زندگى، شخصيت و مكتب صدرالمتألهين
استاد سيدمحمد خامنهاى شايد در يك جمعبندى عجولانه تا اينجا بتوان نتيجه گرفت كه ميان تأليف كتاب مبدأ و معاد و آغاز به تأليف اسفار فاصلهاى نبوده زيرا مقصود صدرالمتألهين آن بوده كه مبانى فكريش در ميان خطرات و آفات احتمالى محو و فراموش نشود و بر روى كاغذ بيايد و چون شالوده كتاب اسفار، سنگين ومفصل برداشته شده بوده و نياز به سالهاى دراز و دامنهاى گسترده داشته، از اينرو ضمن آغاز به آن به تأليف كتاب مبدأ و معاد نيز دست زده است و شايد سبب آنكه عنوان «حكمت متعاليه» را بر روى هر دو كتاب خود: (اسفار و مبدأ و معاد) گذاشته همين نزديكى مضمون ومقصود مؤلف در هر دو بوده است.1زمان تأليف شرح هدايه را نيز ـ اگر فرض و يا مسلم شود كه نه در قم بلكه در شيراز نوشته ـ بايد اينگونه فرض نمود كه در زمان نزديك به ترك شيراز و سكونت در قم بوده ولى تكميل آن در قم انجام گرفته است، از اينرو اين سه كتاب را مىتوان در سالها بين 1015 تا سال 1018 ـ يا كمى بيشتر و كمتر ـ دانست و واقع امر را به خداوند عليم واگذار كرد.مسئله ديگرى كه باقى مىماند اينستكه از حواشى او بر مبحث اتحاد عاقل و معقول در كتابهاى المشاعر و اسفار چنين برمىآيد كه نگارش ايندو كتاب همزمان باافاضه غيبى و كشف استدلال براى حل مسئله اتحاد عاقل و معقول بوده و اين مكاشفه قطعا (حسب تصريح خود مؤلف) در سال 1037 هـ (و در پنجاه و هشت سالگى مؤلف) روى داده است (بنابرين در سالهاى حول و حوش 1020 نبوده است).از طرفى ديديم كه كتاب مبدأ و معاد كه از اتحاد عاقل و معقول بحث نموده در سال 1019 تأليف شده و تأليف اسفار پيش از آن بوده است و جمع بين اين دو تاريخ (1037 و 1019) با حدود 18سال فاصله آسان نيست و يكى از آندو را بايد غلط انگاشت! توضيح آنكه وى در اسفار (فصل هفتم مباحث عقل و معقول) مىگويد: « فأفاض علينا فى ساعة تسويدى هذا الفصل، من خزائن علمه، علما جديدا، و فتح على قلوبنا من ابواب رحمته، فتحا مبينا».2اين مطلبباضافه مطلبحاشيه كه نوشته است:«تاريخ هذه الافاضة ضحوة يوم الجمعة سابع جمادى الاولى لعام سبع و ثلاثين بعد الالف من الهجرة، و قد مضى من عمر المؤلف ثمانوخمسون سنة».نتيجه مىدهد كه اسفار و دستكم جلد سوم آن كه از اتحاد عاقل و معقول بحث كرده، در سالهاى بين 1015 تا 1019 و دهههاى اطراف آن نوشته نشده است.پاسخى كه مىتوان براى آن يافت آنستكه اين مطلب منافاتى با آغاز نگارش اسفار در سالهاى 1019 و پيش از آن ندارد؛ زيرا ممكن است مسئله اتحاد عاقل و معقول را بعد از كشف حل آن بر آنها افزوده باشد.از برخى قرائن بر مىآيد كه ميان تأليف سفر اول اسفار (مباحث وجود و ماهيت) با جلد سوم آن (مباحث حركت) فاصلهاى طولانى بوده است چه در مباحث مقصود صدرالمتألهين آن بوده كه مبانى فكريش در ميان خطرات و آفات احتمالى محو و فراموش نشود و بر روى كاغذ بيايد.حركت اسفار و عقل و معقول (فصل دهم ـ عقدة و حل) به رأى استاد خود ـ ميرداماد ـ در اثبات عينيت حركت قطعيه اشاره كرده و گفته است:« و جمهور المتأخرين سلكوا هذا المنهج الاّ مولانا وسيدنا الاستاد دام ظله العالى ـ »3و تفصيل اين مطلب را ميرداماد در كتاب مشهور خود قبسات آورده است كه تاريخ تأليف آن سال1034 مىباشد4.