ایران و شیوه تولید آسیایی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ایران و شیوه تولید آسیایی - نسخه متنی

مسعود پورفرد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايران و شيوه توليد آسيايي

گردآوري : مسعود پورفرد

مقدمه

ماهيت نظام اقتصادى و اجتماعى ايران و شكل دولت ايرانى در گذشته يكى از اساسى‏ترين مباحث مربوط به جامعه‏شناسى سياسى ايران بوده است.

شيوه‏ى توليد آسيايى به‏همان اندازه كه نظريه‏اى در مورد شيوه‏ى توليد است. نظريه دولت نيز هست. اين بدان خاطر است كه دولت در اين نظريه به‏عنوان يك متغير مستقل مورد تأكيد قرار گرفته است. شيوه‏ى توليد آسيايى نيز همانند فئوداليسم نظامى است كه در آن زمين، ابزار توليد مى‏شود. فرق اين نظريه با فئوداليسم در آن است كه شيوه كسب مازاد از طريق ماليات‏بندى بوسيله دولت صورت مى‏گيرد. همه مازاد توسط دولت كسب مى‏شود و دولت مالك ثانوى دارايى ارضى و صنعتى است. در فئوداليسم، ماهيت از هم گسسته حاكميت ناشى از استقلال اشراف و زمين‏دار و صاحبان مشاغل شهرى از دولت است. يعنى هم در زمين و هم در حرفه‏هاى صنعتى شهرى، مالكيت خصوصى وجود دارد. احتمالاً در بحث دولت نظريه‏ى استبداد از سوى نظريه‏پردازان گوناگونى مطرح شده است كه مى‏توان آنها را به‏همراه با آقاى كاتوزيان در يك طيف قرار داد. از جمله «ويتفوگل» مشهورترين متفكر نظريه‏ى استبداد است. وى بحث استبداد شرقى را مطرح كرده است.

«مونتسكيو» نظريه‏پرداز ديگرى است كه به طرح نظريه‏ى استبداد پرداخته است.

«كارل ماركس» با طرح مسأله شيوه توليد آسيائى، نظريه‏ى استبداد شرقى را مطرح مى‏كند. همچنين «ماكس وبِر» نظريه استبداد شرقى را مطرح كرده است. به‏لحاظ تاريخى هرودت مقدم‏ترين فرد در اين‏گونه مباحث است. او قسمت عمده‏ى كتاب خود را به تاريخ شرق اختصاص داده و آن‏چنان دقيق و مفصل تاريخ ايران، مصر و سكاها را نوشته كه نوشته‏اش يكى از معتبرترين منابع تاريخ شرق و ايران است. با وجود كشفيات بى‏شمار باستان‏شناسى، كتاب هرودوت مثل قبل پايه‏ى عمده‏ى تاريخ‏نويسى شرق را تشكيل مى‏دهد.

وى در كتابش بر اهميت آبيارى مصنوعى در مصر و ايران تأكيد مى‏كند و رابطه‏ى آن با تشكيلات سياسى را مى‏بيند.

تاريخ‏نگاران ديگر روم و يونان هم از شرق و ايران نوشته‏اند؛ در شرح جنگ‏هاى ايران و يونان گاهگاهى به ايران و استبداد حكومتى آن اشاره كرده‏اند. مثلاً پلوتارك حكومت ايران هخامنشى را در قياس با نظام حكومتى در يونان، استبدادى مى‏بيند.

از اواخر قرون وسطى كه رابطه‏ى شرق و غرب افزايش يافت و توجه اروپا به آسيا بيشتر شد، شبكه‏هاى وسيع آبيارى و حكومت‏هاى استبدادى شرقى توجه اروپاييان را به خود جلب كرد و تاريخ شرق مورد بحث قرار گرفت. عمده‏ترين پديده تاريخ شرق استبداد و رابطه‏ى آن با توليد كشاورزى بود.(1)

منتسكيو در كتاب روح‏القوانين درباره‏ى آسيا و حكومت‏هاى استبدادى آن مطالبى نوشت. او ايران، چين، هند و ژاپن را جزو كشورهاى استبدادى دانست. منتسكيو مى‏گويد: در استبداد شرقى همگان برابرند، و تساويشان در ترس و ناتوانى در برابر قدرت حكومت است. در نظام استبدادى هيچ قدرتى در مقابل حكومت وجود ندارد فقط قدرت موقتى مذهب است كه گاهى در مقابل حكومت قرار مى‏گيرد.

