اوضاع احزاب سیاسی در دوران امامت علی (ع) (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اوضاع احزاب سیاسی در دوران امامت علی (ع) (3) - نسخه متنی

محمود مقدمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اوضاع احزاب سياسى در دوران امام على«ع»

درسهايي از مكتب اسلام _شماره 12 (سال78 )

محمود مقدمى

در دو مقاله قبلى به چهار حزب زمان امام(ع)اشاره شد; اينك احزاب ديگر:

5- حزب ناكثين(عثمانيها )

پيدايش اين حزب را مى توان مربوط به روزهاى اول بيعت مردم باعلى(ع)دانست، زيرا اميرمومنان على(ع)در اولين خطبه اى كه بعد ازبيعت ايراد فرمود، اهداف و مواضع سياسى خويش را در حكومت،بسيار صريح و روشن بيان فرمود:

فانتم عبادالله والمال مال الله يقسم بينكم بالسويه لا فضل فيه لاحد على احد و للمتقين عندالله غدا احسن الجزاء و افضل الثواب...» [1] .

«شما بندگان خدا هستيد و مالها هم مال خداست، پس تمام آن رابه طور كاملا مساوى بين همه تقسيم خواهم كرد و هيچ كس را بر ديگرى فضيلت نخواهم داد و البته براى متقين در نزد خدا بهترين پاداش و نيكوترين ثواب خواهد بود...» .

طلحه و زبير و بسيارى ديگر از كسانى كه در دوران حكومت خلفاو خصوصا خليفه سوم به پستها و اموال فراوانى ست يافته بودند وفكر مى كردند با كمك به حكومت على و بيعت با حضرت به اموال بيشتر و مقامهاى بالاتر خواهند رسيد، حاضر نبودند به راحتى ازآن بگذرند و به صورتى يك شهروند عادى زندگى كنند، شايد بتوان گفت على رغم آن كه شعار ناكثين خونخواهى عثمان بود، يكى از علل اصلى شورش ناكثين عدم تحمل طرحهاى اقتصادى على(ع)از سوى صاحب منصبان، فرمانداران و سران قبائل بود، زيرا آنها به گونه اى به تبعيض نژادى، گرفتن پولهاى كلان و درآمدهاى فوق العاده ازدستگاه خلافت عادت كرده بودند كه تصور عدالت على(ع)هم برايشان مشكل بود، اما وقتى متوجه شدند آنچه حضرت مى فرمايد، شعارتبليغاتى براى محكم كردن جاى پاى خود در حكومت نيست، بلكه مى خواهد واقعا عدالت اقتصادى و اجتماعى را در جامعه عملى كند،به مقابله با آن حضرت پرداختند.

عامل ديگر تشكيل اين حزب شورشى، حسادت و دشمنى ديرينه بعضى از اركان آن نذير عايشه بود كه از همان روزهاى اول ورودش به خانه پيامبر با على و فاطمه(س)دشمنى و حسادت داشت.

سومين عامل مهم در شورش ناكثين فرار از مطالبه خون عثمان بودو عجيب اين كه براى گمراه كردن مردم، خوانخواهى عثمان را شعارخود قرار دادند. على(ع)در اين رابطه مى فرمايد: «والله مااستعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من ان يطالب بدمه لانه مظنه و لم يكن فى القوم احرص عليه منه » [2] .

«به خدا قسم شتابزدگى طلحه براى طلب خون عثمان از اين جهت بود كه مبادا خود او مسئول شناخته شود زيرا او در معرض اين اتهام بود و او بيش از همه بر كشتن عثمان اصرار مى ورزيد» .

طلحه و زبير كه از اولين بيعت كنندگان با على(ع)بودند، بعدهاادعا كردند كه بيعتشان اجبارى و از ترس شمشير مالك اشتر بود [3] .

على(ع)در اين رابطه مى فرمايد: او(زبير)و رفيقش طلحه بعدازكشته شدن عثمان نزد من آمدند و بدون اجبار و با دلخواه و ميل با من بيعت كردند و بعدا از دينشان برگشتند و مرتد شدند و خودرا از بيعت شكنان، زورگويان، كينه توزان و حسودان قرار دادند [4] .