مجلدات بعد اسفار نيز در اواخر دهه بيست و يا در دهه سى، يعنى در مدت اقامت در قم نوشته شده، و دستكم تا آخر جلد هفتم (يعنى مباحث الهيات) در زمان حيات ميرداماد يعنى سال 1041 هـ در آنجا بوده و بنظر مىرسد كه مبحث نفس اسفار (مجلدات 8 و 9) در زمان اقامت در شيراز (شيراز دوم) (در حدود سال 1042 هـ) نوشته شده است كه مقارن با قتل امامقليخان بوده است.چون در مقام بيان و بررسى ترتيب زمانى كتب و آثار صدرالمتألهين مىباشيم بايستى به بررسى آثار ديگر او نيز بپردازيم و با توسل به قرائن و شواهد، زمان تخمينى تأليف آنرا بدست بياوريم و پيش از همه به كتابهاى حدوث العالم، رسالة الحشر، شرح حكمت الاشراق و شواهد الربوبية نگاهى مىاندازيم.رساله حدوث العالم ـ براى كتاب حدوث العالم يا رساله الحدوث نيز تاريخ مشخّصى ذكر نشده اما از قرائن مىتوان بدست آورد كه در فترت و فاصله زمانى بين تأليف مباحث وجود ماهيت و بين مباحث حركت و عاقل و معقول ببعد بوده است زيرا در اين كتاب نيز چندين جا به اسفار ارجاع شده و در چند جاى اسفار نيز به اين رساله اشاره گرديده است، اما آنجا كه رساله حدوث العالم به اسفار ارجاع داده در مباحث وجود و ماهيت (مجلدات اول و دوم) آن است ولى مباحثى كه در اسفار به كتاب حدوث العالم اشاره كرده مباحث حركت (مجلدات سوم ببعد) مىباشد، از اينرو مىتوان نتيجه گرفت كه حدوث العالم پس از پايان مباحث ماهيات اسفار (جلد دوم) و پيش از مباحث حركت (جلد سوم) نوشته شده است و تقريبا بين سالهاى 1020 تا 1030 بوده است.توضيح آنكه در حدوث العالم بمناسبت بحث از اشتداد در جوهر و حركت آن و اصالت وجود و فرعيت و تابعيت ماهيت، به اسفار اشاره مىكند و مىگويد:« كما حققّناه فى الاسفار الاربعة »5واين مباحث در جلد اول اسفار مىباشد6و همچنين در همين مبحث7به جلد اول اسفار ارجاع مىدهد و در جاى ديگر از حدوث العالم بمناسبت اقسام فاعليتها مىگويد:« قد حصلنا هذه الاقسام و معانيها فى الاسفار الاربعة»8و مىدانيم كه اين مبحث در مباحث ماهيات اسفار (سفر اول)مىباشد.اما وقتى در اسفار به حدوث العالم اشاره و ارجاع مىكند در مباحثى است كه در مجلدات سوم (وپنجم)از آن بحث مىگردد، مثلا در سفر دوم (جلدسوم)9مىگويد:« وسننقل اقوال كثير من اساطين الحكماء، الدالة على تجدد الاجسام و دثورها و زوالها فى مستأنف الكلام ان شاءاللّه تعالى ـ و لنا ايضا رسالة معمولة فى حدوث العالم بجميع ما فيه حدوثا زمانيا و من اراد الاطلاع على ذلك فليرجع الى تلك الرسالة».10همچنين،در جاى ديگرى از اسفار11 پس از نقل قول از فلاسفه پيش از سقراط مىگويد:«اقول ـ اشرنا اليه فى رساله اثبات الحدوث وكون الافلاك عنصرية » در كتاب حدوث العالم به شواهد الربوبية نيز اشاره شده است12.نكته ديگرى كه درباره كتاب حدوث العالم باقى مىماند، رابطه آن با سردار امامقليخان است.