نظريه‏ى «استبداد شرقى» كه به‏وسيله‏ى منتسكيو صورت مدون امروزى به‏خود گرفت، به تأثير از روحيه «اروپاى مركزى» و ناديده انگاشتن نقش و سهم تمدن‏هاى كهن در ساخت فرهنگى و اجتماعى جهان، براى مشرق‏زمين و به تبع آن ايران، تعاريف ويژه‏اى در پى داشت. منتسكيو سازمان سياسى آسيا را براساس دو عامل طبيعى مشخص يعنى وجود دشتهاى وسيع و عدم اعتدال آب و هوايى و استبداد شرقى مى‏دانست.(2) اين نظريه زيرساخت پيش‏داورانه‏ى غالب نويسندگان و صاحب‏نظران اروپايى از هگل تا جان استوارت ميل را در نگرش به جوامع آسيايى در بر گرفت.

اقتصاددانان كلاسيك و محققان علوم اجتماعى، اشاراتى به حكومت‏هاى آسيايى و استبدادى داشته‏اند. آدام اسميت، ريچارد جونز و جيمز ميل از اين زمره‏اند. آدام اسميت درباره‏ى نقش آب در چين و ديگر كشورهاى آسيايى نوشت، از قدرت حكومت در كشورهاى چين، مصر قديم و هند ياد كرد. جيمز ميل درباره‏ى شكل حكومت‏هاى آسيايى اظهاراتى نمود ريچارد جونز از جوامع آسيايى تصويرى از اقتدار و خشونت به‏دست داد و بالاخره اصطلاح استبداد شرقى (Oriental Despotism) به‏وسيله‏ى استوارت ميل به‏كار برده شد.

اما نه هرودوت و نه آدام اسميت و نه منتسكيو داعيه نظريه‏پردازى تاريخ بشرى را نداشتند. با نظريات ماركس در مورد تاريخ قانون‏مندى‏ها هم شروع مى‏شود و در اين ميان پارادكسى به‏وجود مى‏آيد به نام نظام آسيايى. در گذشته از استبداد آسيايى سخن گفته مى‏شد و تمام مى‏شد. ولى در نظريات ماركس از يك طرف تاريخ پيش‏سرمايه‏دارى به نظام‏هاى اشتراكى ابتدايى، برده‏دارى و فئوداليسم تقسيم مى‏شود و از طرف ديگر از نظامى هم صحبت مى‏شد به نام نظام آسيايى.

ماركس در مقدمه‏يى بر نقد اقتصاد سياسى از شيوه‏ى توليد آسيايى نام برد. منظور ماركس از شيوه‏ى توليد مجموعه مناسبات و نيروهاى توليدى بود.

ماركس شيوه توليد آسيايى را مستقل از شيوه توليد باستانى و شيوه توليد فئودالى مى‏داند. لذا گفتن اين‏كه منظور او از شيوه‏ى توليد آسيايى ويژگى فئوداليسم يا برده‏دارى در شرق بوده است. نارواست. چون او در كنار شيوه توليد آسيايى، شيوه توليد باستانى و شيوه‏ى توليد فئودالى را قرار داده است.(3)