و نيز در نهج البلاغه، حضرت براى اثبات اين ادعا از زبير دليل مى خواهد:

«يزعنم انه قد بايع بيده و لم يبايع بقلبه فقد اقر بالبيعه و ادعى الوليجه فاليات عليها بامر يعرف و الا فليدخل فيما خرج منه » [5] .

«زبير گمان مى كند كه با دستش بيعت نموده و با قلبش بيعت نكرده، او با اين انكار ادعاى امر پنهانى را مى كند و بايد براى اين ادعا دليلى قابل شناختن بياورد و الا بايد به همان تعهدى كه از آن بيرون رفته است، برگردد» .

با نگاهى مختصر بر تاريخ و توجه به استدلال طرفين مى توان گفت:

الف)على(ع)از هيچ كس به زور بيعت نگرفت حتى از مروان كه مى گفت تنها به زور بيعت مى كنم [6] .

ب)بر فرض كه بيعت اين دو نفر اجبارى باشد، تنها حق دارنداطاعت نكنند نه اين كه در مقابل راى اكثريت كه با ضايت بيعت كرده اند، لشگركشى و طغيان كنند.

ج)قاتلين عثمان چهار يا پنج نفر بودند كه سه نفر آنها درهمانجا كشته شدند اما ناكثين اصلا به دنبال آن دو نفر نرفتند، بلكه تمام كسانى را كه در محاصره شركت داشتند، شريك قتل محسوب كرده و حكم آنها را اعدام مى دانستند.

د)محرك اصلى و عامل اساسى قتل عثمان، طلحه و زبير و عايشه بودند و اگر قرار بود هركس در محاصره و قتل شركت داشت حد داشته باشد، شامل خود اين سه نفر هم مى شد.

ه)اجراى حدود از زمان پيامبر وظيفه حاكم بود نه مردم.

و)انتقام از خون عثمان وظيفه عايشه يا طلحه و زبير و امثال آنها نبود، زيرا آنها صاحب و ولى اين خون نبودند. بعد از آن كه على(ع)حاضر نشد زبير را والى عراق كند، زبير در ميان قريش گفت:

«هذا جزاونا من على، قمنا له فى امر عثمان حتى اثبتنا عليه الذنب و سببنا له القتل و هو جالس فى بيته » [7] .

«اين بود مزد زحماتى كه براى على(ع)كشيديم؟!! براى او دركار سرنگونى عثمان قيام كرديم تا اين كه گناهانى براى عثمان ثابت كرديم و اسباب قتلش را فراهم آورديم » .

يكى از محركين اصلى قتل عثمان، عايشه بود. او نام عثمان را«نعثل » گذاشته بود(به معنى گفتار پير)كه نام يك يهودى بدطينت بود [8] و مى گفت: «اقتلوا نعثل قتله الله » ولى بعدها گفت:

«صحيح است كه من مردمى را بر عليه عثمان تحريك كرده ام، اماامروز توبه كرده ام و مى گويم عثمان مظلوم كشته شده است » [9] .

يا مى گفت: آن حرف ديروزم بود(كه عثمان را بكشيد)اما امروزمى گويم كه او مظلوم كشته شد، پس حرف امروزم را بگيريد كه ازحرف ديروزم بهتر است.

اين برخوردها و تحريكهاى عايشه درحالى اتفاق مى افتاد كه خداوند تعالى دستور داده بود زنان پيامبر(ص)در خانه بنشينند ودر انظار مردان حاضر نشوند [10] .

على(ع)در اين رابطه مى فرمايد:

«فخرجوا يجرون حرمه رسول الله(ص)كما تجر الامه عند شرائهامتوجهين بها الى البصره فحبسا نساءهما فى بيوتهما و ابرزواحبيس رسول الله(ص)لهما و لغيرهما» [11] .

«آنان كه از مكه به سوى بصره حركت كردند و همسر رسول خدا رابا خود كشيدند همچون كنيزى به هنگام خريدن، يا زنان خود را درخانه ها نگهداشتند و همسر پيامبر را از خانه بيرون آوردند و درمعرض ديد خود و ديگران قرار دادند» .