در يكى از نسخ خطى اين كتاب، صدرالمتألهين در مقدمه كتاب پس از ذكر نام خود «محمد المعروف بصدرالدين بنابراهيم القوامى ـ قومه اللّه بفيضه الاعتصامى»اين كتاب را به امام قليخان تقديم مىكند و در اينباره چنين مىگويد: انّه لمّا تكاثرت التوجهات وتواترت الدواعى والرغبات الى كتب الحكمة ونشر الفضائل العقلية مبحث نفس اسفار (مجلدات 8 و 9) در زمان اقامت در شيراز (شيراز دوم) (در حدود سال 1042 هـ) نوشته شدهاست.من جانب مَن فاق على سلاطين الزمان جاها وحكما وتطاول على خوانين الدوران جودا وكرما استقر من حزمه كرة الغبراء واستفزّ من عزمه جِرم السماء؛ لشدّة مهابته ينحل زمام قطار الايام ولنيل عنايته عسى أن يعود ما مضى من الدهور و الاعوام الذى بسط بساط الامن والعدل فى الاطراف ونشر موائد الجود والكرم على الاقاصى والاكناف؛ سخّر قلوب العلماء بوفور الفضيلة والجود، ما سخر رقاب الجبابرة بكثرة العساكر والجنود؛ تلألأ جوهر عقله بأنوار الرأى المتين فى مجامع الفضل والأدب كما تلألأ صورة شخصه فى ميادين المبارزة بأشعّة اسلحة هى كالشهب والكوكب: شهد معارك الخصوم بأنصار جنود كالنجوم فأراهم الكوكب نهارا حاملين من القسى والنبال اهلّة وأقمارا؛ كِنّه سحاب يمطر على اراضى قلوب الاحبّاء إحسانا وإمتنانا، وسيفه صاعقة يصبح بإهلاك نفوس الاعداء قهرمانا، قسّيه غلاظ شداد قاسية القلوب حافية الطباع بتوكل مقيض مقبض الارواح، رسلاً اولى اجنحة مثنى وثلاث و رُباع؛ اذا توجه تلقاء مدينة فُتحت له أبوابها واذا اراد تسخير بلدة تواضعت له حصون القلاع وابراجها، قبل وصول الخبر الى حرّاسها وبوابها؛ الخان بن الخان والسلطان بن السلطان امام قليخان خلّده اللّه تعالى فى العدالة فى الدنيا ووفّقه لما ينجيه ويسعده فى العقبى.فرأيت ان ارتّب له هذه الرسالة المشتملة على لبّ مسائل الحكمة، واُزيّن بألقاب اسمه هذه العجالة المحتوية على مخّ المطالب المهمة ليكون له منّا تحفة باقية إلى يوم الدين غير داثرة ولازائلة بنوائب الحدثان ونكائب الحرمان فى الشهور والسنين ويجعل له لسانصدق في الآخرين، إنّه خير موفق ومعين».13پيش از اين به روابط نزديك و دوستانه صدرالمتألهين و امامقليخان اشاره كرده بوديم.از قراين بر مىآيد كه علاوه بر احترام خانوادگى ملاصدرا در نزد اللّهورديخان و پسرش امامقليخان، اين پدر و پسر به شخص صدرالمتألهين ارادت باطنى داشته و حتى از وقفنامه مدرسه خان شيراز برمىآيد كه امامقليخان ـ و بساپدرشـ جامع بين حكمت و حكومت بودهاند14 و مشهور است كه اين حاكم ـ احتمالاً در دوره اول اقامت ملاصدرا در شيراز ـ بشيوه برخى از اشراف نزد ملاصدرا فلسفه و حكمت خوانده باشد.از تواريخ دوره صفويه نيز برمىآيد كه اين خانواده گرجى الاصل بر خلاف تركان قزلباش، داراى سيرتى پسنديده و سليم النفس و عدالتگستر بودهاند و در زمان اينان فارس جزيره امنى بوده كه از فساد و قساوتهاى حكومت شاه عباسى بدور مانده است.از عبارات صدرالمتألهين چنين بر مىآيد كه امامقليخان نسبت به حكمت و فلسفه و نشر و قوام و بقا و دوام آن كوشش داشته و يكى از دلايل آن اختصاص دادن نيمى از سهام معنوى مدرسه خان به درس حكمت و علوم عقلى مىباشد15 و همانگونه كه گذشت آن مدرسه را در واقع براى جذب ملاصدرا به شيراز و نشر حكمت متعاليه ساخته است.