بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
پس از بحثهاى فوق، ياسپرس به مكاشفه و فناى فى الله و وحدت وجود مىرسد، جهتبحث را عوض كرده، مىگويد: «در مكاشفات بشرى مىتوان به مرحلهاى رسيد كه نفس و وجدان، بدون كلمات و تصاوير ذهنى، وجود خدا را احساس كند و اين مرحلهاى است كه زبان ياراى گفتن ندارد و بايد در آستان آن ژرفنا زانو زد. پناهگاه ما آنجاست. آنجا مامن آرامش است. وقتى از مرز پرسشها و پاسخها كه محل بحث فلسفى است، فراتر رفتيم، با سكوت عالم هستى روبرو مىشويم و به جهان خاموشى پا مىگذاريم. ما به هر نحوى كه خدا را بخوانيم و از او ياد كنيم، چون طبق درك خود ماست، بهر حال ناقص است و نادرست و بايد از دعاى خود توبه كنيم. خدا را به هر زبانى بخوانيم، زبان بشرى است و ترجمه از او كرده است كه نادرست و غلط است پس نمىتوانيم به سوى الوهيت راه يابيم، مگر طبق الزامات كتاب مقدس». اين عبارت مفصل و طولانى كه از ياسپرس نقل كرديم، نشان مىدهد كه هيچ ترديدى در ايمان يا سپرس به خداوند نيست. در عين حال او اگر چه تلاش مىكند خود را از جرگه ايمان مسيحى بيرون كند. اما رسوبات اعتقادات مسيحى در سخنان او بخوبى يافت مىشود. با اين وجود، او هر گونه ميراث پروتستانى مسيحيت را ترك گفته است و به اساس ايمان مسيحيتيورش آورده، از الحاد سارتر نيز بدور است. (26) اكنون قبل از نقل كلام فصوص و مقايسه آن با سخنان ياسپرس چند نكته را تذكر مىدهيم: 1) ياسپرس با آنكه به ادله شناختخدا ديد منفى دارد و ايمان را قبل از استدلال مىداند، خودش در اين كلام از طريق اختيار و آزادى انسان، استدلال بر وجود خداوند مىآورد و اين با مبناى خود او سازگار نيست. 2) ياسپرس گويد: «در حقيقت ممكن است انسان از خود غافل شود و فلسفه براى آنست كه انسان به خود آيد و خود شود» (27) . او براى انسان يك غفلت طبيعى فرض كرده است، شبيه آنچه «هوسرل» مىگفت: «آدمى در حال طبيعى مواجه با غفلت است و اساس فلسفه خود را بر اين غفلت پايهگذارى كرد و معتقد بود كه كار فلسفه بيرون آمدن از غفلت و بيدار شدن انسان است». (28) اين سخنان به هيچ وجه با فلسفه اسلامى سازش ندارد; زيرا به گفته شيخالرئيس، ابن سينا: «انسان هرگز از خود غافل نمىباشد; حتى در حال خواب يا مستى». (29) انسان به هر چه توجه كند از خود غافل نمىگردد و در كتابهاى عرفانى، انسان را مظهر اسم شريف «يا من لا يشغله شان عن شان» مىدانند. (30) توجه به اشيا باعث غفلت از خود نمىباشد. بله اگر مراد ياسپرس و هوسرل غفلت از خود خويشتن نباشد بلكه همين غفلت اخلاقى (نه فلسفى) باشد كه در زبان متداول عرفى بكار مىرود، صحيح است. 2 . 5 . بهر حال اينك مساله وجود متعالى يا ترانساندنس را از ديدگاه فصوص الحكم مطالعه مىكنيم. محيىالدين در اين زمينه مىگويد: «وليس الاالعين الذى هو الذات فهو العلى لنفسه لا بالاضافة، فما فى العالم من هذه الحيثية علو اضافة لكن الوجوه الوجودية متفاضلة فعلو الاضافة موجود فى العين الوحدة من حيث الوجود الكثير» (31) نيكلسون عبارت فوق را اين گونه ترجمه كرده است: