تعالی از دیدگاه محیی الدین و یاسپرس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعالی از دیدگاه محیی الدین و یاسپرس - نسخه متنی

احمد عابدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس از بحثهاى فوق، ياسپرس به مكاشفه و فناى فى الله و وحدت وجود مى‏رسد، جهت‏بحث را عوض كرده، مى‏گويد:

«در مكاشفات بشرى مى‏توان به مرحله‏اى رسيد كه نفس و وجدان، بدون كلمات و تصاوير ذهنى، وجود خدا را احساس كند و اين مرحله‏اى است كه زبان ياراى گفتن ندارد و بايد در آستان آن ژرفنا زانو زد. پناهگاه ما آنجاست. آنجا مامن آرامش است. وقتى از مرز پرسشها و پاسخها كه محل بحث فلسفى است، فراتر رفتيم، با سكوت عالم هستى روبرو مى‏شويم و به جهان خاموشى پا مى‏گذاريم. ما به هر نحوى كه خدا را بخوانيم و از او ياد كنيم، چون طبق درك خود ماست، بهر حال ناقص است و نادرست و بايد از دعاى خود توبه كنيم. خدا را به هر زبانى بخوانيم، زبان بشرى است و ترجمه از او كرده است كه نادرست و غلط است پس نمى‏توانيم به سوى الوهيت راه يابيم، مگر طبق الزامات كتاب مقدس‏».

اين عبارت مفصل و طولانى كه از ياسپرس نقل كرديم، نشان مى‏دهد كه هيچ ترديدى در ايمان يا سپرس به خداوند نيست. در عين حال او اگر چه تلاش مى‏كند خود را از جرگه ايمان مسيحى بيرون كند. اما رسوبات اعتقادات مسيحى در سخنان او بخوبى يافت مى‏شود. با اين وجود، او هر گونه ميراث پروتستانى مسيحيت را ترك گفته است و به اساس ايمان مسيحيت‏يورش آورده، از الحاد سارتر نيز بدور است. (26)

اكنون قبل از نقل كلام فصوص و مقايسه آن با سخنان ياسپرس چند نكته را تذكر مى‏دهيم:

1) ياسپرس با آنكه به ادله شناخت‏خدا ديد منفى دارد و ايمان را قبل از استدلال مى‏داند، خودش در اين كلام از طريق اختيار و آزادى انسان، استدلال بر وجود خداوند مى‏آورد و اين با مبناى خود او سازگار نيست.

2) ياسپرس گويد:

«در حقيقت ممكن است انسان از خود غافل شود و فلسفه براى آنست كه انسان به خود آيد و خود شود» (27) .

او براى انسان يك غفلت طبيعى فرض كرده است، شبيه آنچه «هوسرل‏» مى‏گفت:

«آدمى در حال طبيعى مواجه با غفلت است و اساس فلسفه خود را بر اين غفلت پايه‏گذارى كرد و معتقد بود كه كار فلسفه بيرون آمدن از غفلت و بيدار شدن انسان است‏». (28)

اين سخنان به هيچ وجه با فلسفه اسلامى سازش ندارد; زيرا به گفته شيخ‏الرئيس، ابن سينا:

«انسان هرگز از خود غافل نمى‏باشد; حتى در حال خواب يا مستى‏». (29)

انسان به هر چه توجه كند از خود غافل نمى‏گردد و در كتابهاى عرفانى، انسان را مظهر اسم شريف «يا من لا يشغله شان عن شان‏» مى‏دانند. (30) توجه به اشيا باعث غفلت از خود نمى‏باشد. بله اگر مراد ياسپرس و هوسرل غفلت از خود خويشتن نباشد بلكه همين غفلت اخلاقى (نه فلسفى) باشد كه در زبان متداول عرفى بكار مى‏رود، صحيح است.

2 . 5 . بهر حال اينك مساله وجود متعالى يا ترانساندنس را از ديدگاه فصوص الحكم مطالعه مى‏كنيم. محيى‏الدين در اين زمينه مى‏گويد:

«وليس الاالعين الذى هو الذات فهو العلى لنفسه لا بالاضافة، فما فى العالم من هذه الحيثية علو اضافة لكن الوجوه الوجودية متفاضلة فعلو الاضافة موجود فى العين الوحدة من حيث الوجود الكثير» (31)

نيكلسون عبارت فوق را اين گونه ترجمه كرده است:

/ 20