از اينجا علت تقديم كتاب حدوث العالم به امير الامراى فارس روشن مىشود؛ كه اين عمل نه براى تملق و قرب و كسب مال وجاه بوده ـ كه در همه دورانهاى قديم مرسوم بود ـ بلكه آنرا حقى بر گردن خود مىديده تا بدينوسيله نام او را جاودان سازد و سلامت نفس و توافق روحى امير مزبور با خود را به آيندگان بنماياند.نكتهاى كه در اينجا بكار تاريخ تأليف حدوث العالم مىآيد همين مقدمه كتاب و اشارات او به جنگهاى امامقليخان و پيروزى او بر دشمنان است كه مدتى پس از نشستن وى بر جاى پدر و رسيدن به حكومت فارس و جزاير بظهور پيوسته و تا سال 1030 هـ كه بر پرتغاليها غلبه كرده و بندرعباس و سواحل آن ناحيه را از دست آنان آزاد كرده، ادامه داشته است.از اينرو تاريخ تأليف آن را بايد در حدود سال 1030 انگاشت و مىتوان آنرا بين 1025 تا 1030 دانست، كه با مطالبى كه قبلاً گذشت هماهنگى دارد.از عبارات صدرالمتألهين چنين بر مىآيد كه امامقليخان نسبت به حكمت و فلسفه و نشر و قوام و بقا و دوام آن كوشش داشته است.رسالة الحشرـ اين كتاب يا رساله حسب عبارات موجود در آخر آن ـ كه گويا بقلم مؤلف آن است ـ ، در رجب سال 1032 نگارش آن پايان يافته است .در دو جاى اين رساله به كتاب اسفار اشاره شده است؛ اول در فصل اول در اينكه عقول خالصه، وجودات محضه بدون ماهيت هستند مىگويد:« برهن عليه فى كتبنا الحكمية لاسيما فى الاسفار الاربعة الالهية ».دوم در (برهان رابع) همان فصل، در مسئله اتحاد عقل و معقول به كتاب اسفار (ج3) ارجاع نموده و مىنويسد: « هذه المسألة تحتاج تحقيقها الى خوض شديد و بحث عميق، لكنّا اوضحناها بالبرهان فى باب العقل والمعقول فى كتابنا المسمّى بالاسفار الاربعة و فى غيره ».در اسفار نيز ـ در مسئله حشر جسمانى ـ به اين رساله اشاره شده و گفته است:« ولنا رسالة على حدّة فى هذا الباب بينّا فيها حشر جميع الاشياء الكائنة، حتى الجماد والنبات، الى الدار الاخرة »16.از اين مقدمه مىتوان نتيجه گرفت كه: مباحث عقل و عاقل و معقول (ج3ـاسفار)ـ كه تاريخ افاضه آنرا صدرالمتألهين در سال 1038 نگاشته بوده ـ پيش از سال 1032 (تاريخ تاليف رساله حشر) به نگارش در آمده و در دسترس بوده است.تعليقه بر شرح حكمت الاشراق ـ چون در اسفار مكرر به اين كتاب اشاره شده نشانه سبق زمانى تعليقات شرح حكمت الاشراق بر اسفار است.سه جا اين اشاره در اسفار ديده مىشود: اول: در مسئله عليّت علت مركّب براى معلول بسيط، عبارت او چنين است: «انى ذكرت فى الحواشى التى علقتها على ذلك الكتاب(حكمة الاشراق) و شرحه بأنّ »17.دوم: در مبحث «حقيقت نور» و در آنجا آمده است: « كما بيّناه فى شرحنا لحكمة الاشراق »18 و نيز « اقول: وهذه الوجوه فى غاية الضعف كما بيّناه فيما كتبنا على حكمة الاشراق »19و نيز: « وقد تكلمنا فى ذلك فى تعاليقنا على ضوابط الاشراقيين »20.سوم: در مبحث كينونت نفس قبل از بدن در احاديث اسلامى و رأى سهروردى، كه درباره آن، چنين مىگويد: «اقول ـ قد ذكرنا فى تعاليقنا على حكمة الاشراق جوابا عن هذ الحجة »21گفتيم كه احتمالاً جلد دوم اسفار در اواخر دهه دوم قرن يازدهم (پيش از 1020) نوشته شده و اين بظاهر اقتضا دارد كه شرح وتعليقات حكمت الاشراق پيش از سال 1019، (تاريخ اتمام كتاب مبدأ و معاد) نوشته شده باشد.