ماركس مى‏گويد: ارزش اضافى در جامعه‏ى برده‏دارى به‏وسيله برده‏دار، در جامعه‏ى فئودالى به‏وسيله‏ى فئودال، در جامعه‏ى سرمايه‏دارى به‏وسيله‏ى سرمايه‏دار و در جامعه‏ى آسيايى به‏وسيله‏ى دولت غصب مى‏شود لذا دولت و ادارات آن استثمارگران جامعه‏اند. او راجع به مسئله‏اى آبيارى، شكل توليد كشاورزى و رابطه‏ى آن با نهاد سياسى، مى‏گويد: «شرايط اقليمى و منطقه‏يى به‏ويژه سرزمين‏هاى وسيع كه از صحراى آفريقا، عربستان، ايران، هند آبيارى مصنوعى از طريق كانال‏كشى و امور آبيارى كه اساس كشاورزى شرق را تشكيل مى‏داد نيازمند بود ... اين ضرورت ابتدايى اقتصادى و استفاده‏ى مشترك از آب، دخالت نيروى متمركز حكومت را ضرورى گردانيد ... از اين‏رو يك كاركرد اقتصادى به تمام حكومت‏هاى آسيايى محول شد و اين وظيفه‏ى جواب گفتن به كارهاى عمومى بود».(4)

همراه با اين خصوصيات نظام آسيايى داراى اقتصادى طبيعى‏ست و دهكده‏ها واحدهاى مستقل اقتصادى‏اند. ماركس مى‏گويد: «از جانب ديگر، در آسيا اين واقعيت كه ماليات‏هاى دولتى اساساً از اجاره‏هاى قابل پرداخت جنسى تشكيل شده است وابسته به شرايط توليد است كه با تداوم و نظم پديده‏هاى طبيعى بازتوليد مى‏شوند. و اين شيوه‏ى پرداخت به نوبه‏ى خود به حفظ شكل باستانى توليد تمايل پيدا مى‏كند».

با اين همه سؤال‏هاى بسيارى برجاى مى‏ماند. ماركس خصوصيات بسيارى از سيستم را نشناخته است. معلوم نيست نظام آسيايى چگونه و كى به‏وجود آمده و چگونه و كى از بين مى‏رود؟ ميزان رشد ابزار توليد در اين سيستم روشن نيست و به هر حال نمى‏توان سيستم آسيايى را حتى در تئورى شناخت.

پس با شكل ثابت حكومت و شكل ثابت جماعات، كجا بايد تحول جوامع آسيايى را ديد؟

ماركس در دست نوشته‏ى صورت‏بندى‏هاى اقتصادى پيش‏سرمايه‏دارى مى‏نويسد:

«به‏نظر مى‏رسد كه استبداد شرقى منجر به فقدان مالكيت مى‏شود. ولى اساس آن مالكيت قبيله‏اى يا اشتراكى‏ست كه در اكثر موارد از طريق تركيبى از مانوفاكتور و كشاورزى در اجتماع كوچك، كه بدين ترتيب كاملاً خودبسنده شده و تمام شرايط توليد و اضافه توليد را در بر مى‏گيرد، به‏وجود مى‏آيد».(5)

ماركس در اين جمله علت فقدان مالكيت در جامعه‏ى آسيايى را استبداد حكومتى نمى‏داند، بلكه برعكس اساس آن‏را مالكيت قبيله‏اى مى‏داند. اگر چنين نمى‏كرد و استبداد حكومت را عامل فقدان مالكيت مى‏دانست، در مقابل روش خود قرار مى‏گرفت. در روش ماركس براى تبيين شكل حكومت بايد به توليد مراجعه كرد و نه برعكس. به‏طور كلى مى‏توان گفت مبناى اساسى نظريه ماركس بر روى اقتصاد قرار دارد. ماركس معتقد بود وقتى شيوه توليد تغيير كند، نظام روابط اجتماعى نيز تغيير خواهد كرد. وى يك روند پنج مرحله‏اى را در جهان به‏صورت تاريخى ارائه مى‏كرد:

كمون اوليه ـ دوره برده‏دارى ـ دوره فئوداليته و كشاورزى ـ دوره سرمايه‏دارى ـ كمون ثانويه.

