تعالی از دیدگاه محیی الدین و یاسپرس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعالی از دیدگاه محیی الدین و یاسپرس - نسخه متنی

احمد عابدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«چيزى در واقع جز ذات وجود ندارد و اين براى خود عالى نه در نسبت‏با چيزى، بلكه ما يك علو (تعالى) نسبى در سبت‏با حالات موجود منسوب به آن را به عين واحد اسناد مى‏دهيم; پس ما دو چيز داريم: يكى عالى (متعالى) و ديگرى تعالى‏» (32) .

ولى به ذهن مى‏آيد كه اين ترجمه نيكلسون صحيح نباشد، زيرا بين آنها تفاوت است و مقصود محيى‏الدين از عبارتى كه نقل شد، همان عالى و تعالى است، چرا كه عالى مساوى با متعالى نيست.

باز محيى‏الدين گويد:

«فالحق محدود بكل حد فلذلك يجهل حدالحق، فانه لا يعلم حده الا يعلم حد كل صورة و هذا محال حصوله فحدالحق محال و صاحب التحقيق يرى الكثرة فى الواحد كما يعلم ان مدلول الاسماء الا لهية و ان اختلفت‏حقائقها و كثرت انها عين واحدة فهذه كثرة معقولة فى واحد العين;: (33) چون حق محدود به هر حدى است‏حد حق مجهول است، زيرا حد او وقتى دانسته مى‏شود كه حد تمام صورتها معلوم گردد و اين محال است. پس بيان حد حق نيز محال است. و صاحب تحقيق مى‏بيند كه كثرت در وحدت است، همان گونه كه مدلول اسماى الهى با آنكه حقيقت آنها متفاوت و متكثر است، يكى است; پس اين كثرت در عين وحدت است.»

و در فص محمدى‏9 گويد:

«قال الجنيد: لون الماء لون انائه لسلم بكل ذى اعتقاد ما اعتقده و عرف الله فى كل صورة و كل معتقد فهو ظان ليس بعالم و لذلك قال: انا عند ظن عبدى بى لا اظهر له الا فى صورة معتقده فان شاء اطلق و ان شاء قيد، فاله المعتقدات تاخذه الحدود و هو الاله الذى وسعه قلب عبده فان الاله المطلق لا يسعه شى‏ء لانه عين الاشياء و عين نفسه و الشى‏ء لا يقال فيه ليسع نفسه و لا يسعها; (34) «رنگ آب، رنگ ظرف آن است، و اگر معناى اين كلام دانسته مى‏شد، اعتقاد هر كس سالم مى‏ماند و مى‏دانست كه خدا را مى‏توان در هر صورتى شناخت و هر شخص معتقدى تنها ظن و گمان به او دارد نه علم. حديث نيز مى‏گويد: (انا عند ظن عبدى لى...) و براى او ظاهر نمى‏شوم مگر به صورت اعتقادش مطلق باشد يا مقيد، اله هر عقيده‏اى محدود است و همان است كه قلب، گنجايش او را دارد، ولى هيچ چيزى گنجايش اله مطلق را ندارد; زيرا او عين اشيا و عين نفس خود است و چيزى را نمى‏گويند گنجايش خود و غير خود را دارد.»

ابن عربى در اين كلام بسيار دقيق و ظريف همان مساله هستى مطلق و هستى مقيد را بيان كرده است كه هيچكدام مانع از ديگرى نيست، «گر حفظ مراتب نكنى زنديقى‏»، در يك مرتبه او اله مطلق است و هيچ چيزى گنجايش او را ندارد كه تمام توجه ياسپرس به اين مرحله بود. اما همان اله در مرتبه ديگر مى‏گويد:

«بل يسعنى قلب عبدى المؤمن‏»

و يا مى‏گويد:

«انا عند حسن ظن عبدى المؤمن بى‏»

و روشن است كه اينجا مراد آن اله در مرتبه احديت كه همان وجود متعالى است نمى‏باشد، بلكه اينجا بعضى از حدود و تعينات را پذيرفته است. براى بهتر روشن شدن مطلب. خلاصه‏اى فشرده از مقدمه ملاعبدالرزاق كاشانى را بر شرح فصوص نقل مى‏كنيم:

1) تحقيق ذات احديت كه عبارت است از وجود بحت من حيث هو وجود، نه بشرط لا تعين و نه بشرط تعيين. پس او در اين مرحله، مقدس و منزه است از نعوت و اسما. او نه نعمتى دارد و نه اسم و رسمى. زيرا وجود در امتياز پيدا كردن از عدم احتياج به تعين ندارد.

2) حقايق اسما و عدم تناهى آنها، كه ذات حق، علم به ذات خود دارد به عين ذات خود و علم بدون حيات و اراده و قدرت و سمع و بصر و كلام نمى‏باشد و لذا اينها امهات صفات يا اسماء سبعه هستند كه شيخ اكبر محيى‏الدين در فتوحات آنها را «الائمة السبعة‏» ناميده است و هر يك از اين اسما، نسبتى با هر عينى دارند. پس به حسب هر عينى اسمى دارد و چون حوادث، غير متناهى‏اند، پس اسما نيز غيرمتناهى مى‏باشند و اينها مقتضى وجود عالمند.

/ 20