مهره هاى اصلى حزب ناكثين

زبير: داماد عايشه و يكى از چهار نفرى بود كه بعد ازپيامبر(ص)به جاى بيعت با ابوبكر، با على(ع)بيعت كرد و بر آن وفادار ماند، تا اين كه بعد از شهادت حضرت فاطمه(س)به همراه على(ع)بيعت با ابوبكر را پذيرفت.

زبير تنها كسى است كه در داستان آتش زدن خانه فاطمه(س)براى دفاع از على(ع) شمشير كشيد و جزو اعتصابيون در منزل فاطمه(س)بود. بيعت دوم زبير با على(ع)بعد ازكشته شدن عثمان صورت گرفت، على(ع)در اين رابطه تصريح مى كند كه:

«او و رفيقش طلحه بعد از كشته شدن عثمان نزد من آمدند وبدون اجبار و با دلخواه و ميل با من بيعت كردند...» [12] .

زبير كه قبلا خود را از بنى هاشم مى دانست [13] ، در دوران خلفا وخصوصا خليفه سوم، به سوى دنياطلبى رفت و يكى از سرمايه داران بزرگ شد .

مسعودى در مروج الذهب مى گويد:

«زبير بن عوام خانه اى در بصره ساخت كه تاكنون(332ه ق)معروف است... موجودى زبير پس از مرگ، پنجاه هزار دينار بود و هزاراسب و هزار غلام و كنيز داشت و در ولاياتى كه گفتيم، املاكى بجاگذاشت » [14] .

طلحه: طلحه بن عبيدالله تيمى، پسر عموى عايشه و از قبيله تيم بود.(در زمان عثمان در كوفه خانه اى ساخته بود كه هم اكنون درمحله «كناسه » به نام: دارالطلحيين، معروف است). از املاك عراق روزانه هزار دينار درآمد داشت و بيشتر از اين مقدار هم گفته اند [15] .

عايشه: همسر رسول خدا(ص)و دختر ابوبكر بود. به گفته خودش در6 سالگى به عقد پيامبر درآمد و در9 سالگى ازدواج كرد، البته روايات ديگرى هم هست كه خلاف اين را ثابت مى كند [16] .

از بسيارى از روايات ظاهر مى شود عايشه از اول ورودش به منزل پيامبر با فاطمه(س)و على(ع)دشمنى داشت [17] . نقل كرده اند وقتى عايشه خبر شهادت على(ع)را شنيد، بسيار خوشحال شد و شعرى سرود،در همان حال وقتى بچه اى را براى نامگذارى نزد او آوردند او رابه نام «عبدالرحمن » نام نهاد [18] .

عايشه در نزد خلفا بسيار محترم بود، در حكومت عمر دو هزاردرهم از سهميه ديگران اضافه مى گرفت [19] .

عايشه هم در مقابل مى گفت مجالس خود را با ذكر پيامبر و عمرزينت دهيد [20] .

از ابتدا با عثمان هم روابط خوبى داشت ولى بعدا به فكر افتادكه طلحه را به حكومت برساند كه با او رابطه فاميلى داشت [21] .

زرنگى خاص او اين بود كه بعد از تحريك مردم بر ضد عثمان وشروع شورش به مكه رفت تا اولا از خطرات احتمالى دور باشد، و اگراتفاق ناگوارى افتاد، او مقصر نباشد. ثانيا در صورت نابودى حكومت عثمان در مكه و در حضور طبقات مختلف حجاج از طلحه وحكومتش طرفدارى كند و اگر على(ع)حاكم شد، بر عليه او فعاليت نمايد [22] .

معاويه: هرچند در ظاهر امر، معاويه عضو اين حزب نبود، لكن ازآنجا كه تحريكات وى نقش مؤثرى در شورش ناكثين و ايجاد جنگ جمل داشت، مى توان او را هم از محركين و موسسين پشت پرده اين حزب به حساب آورد. ابن ابى الحديد معتزلى روايت كرده كه:

«روزى كه عثمان كشته شد، معاويه نامه اى براى زبير نوشت و به او اميرالمؤمنين خطاب كرد و گفت از طرف اهل شام با تو بيعت مى كنم... از مردم شام براى خلافت طلحه نيز بعد از تو بيعت گرفتم... سپس تذكر داد كه سعى كنيد قبل از پسر ابوطالب خود رابه كوفه و بصره برسانى كه باقى شهرهاتابع اين دو شهراست...) [23] .