مطابق عقيده ماركس، جهان بشريت اين دوره‏هاى تاريخى را طى كرده و خواهد كرد. لكن نكته‏اى كه در اين‏جا وجود دارد آن است كه در شرق هيچ دوره‏اى تحت عنوان دوره‏ى برده‏دارى وجود نداشته است. به اين معنا كه دوره‏اى سراغ نداريم كه برده‏داران در شرق، اقدام به تشكيل دولت نموده و يك سيستم فرهنگى، سياسى و حقوقى تشكيل داده باشند. در حالى‏كه اين مسأله در غرب وجود داشته است. در يونان باستان رسماً دو گروه شهروندان و برده‏ها وجود داشتند. ارسطو نيز در كتاب سياست آن‏را تئوريزه نموده است. ارسطو معتقد بود برده‏ها از خصلت انسانى تهى هستند. آنها حيواناتى هستند كه در شكل انسان‏ها، موظّف به خدمت نمودن به انسان‏هاى واقعى مى‏باشند. لذا در آنجا دو گروه وجود داشتند، يكى اقليّت شهروندان و ديگر اكثريتى كه جزء شهروندان محسوب نمى‏شدند بلكه موظّف بودند به شهروندان خدمت كنند و چون شهروندان در اقليّت بودند و مى‏توانستند به‏صورت دموكراسى مستقيم تصميم‏گيرى نمايند. به هر صورت برده‏دارى در اين دوران يك نظام خاص را درست كرده بود. اسلام در زمانى ظهور كرد كه اين نظام برده‏دارى، در دنيا شكل گرفته بود و لذا اسلام با آن به مخالفت مستقيم برنخواست. بلكه با تعريف يك سيستم حقوقى متناسب با آنچه در دنيا وجود داشت، سعى كرد تا در درازمدت آن‏را به صفر برساند و با هر بهانه‏اى يك برده آزاد مى‏شد.

به‏هر صورت اين مسأله در شرق به‏صورتى نظام‏مند وجود نداشت.

ماركس يك تحليلى دارد كه مى‏تواند در پاسخ اين اشكال بكار آيد:

به‏عقيده ماركس، ما در شرق از ابتدا با پديده استبداد مواجه بوده‏ايم. وى بحث شيوه‏ى توليد آسيائى را در شرق مطرح كرد كه بر اين اساس تفاوتى بين شرق و غرب وجود خواهد داشت. اين در حالى است كه برخى معتقد بودند تئورى ماركس براى تمام دنيا و بدون هرگونه تفاوتى وجود دارد و لذا تمام تلاششان اين بود كه براى هر چيزى در دنيا يك تاريخ ماركسيستى ارائه كنند. حتى براى ظهور اسلامى نيز تاريخى ماركسيستى ارائه مى‏كردند.(6)

انگلس نيز نظرى مشابه نظر ماركس را مى‏پذيرد. او رابطه‏ى نهاد سياسى با توليد كشاورزى در شرق را بيان مى‏كند، و علت حكومت‏هاى استبدادى در شرق را شرايط اقليمى مى‏داند. از نظر انگلس حكومت‏هاى استبدادى مسئول ساخت، حفظ و نگهدارى تأسيسات آبيارى هستند. تأسيساتى كه بدون آن‏ها امر كشاورزى امكان‏پذير نيست.

ماركس و انگلس از ويژگى‏هاى آسيا و شرق به‏عنوان شيوه‏ى توليد ياد كردند و متفقاً در كتاب‏ها و مقالات و نامه‏هايشان در اين مورد بحث كردند. هر دو نظام تاريخى آسياى باستان را نظام آسيايى ناميدند، ولى هيچ‏گاه اين شيوه توليد را دقيقاً تحليل نكردند و جاى آن‏را در تاريخ مشخص نكردند.

