيـر مردى كه مشغول وضو گرفتن بود، برخورد كردند و متوجه شدند كه وضـوى او باطل است . اين دو بزرگوار كه به رسم و روش اسلام آشنا بودند، متوجه بودند كـه از يـك طـرف بـايـد پـيـر مـرد را آگـاه كـنـنـد كـه وضـويـش بـاطـل اسـت و از طـرف ديـگـر، اگـر بـه طـور مـسـتـقـيـم بـه او بـگـويـنـد كـه وضـويـت بـاطـل اسـت ، شـخـصـيـّتش جريحه دار مى شود و اولين واكنشى كه نشان مى دهد اين است كه مى گـويـد (نـه خـيـر هـمـيـن طـور درست است ) بنابر اين جلو رفتند و گفتند: ما هر دو مى خواهيم در حضور شما وضو بگيريم . ببينيد كدام يك از ما بهتر وضو ميگيريم . او پذيرفت .امـام حسن (ع ) يك وضوى كامل در حضور او گرفت . بعد امام حسين (ع ) اين كار را انجام داد. تازه پيرمرد متوجه شد كه وضوى خودش نادرست بوده ، بعد گفت : وضوى هر دوى شما درست است ، وضوى من خراب بوده .آنها اين طور از طرف اعتراف گرفتند، حالا اگر در اينجا مى گفتند: (پيرمرد خجالت نمى كشى ؟ بـا ايـن ريـش سـفـيـدت هـنـوز وضـو گـرفـتـن بـلد نـيـستى ؟) او از نماز خواندن هم بيزار مى شد!(138) حضرت على (ع ) در اين باره مى فرمايد:(تَلْويحُ زَلَّةِ الْعاقِلِ لَهُ مِنْ اَمَضِّ عِتابِهِ)(139) لغزش عاقل را با كنايه به او تذكر دادن ، از مؤ ثرترين شيوه هاى توبيخ است .