ويژگيهاى ناكثين

قوتها: بودن عايشه با عنوان «ام المؤمنين » و همسر پيامبر،در رهبرى اين حزب، برگ برنده اى بود كه با آن بسيارى از مردم مطيع و فرمانبردار مى شدند.

از طرفى بسيارى از فرمانداران عثمان وقتى شنيدند كه از طرف على(ع)خلع شده اند، بيت المال را خالى كرده و به اين حزب مى پيوستند. بنابراين ناكثين از نظر مالى بسيار قوى بودند. علاوه بر اين كه سران حزب نظير طلحه، زبير و عايشه از سرمايه داران بزرگ محسوب مى شدند.

ضعفها:

اولين مشكل ناكثين اختلاف درونى اين حزب بود.زيرا طلحه و زبير هركدام امارت را براى خود مى خواست. على(ع)در اين رابطه مى فرمايد:

«كل واحد منهما يرجوالامر له و يقطفه عليه دون صاحبه، لايمتان الى الله بحبل و لا يمدان اليه بسبب كل واحد منهما حامل ضب لصاحبه و عما قليل يكشف قناعه به والله لئن اصابوا الذى يريدون لينتزعن هذا نفس هذا و لياتين هذا على هذا» [24] .

«طلحه و زبير هر يك امارت را براى خود مى خواهد نه براى رفيقش هيچ كدام از اين دو به سوى خدا تقرب نجسته و با رشته اى خود را به او نزديك نمى كند هر يك از اينها براى رفيق خود در دل كينه اى دارد كه به زودى پرده از روى آن برداشته و كينه راآشكار خواهد كرد به خدا سوگند هر يك از اينان اگر بدانچه مى خواهد برسد، رفيق خود را ازميان برمى دارد و او را نابودمى كند» .

اين اختلافات به زودى خود را نشان داد، طلحه و زبير در بصره بر سر امامت جماعت هم به توافق نرسيدند اختلاف آنقدر طول كشيدكه نزديك بود نماز صبح قضا شود تا اين كه با نظر عايشه يك روزپسر زبير نماز مى خواند و روز ديگر پسر طلحه، و نيز هر يك ازآنها از عايشه خواستند تا دستور دهد مردم به آنها به امارت سلام كنند و او را امير بشناسند و عايشه براى جلوگيرى از اختلاف دستور داد مردم به هر دو به امارت سلام كنند [25] .

دومين مشكل ناكثين اين بود كه سران آن از سوى معاويه بازى خورده بودند .

معاويه كه خود را از معركه جنگ دور نگاه داشته بود، باوعده هاى فريبنده آنها را به جنگ با على(ع)دعوت مى كرد، اما اين تحريكات تنها براى فراهم كردن زمينه حكومت بنى اميه بود; بعدهاهم معلوم شد كه مروان حكم، مامور بود در صورت پيروزى يا شكست،طلحه و زبير را به طور ناگهانى بكشد كما اين كه طلحه را او كشت و اگر زبير هم در معركه بود به وسيله او كشته مى شد [26] .

اشكال سوم اين حزب آن بود كه خودشان از قاتلين عثمان بودند وكمترين اتهام آنها تحريك مردم بر قتل عثمان و زمينه سازى آن بودو از طرفى طلحه و زبير اولين بيعت كنندگان بودند، بنابراين درمقابل استدلالهاى على(ع)حرفى براى گفتن نداشتند و در نظر بسيارى از مردم واقع بين و منطقى افرادى عهدشكن و شورشى محسوب مى شدند.

برخوردهاى على(ع)با ناكثين

على(ع)در ابتدا سعى كرد با مذاكره و نصيحت مشكل ناكثين را حل كند در اين رابطه افرادى را به سوى عايشه و طلحه و زبيرفرستاد، اما مذاكرات به نتيجه نرسيد. به زودى آتش جنگ شعله كشيد و حضرت با دستور حمله به شتر عايشه كه حكم پرچم لشگرناكثين را داشت و پافشارى بر آن قائله را تمام كرد.