شك نيست كه خصوصيات شمرده شده در نظريه‏ى شيوه‏ى توليد آسيايى بسيارى از ويژگى‏هاى آسيا را در بر دارد، ولى شيوه‏ى توليد ناميدن اين ويژگى‏ها باعث به‏وجود آمدن بحث‏هايى گرديد كه هنوز هم حل نشده است.(7)

لنين هم اين اصطلاح را به‏كار برده است، و از استبداد شرقى و شيوه‏ى توليد آسيايى استفاده كرده، او از شيوه‏ى توليد آسيايى، برده‏دارى، فئوداليسم و سرمايه‏دارى ياد كرده است و شيوه‏ى توليد آسيايى را يكى از چهار نظامى دانسته كه در آن‏ها تضادِ انتاگونيستى يا آشتى‏ناپذير برقرار است. او در چند جا جامعه‏ى روسيه را نيمه‏آسيايى، و رژيم تزار را استبداد شرقى ناميده، و نوشت كه استبداد آسيايى را در تاريخ روسيه مى‏بيند.

لنين در بحث با پلخانف راجع به ملى كردن زمين، بحث شيوه‏ى توليد آسيايى را مى‏پذيرد.

ويتفوگل در كتاب استبداد شرقى خود از بحث پلخانف و لنين ياد مى‏كند و نتيجه مى‏گيرد كه لنين در هراس از احياء شيوه‏ى توليد آسيايى بوده است. و حتى در جاهايى كه منظور لنين از احياء، احياء سرمايه‏دارى بوده است؛ او از گفته لنين احياء شيوه‏ى توليد آسيايى را استنباط مى‏كند.

لنين نظريه شيوه‏ى توليد آسيايى را پذيرفت. چنان‏چه مى‏گويد: «كليه رسوم شرقى، دال بر عدم وجود مالكيت خصوصى زمين است.(8)

با اين همه لنين در كتاب دولت و انقلاب ذكرى از دولت‏هاى استبدادى شرقى نكرد. مأخذ اساسى او منشاء خانواده بود. او اين كتاب را يكى از بهترين كتاب‏ها راجع به دولت و منشاء آن دانست. و اين سبب شد تا ويتفوگل شديداً به كتاب دولت و انقلاب و مأخذ اساسى آن يعنى منشاء خانواده حمله‏ور شود. چرا كه اين دو كتاب نامى از شيوه‏ى توليد آسيايى نبرده بودند. ويتفوگل مى‏گويد: لنين چشم خود را به روى حقايق قاطع آسياى باستن و رژيم تزارى بست و به حقايق نظام نيمه‏آسيايى روسيه توجهى نكرد.

ويتفوگل در كتاب استبداد شرقى كاربرد سرمايه‏دارى آسيايى در روسيه به وسيله‏ى لنين را دليل قبول شيوه‏ى توليد آسيايى به‏وسيله لنين مى‏داند. در صورتى كه در كاربرد سرمايه‏دارى آسيايى، سرمايه‏دارى و قوانين آن عام و آسيايى خاص و ويژه است. پس خلط سرمايه‏دارى آسيايى با شيوه‏ى توليد آسيايى يك اشتباه در روش است.

به‏هر حال لنين، بسيارى از اوقات از فئوداليسم روسى، و نشيب و فرازهاى آن صحبت مى‏كند، و از ضربه‏هايى كه در اواسط قرن نوزدهم به آن خورد ياد مى‏كند. و اين نشانه‏ى آن است كه او نيز نظير ماركس و انگلس، نه تنها دقيقاً نظام آسيايى را مشخص نكرده است، بلكه خيلى از اوقات آن‏را ناديده گرفته است؛ هم‏چنان‏كه انگلس در منشاء خانواده چنين كرده است. لنين هم از 1917 كه دولت و انقلاب را نوشت ديگر از اين شيوه‏ى توليد صحبتى نكرد، و حتى بارها برده‏دارى، فئوداليسم و سرمايه‏دارى را سه نظام متخاصم پيش از سوسياليسم ناميد.

