بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جايگاهت پر از آتش باد.امـام صادق (ع ) در نصيحت به كسانى كه به وسيله دورى از دين در صدد نزديك شدن به مردم هستند مى فرمايد:(لا تَسْخَطُوُا اللّهَ بِرِضى اءَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، وَ لا تَتَقَّرَّبُوا إ لَى النّاسِ بِتَباعُدٍ مِنَ اللّهِ)(202) براى خشنودى بنده ، خدا را خشمگين نسازيد و به قيمت دورى از خدا به مردم نزديك نشويد.
اعتقاد به جبر
بـحـث (جـبـر) يـك مـساءله اعتقادى و كلامى است . ولى آثار شوم آن پيوسته مورد استفاده و بهره بردارى رژيم هاى طاغوتى و ستمگر بوده است ، جبّاران با شعار (جبر و مشيت الهى ) از يك سو اعـمـال جنايت كارانه خود را توجيه مى كردند و از سوى ديگر، (امر كنندگان به معروف و نهى كنندگان از منكر و اصلاح طلبان ) را محكوم كرده ، مى گفتند شما عليه خواست و مشيت الهى قيام مى كنيد.(ابـو عـلى جـبـايـى ) يـكـى از بـزرگـان مـعـتـزله مـى گـويـد: (اول كسى كه معتقد به جبر شد، معاويه بود) قاضى عبد الجبار گويد:(مـعـاويـه اظـهـار مـى كـرد كه آن چه انجام مى دهد به قضاى الهى بوده و مخلوق خداست تا مردم گمان كنند كه او درست مى گويد و اعمالش صحيح است و از جانب خداوند، پيشوا قرار گرفته است . اين رويه به ديگر حاكمان بنى اميه نيز سرايت كرد.)(203) قيام امام حسين (ع ) كه براى احياى (امر به معروف و نهى از منكر) انجام گرفت ، از سوى يزيد بن معاويه با شعار جبر تخطئه شد كه اين قيام بر خلاف مشيت الهى بوده است !وقتى سر امام حسين (ع ) را در مجلس يزيد حاضر كردند، او خطاب به حاضران گفت : (حسين بر من افتخار مى كرد و مى گفت : پدرم برتر از پدر تو، و مادرم برتر از مادرت و جدم برتر از جـد تـوسـت و خـودم بـرتـر از تـو هـسـتـم ) و هـمـيـن ادعـا مـوجـب قـتـل او گشت ، اما اينكه پدرش را از پدر من بالاتر مى دانست ، درست نيست ، چون پدرم با پدر او محاجّه كرد و خداوند پدرم را بر او غالب ساخت و اما اينكه مادرش را بالاتر از مادرم مى دانست ، البـتـه چـنـيـن اسـت زيـرا فـاطـمـه دخـتـر رسـول خـدا (ص ) از مـادر مـن افـضـل اسـت و اما اينكه جدش را از جد من بالاتر مى دانست ، جاى ترديد نيست ، چون هيچ مسلمانى نمى تواند خود را بالاتر از پيامبر بداند و اما اينكه مى گفت : (من بالاتر از تو هستم )، انگار در قـرآن نـخـوانـده بـود كـه (مـلك از آن خـداسـت بـه هـر كس كه بخواهد مى دهد و از هر كس كه بخواهد باز پس مى گيرد.)(204) اين تفكر خطرناك چنان از سوى بنى اميّه ترويج شده بود كه يكى از اصحاب امام صادق (ع ) نـيـز بـا خـوانـدن هـمين آيه ، از حضرت سؤ ال كرد: (آيا خداوند حكومت و سلطنت را به بنى اميه نداده است ؟) (يعنى اگر چنين است پس اعتراض و قيام معنى ندارد)، حضرت در پاسخ فرمود:آن گـونـه نـيـسـت كـه تـو گـمـان كرده اى . خداوند ملك را به ما عطا كرده است و بنى اميه از ما ربـوده انـد. مـثـل ايـنـكه فردى صاحب پيراهنى باشد و ديگرى از او بگيرد؛ غاصب هرگز مالك پيراهن نخواهد بود.(205)
مسلك جبر، ميكروب فلج كننده
مسلك جبر آثار بد اجتماعى زيادى دارد، مانند ميكروب فلج ، روح و اراده را فلج مـى كـنـد. عـقـيـده بـه جـبـر اسـت كـه دسـت غـارت زورگويان را درازتر و دست انتقام و دادخواهى سـتـمـديـدگـان را بـسـتـه تـر مـى كـنـد، آن كـس كـه مـقـامـى را غـصـب كـرده يـا مـال و ثـروت عـمومى را ضبط نموده است ، دم از موهبتهاى الهى مى زند و به عنوان اينكه هر چه هـر كـس دارد خـدادادى اسـت ، بهترين سند را براى حقانيت و مشروعيت آنچه تصاحب كرده ارائه مى دهـد، و آنـكـه از مـواهب الهى محروم مانده به خود حق نمى دهد كه اعتراض كند، زيرا فكر مى كند اين اعتراض ، اعتراض به تقدير الهى و (قسمت ) است .(206)