اين جنگ اولين جنگ داخلى مهم در اسلام بود، اصحاب پيامبر درمقابل هم صف كشيده و به روى هم شمشير مى زدند، اثر زخم شمشيرهابر قلب و روح مسلمين عميق تر از زخمى بود كه بر جسمهايشان مى گذاشت. مهم تر آن كه در يك سوى جنگ وصى و داماد پيامبر يعنى على(ع)فرماندهى مى كرد و در سوى ديگر همسر پيامبر كه با عنوان «ام المؤمنين » شناخته مى شد، بنابراين تشخيص حق و باطل براى بسيارى از مردم مشكل شده بود، تا جائى كه مى بينيم براى حفاظت از شتر عايشه بيش از هفتاد دست قطع مى شود و مردانى از سران قبائل و بزرگان قوم درحالى كه قرآن را به گردن آويخته و با يك دست افسار شتر عايشه را گرفته بودند، با دست ديگر شمشير مى زدندو استقامت مى كردند تا كشته شوند.

مشكل ديگر حضرت آشنا نبودن مردم با احكام جنگ داخلى مسلمين واحكام اهل بغى بود; بعد از جنگ، رزمندگان خسته و مجروح براى گرفتن سهم غنيمت آمدند و با تعجب ديدند كه على(ع)مى فرمايد:

اموال غنيمتى را به صاحبانش بازگردانيد و سلاح ها را به دولت تسليم كنيد، مردم حاضر به فهميدن اين مطلب نبودند و مى گفتند:

چطور خونشان مباح است، ولى مالشان حرام، تا اين كه حضرت با اين روش مطلب را به آنها تفهيم كرد كه پس بگوئيد عايشه همسر رسول خدا سهم كدام يك از شما مى شود؟!!

[1] ) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 171، چاپ پنج جلدى، ح 7، باب 91، ص 37.

[2] ) نهج البلاغه، خطبه 174. - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد،ح 10، باب 175، ص 3.

[3] ) تاريخ طبرى، الكامل فى التاريخ لابن اثير، تاريخ سياسى جعفريان، ج 2، ص 482، از ايام العرب، ص 329.

[4] ) اسرار آل محمد(ص)، ص 92.

[5] ) نهج البلاغه، كلام هشت- ابن ابى الحديد، ج 1، باب 8، ص 320.

[6] ) تاريخ سياسى، ج 2، ص 483 از انساب الاشراف.

[7] ) ابن قتبيه دينورى، الامامه والسياسه، ص 51.

[8] ) الفتوح ج 2، ص 249 - ايام العرب فى الاسلام، ص 318 و 328 الكامل، ج 2، ص 206.

[9] ) تاريخ سياسى، رسول جعفريان،، ج 2، ص 482 از ايام العرب فى الاسلام، ص 329.

[10] ) سوره احزاب: 44.

[11] ) نهج البلاغه، خطبه 171.

[12] ) سليم بن قيس، اسرار آل محمد(ص)، ص 92.

[13] ) ابن قتبيه، الامامه و السياسه.

[14] ) ترجمه مروج الذهب، ج 1، ص 690.

[15] ) مروج الذهب،، مهمان.

[16] ) تاريخ اسلام، جعفريان، از طبرى، ج 1، ص 350، 4514 - طبقات الكبرى، ج 8، ص 85،123 -126.

[17] ) همان، مسند احمد، ج 6، ص 113 و ص 122.

[18] ) همان، از الجمل، ص 84.

[19] ) همان، از الاصابه فى معرفه الصحابه، ج 3، ص 260.

[20] ) همان، از اخبار مصاحبان، ج 2، ص 50.

[21] ) همان، از فتوح، ج 2، ص 249 - ايام العرب فى الاسلام، ص 328- كامل ج 2، ص 306.

[22] ) رسول جعفريان، تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 471.

[23] ) كشف الهاويه، ص 232.

[24] ) نهج البلاغه، كلام 148.

[25] ) ترجمه نهج البلاغه، فيض الاسلام، شرح خطبه 148.

[26] ) اميرالمؤمنين اسوه وحدمت، ص 364

/ 1