شكست انقلاب شهرى چين در دهه‏ى بيست ميلادى، بحث قديمى شيوه‏ى توليد آسيايى را داغ‏تر كرد و آن‏را تبديل به بحثى سياسى نمود.

بحث شيوه‏ى توليد آسيايى به بحثى سياسى تبديل شد. پس براى حل آن كنفرانسى در سال 1931 در لنين‏گراد تشكيل گرديد.

كنفرانس، عقايد ريازانوف، وارگا، بوخارين و ماديار (Madyar) را رد كرد. نتيجه كنفرانس اين بود كه شيوه‏ى توليد آسيايى همان ويژگى فئوداليسم در آسياست. كنفرانس اعلام كرد: «با شيوه‏ى توليد آسيايى، ماركس ويژگى آسيا را بيان كرده است».

پشتيبانان اين نظريه، گودز (Godes)، يولك (yolk) و دوبرفسكى (Dubrovsky) بودند.

سخنان گودز، يولك و دوبرفسكى عمدتاً سياسى بود. آن‏ها به فكر راه‏حل انقلاب چين بودند نه يافتن چگونگى تاريخ شرق.

به‏هر شكل كنفرانس لنين‏گراد پايان يافت و دستورالعمل آن اجراء گرديد.(9)

و اما استرووه (Struve) تاريخ‏دان بزرگ شوروى، كه تحقيقات زيادى در مورد تاريخ شرق كرده، و در تاريخ بين‏النهرين، مصر و ايران و ديگر كشورهاى آسيايى صاحب‏نظر است، گفته‏هايى درباره‏ى شيوه‏ى توليد آسيايى دارد. او در سال 1928 شيوه‏ى توليد آسيايى را رد كرد، و همان مراحل پنج‏گانه‏ى تاريخ در آسيا را پذيرفت. اما در سال 1931 مدعى شد كه در مصر قديم شيوه‏ى توليد آسيايى وجود داشته است. استرووه مى‏گويد «دهقان مصرى ـ در بسيارى از موارد زمين داشت ولى آب نداشت. و فقط اجازه‏ى استفاده از آن‏را داشت. انسان مصر قديم براى اين‏كه نشان دهد، تحت انقياد شخص ديگرى است مى‏گفت. من بر روى آب او، يا بر روى كانال آب او قرار دارم».

استرووه بعد از 1931 شيوه‏ى توليد آسيايى را رد كرد و گفت كه در مصر باستان برده‏دارى وجود داشته است؛ و از اين به بعد در سخنرانى‏ها و نوشته‏هايش كوشيد از تئورى وجودِ نظام برده‏دارى در شرق باستان دفاع كند. او از سال 1934 كه عضو آكادمى علوم شد، تا زمان مرگش در سال 1965 هميشه كوشا بود تا برده‏دارى در شرق باستان را به اثبات برساند؛ به‏طورى كه اين عقيده به‏وسيله‏ى اكثر محققين شوروى پذيرفته شد.

بعد از سال 1931 كوشش اغلب تاريخ‏دانان شوروى معطوف به اثبات وجود فئوداليسم در شرق شد. آن‏ها كوشش داشتند تا اثبات كنند كه شيوه‏ى توليد آسيايى همان فئوداليسم آسيايى است. پريگوزين در سالِ 1934 نوشت، شيوه‏ى توليد آسيايى نمونه‏ى خاصى از فئوداليسم مى‏باشد، گرينيويچ در سال 1936 از فئوداليسم شرقى دفاع نمود و شيوه‏ى توليد آسيايى را بوروكراسى استبدادى ناميد. استرووه در سال 1938 در نوشته‏يى كوشيد وجه توليد آسيايى را ويژگى فئوداليسم آسيا قلمداد كند.