اما اين مسئله نيز به ترديد مىانجامد هنگامى كه مىبينيم در تعليقات مذكور نيز به اسفار اشاره شده است يكى در «بعض الحكومات»22در هيولا و فرق آن با عرض، آنجا كه مىگويد: «ولكل منهما فضيلة على الاخر ودنائة، بيّناها فى الاسفار الاربعة»، وديگر در بحث هيولا و صورت كه مىفرمايد: «هذا ما تيسّر لنا فى هذا المقام و زيادة الشرح و دفع الشكوك كلّها يطلب من كتاب الاسفار الاربعة»23.حتى به كتاب مبدأ و معاد نيز اشارهاى رفته و گفته است: «ولإبطال كل منهما برهان خاص ذكرناه فى كتاب المبدأ و المعاد»24.در تعليقات بر حكمت الاشراق، در جاى ديگرى نام كتاب حدوث العالم را نيز برده و گفته است: «كما حققناه فى الرسالة المعمولة فى اثبات حدوث العالم بتمامه»25و شگفت آنجاست كه حتى به كتاب الشواهد الربوبية نيز تعليقات صدرالمتألهين بر شرح حكمت الاشراق قطب شيرازى همزمان يا نزديك به زمان تأليف مبدأ و معاد و شواهد الربوبية و شرح هدايه و سفر اول اسفار بوده است.اشاراتى در اين تعليقات ديده مىشود (با آنكه بعضى آنرا از كتب اواخر عمر او مىدانستند) از جمله در جايى چنين مىگويد: « إنّ الحركات العنصرية دالة على وجود ملائكة عقلية، من وجوه كثيرة ذكرناها فى الشواهد الربوبية »26و نيز در جاى ديگر، مىگويد: «كما اوضحنا فى كتاب الشواهد الربوبية عند تحقيق المعاد الجسمانى »27.(در چند جاى آن نيز بمناسبتى از ميرداماد ـ با عنوان «سيدنا و استادنا دام ظله فى التقديسات»28و «استادنا سيد اماجد العرفاء و الفقهاء دام ظله العالى»29نام مىبرد كه نشان مىدهد در زمان حيات وى بوده است).از مجموع اين قرائن و ادله وامارات مىتوان نتيجه گرفت كه تعليقات صدرالمتألهين بر شرح حكمت الاشراق قطب شيرازى همزمان يا نزديك به زمان تأليف مبدأ و معاد و شواهد الربوبية و شرح هدايه و سفر اول اسفار بوده است.در اين ميان فقط تاريخ كتاب مبدأ و معاد مسلم و مشخص است (سال 1019 هـ.برابر چهل سالگى مؤلف) اما اين تاريخ ممكن است تاريخ پايان پذيرفتن تأليف كتاب نباشد؛ زيرا در اواسط كتاب (فن اول ـ مقاله سوم ـ افعال الهى ـ عنايت و تدبير) آمده است و ممكن است تا انجام پذيرفتن كتاب مدتى دراز طول كشيده باشد.از طرفى، در تعليقات از تفسير سوره حمد كه باحتمال قوى حدود سال 1030 ببعد نوشته شده نام برده است (مفاتيح الغيب باحتمال قوى در1030 و تفسير سوره حمد بعد از آن است) و اين نشان مىدهد كه بعد از آن نوشته شده است.يكى از احتمالات در اين مسئله آنست كه صدرالمتألهين نه بر سبيل مقتضيات زمان بلكه بمناسبت اقتضايى كه در مخاطبان خود مىديده دست به تأليف اين كتب زده، شرح هداية را براى شاگردان و مبتديان فلسفه بحثى و استدلالى، تعليقات حكمت الاشراق را در طول تدريس آن كه بسا همزمان با تدريس شرح هدايه اثيرية بوده است نوشته و اسفار را براى بجاى گذاشتن يك دايرةالمعارف فلسفى شامل وجامع همه ديدگاهها و مكاتب و همه مطالب و مسائل مىنگاشته،و مبدأ و معاد را براى حكمتجويان خود و طالبان عجول مبانى و آراء فلسفى و كلامى استاد؛ و سرانجام شواهد الربوبية را براى فارغان از بحث و جدال و گريزان از قيل و قال و نخبه طلبان و ريزه خواران خوان مكاشفات و ملهمات خود نوشته است؛ و چون صدرالمتألهين مردى پركار و سختكوش و پرنويس بوده و بنظر مىرسد بسبب حافظه تواناى خود به مراجعه كتب و مستندات نياز چندانى نداشته توانسته اينهمه اثر را در ظرف سه تا پنج سال و بسا در كنار هم و همپا و همعرض يكديگر نوشته باشد.