با اين همه كنفرانس 1931 نتوانست به نتايج دقيقى دست يابد، و اين مسئله باز به‏صورت پيچيده‏ى گذشته باقى ماند. بعد از كنفرانس، شيوه‏ى توليد آسيايى از بحث‏هاى تئوريك خارج شد؛ و ديگر نه در كتاب‏هاى اقتصاد سياسى، و نه در كتاب‏هايى كه راجع به فلسفه‏ى لمى نوشته مى‏شد، اثرى از شيوه‏ى توليد آسيايى نبود. به‏طورى كه دايرة‏المعارف بزرگ 51 جلدى شوروى ذكرى از شيوه‏ى توليد آسيايى نكرده است. اين سكوت خود دليل حل نشدن دقيق مسئله‏ى مطروحه بود.

اما كارل ويتفوگل در آمريكا كتابى درباره شيوه‏ى توليد آسيايى به نام استبداد شرقى نوشت. او به قول خودش نظام آسيايى را بررسى كرد، و مواردى را كه به‏وسيله‏ى ماركس و انگلس بيان نشده، يا به اشتباه ذكر شده بود مشخص كرد. او تمام مسايل اجتماعى شرق را در رابطه با آب مى‏بيند. در كتاب استبداد شرقى، اصطلاحاتِ جامعه‏ى آبى، اقتصاد آبى، كشاورزى آبى، رژيم سياسىِ آبى، حكومت آبى، دولت آبى، مديريت آبى، ماليات آبى، توسعه آبى، ملك آبى، قوانين آبى، استبداد آبى، دنياى آبى، نظام آبى، خطه‏ى آبى، كشورهاى آبى، رهبرى آبى ـ رهبرى سياسى به چشم مى‏خورد.

ويتفوگل معتقد است، در شرق تضادهاى اجتماعى زيادى يافت مى‏شود، در صورتى‏كه مبارزه‏ى طبقاتى ديده نمى‏شود. او با طرح مسئله‏ى آب، مبارزه‏ى طبقاتى در شرق را نفى مى‏كند. و با استناد به اين‏كه ماركس با تمام علاقه‏يى كه به طرح مبارزه‏ى طبقاتى داشته، راجع به مبارزه‏ى طبقاتى در نظام آسيايى صحبتى نكرده است، نتيجه مى‏گيرد كه او نيز در شرق مبارزه‏ى طبقاتى نيافته است. ويتفوگل معتقد است بايد اقتصاد سياسى جديدى جهت جوامعى آبى تدوين كرد و خود به‏عنوان تدوين‏كننده‏ى اقتصاد سياسى جوامع شرقى، كتاب استبداد شرقى را نوشت. در اين كتاب او مى‏نويسد در جوامع آبى تضادهاى اجتماعى جانشين تضادهاى طبقاتى مى‏شوند. اين تضادهاى اجتماعى عارتند از:

1 - تضاد بين مردم بخش‏هاى مختلف؛

2 - تضاد بين مردم و حكومت؛

3 - تضاد بين افرادِ حكومت.

ويتفوگل به‏شدت به كنفرانس 1931 و نتايج آن مى‏تازد، و نفوذ عقايد استالين در آن را نتيجه‏ى به بن‏بست كشيده شدن كنفرانس مى‏داند.(10)

ويتفوگل معتقد است در نظام آسيايى، بوروكراسى جانشين مالك مى‏شود، و لنين با نديدن اين مسئله مهم در روسيه در كتاب تكامل سرمايه‏دارى ... به درك اقتصاد روس نايل نشده است.

او درباره‏ى «دولت و انقلاب» لنين هم اين‏را مى‏گويد. اين‏كه دولت استبدادى تزارى خود جانشين طبقه‏ى حاكمه شده و لنين اين را درك نكرده است. اين‏كه لنين با كپى‏بردارى از جامعه‏ى اروپايى، روسيه را مطالعه كرده است و لذا شرايط اقتصادى روسيه را در نيافته است.

نظريه توليد آسيايى ماركس با ارائه‏ى تئورى «جامعه‏ى آبيارى» «كارل ويتفوگل»(11) به شكلى ديگر در نيمه‏ى دوم سده‏ى بيستم ادامه يافت. براساس اين تئورى، استبداد شرقى به‏دليل ضرورتى طبيعى ـ جغرافيايى، كه همان كمبود آب در قارّه‏ى آسياست، شكل گرفته و نظام سياسى متناسب خويش را كه دستگاه عظيم ديوانسالارى است، پديد آورده است. هرم قدرت جامعه شرقى به‏نظر ويتفوگل از دو بخش «حكومتگر» و «حكومت شونده» تشكيل شده است و در بافت اجتماعى و سياسى آن، نهادهاى خودمختار و خودگردان كه بتوانند ميزان اِعمال نفوذ قدرت استبدادى را محدود كنند، وجود ندارد. استبداد شرقى ويتفوگل بيانگر سخت‏ترين شكل قدرت مطلقه و استبداد تامّ فردى است و دولت شرقى به‏عنوان يك نهاد بى‏رقيب سياسى با حذف همه‏ى ساختها و نهادهاى غيردولتى اجتماعى به‏صورت نيرويى قدرتمندتر از جامعه درآمده است.(12) اِشكال نظريه‏ى ويتفوگل برخورد گزينشى او با كل واقعيتهاى تاريخى است. مثلاً وى براى اطلاق انحصارى استبداد مطلق به شرق، مجبور مى‏شود نظام هولناك امپراتورى روم را از غرب جدا كند و آن‏را با «استبداد آبى» شرق هم‏سنخ بداند. او همچنين به اين واقعيت كه به‏طور اساسى نهادهاى خودكفا و خودگردان محلى را سيستم آبيارى سنتى ايران ايجاد، حفاظت و اداره مى‏كردند و حتى دولت مركزى به دليل وضعيت جغرافياى طبيعى ايران قادر به انجام چنين كارى نبوده است، هيچ‏گونه اشاره‏اى نمى‏كند.

نظر ويتفوگل در مورد ايران با جرح و تعديلهايى مورد استناد محققّان ديگر نيز بوده است. «اروندا آبراهاميان»(13) خصوصيات جامعه‏ى ايران را در قرن نوزدهم منطبق بر تئورى «استبداد شرقى» مى‏داند و با بيان ويژگيهاى جوامع روستايى و ايلى و نيز ساخت نظام حكومتى و وضعيت زميندارى، از آنها به‏عنوان موانع نوسازى و اصلاح ايران ياد مى‏كند. نظر آبراهاميان بيشتر معطوف به ويژگيهاى ساخت سياسى ايران است و او در مجموع كمتر به روند تحوّل جديدى كه در اثر نفوذ مناسبات سرمايه‏دارى غرب و رشد تجارت آغاز شده بود، توجّه دارد.(14)

يرواند آبراهاميان در بحث خود پيرامون شيوه توليد آسيايى در ايرانِ دوره قاجار، به تبيين دو نكته جداگانه در مورد قدرت دولت آسيايى در نوشته‏هاى ماركس و انگلس مى‏پردازد: 1 - كارهاى عمومى به عهده دولت مركزى بود؛ 2 - سراسر امپراتورى، به استثناى چند شهر بزرگ، به روستاهايى تقسيم مى‏شد كه سازمانى كاملاً جداگانه داشتند و خود دنياى كوچكى تشكيل مى‏دادند. در تبيين نخست، دولت به علّت برخوردار بودن از يك دستگاه ديوانى بزرگ براى اداره كارهاى عمومى، يك دولت نيرومند محسوب مى‏شود. در تبيين دوّم، دولت به علّت ضعف و پراكندگى جامعه نيرومند مى‏شود. فرق قائل شدن ميان آنچه آبراهاميان آن‏را نظريّه استبداد ديوان‏سالارانه (بوروكراتيك) و نظريّه جامعه پراكنده مى‏خوانده بسيار سودمند است. با اين همه، استبداد ديوان‏سالارانه و جامعه پراكنده گونه‏هاى خالصى هستند كه در تاريخ و در خاستگاههاى دقيق عينى در كنار يكديگر وجود دارند.

/ 21