الشواهد الربوبية ـ برخى مدعى شدهاند كه اين كتاب مربوط به اواخر عمر شريف مؤلف و مثلا در دهه آخر آن و در شيراز نوشته شده است اما:اولاًـ بدليل تعابيرى مانند« ماذكره استادنا الشريف سيد اكابر المحققين ـ اديمت ظلالهـ » در آن30مسلم مىشود كه اين كتاب در زمان حيات ميرداماد ـ در گذشته سال1041 ـ بوده و زمانى است كه هنوز مؤلف از قم به شيراز نرفته است.ثانيا ـ كتابهاى مانند مبدأ و معاد و جلد اول اسفار و نظاير آن به اين كتاب اشاره و از آن نام برده شده است كه پيش از اين از آن سخن گفتيم.ثالثا ـ از برخى از مطالب و مبانى خاص او كه بعدها نوشته در آن اثرى نيست مثلاً در موضوع حشر حيوان و نبات31به حشر اشياء حتى جماد ـ كه تفصيلاً در رساله الحشر از آن سخن گفته ـ اشارهاى نمىكند و بسا قبل از آن رساله است و ديديم كه اين رساله در سال 1032 هـ پايان يافته است.همچنين در مبحث اتحاد عاقل ومعقول32 به رساله خود در مسئله اتحاد عاقل و معقول و يا افاضه آن در سال 1037 چيزى نمىگويد.و همچنين در موضوع حديث «خلق الارواح قبل الابدان »33 بيانى غير از كتب ديگر خود كه اين مطلب را بيان كرده دارد و خام بنظر مىرسد.صدرالمتألهين نه بر سبيل مقتضيات زمان بلكه بمناسبت اقتضايى كه در مخاطبان خود مىديده دست به تأليف اين كتب زده.رابعا ـ ارجاعات و اشارات آن به اسفار تقريبا همه در محدوده سفر اول اسفار اربعة34 مىباشد كه ديديم تاريخ آن پيش از سال 1020 هـ يا حدود آن است و قاعدتا در قم نوشته شده است، بنابرين اين كتاب نيز محصول دوران بازگشت از عزلت و خروج از قبض به بسط و تحول از سفر سوم معنوى او به چهارم مىباشد.در اين كتاب و كتب و رسالههاى ديگرى نيز اشاره شده كه نشانه تقدم آنهاست مانند:1ـ شوق هيولا به صورت352ـ تفسير سوره حديد363ـ لمية اختصاص المنطقة37برخى ادعا كردهاند كه الحكمة المتعالية كه ملاصدرا درباره كتابى غير از اسفار بكار برده است، همين كتاب (شواهد الربوبية) است ولى اين ادعا درست نيست؛ زيرا در خود كتاب شواهد نيز چند جا به كتاب حكمت متعالية اشاره نموده38 و اين نشانه اختلاف و جدايى آندوست.عرشيه ـ اين كتاب كه خلاصهاى از كتب ديگر او و غير استدلالى است بنا بگفته مؤلف درباره حكمتى است كه بيارى كشف و اشراق و الهامات ربوبى از قرآن و سنت بدست آورده و مقصود از تأليف آن آشنا سازى رهروان طريقت عرفان و عشق الهى به اصول علمى و معرفتى و شرح پارهاى از مشاهدات معنوى خود او بوده است، و چون فراتر از فلسفه «بحثى» و استدلالى عوام حكماست نام آنرا«حكمت عرشيه» گذاشته است كه مفهوم مخالف آن يعنى حكمت فرشيه و ارضيه، را به ذهن مىآورد.اين كتاب نيز تاريخ تأليف ندارد ولى از قرائن برمىآيد كه متعلق به دهه سوم و چهارم(قرن يازدهم) يعنى حدود سالهاى 1030 ببعد بوده كه از انزوا بيرون آمده و به گردآوردى شاگردان و راهنمايى رهروان مىپرداخته و حريصانه و پياپى كتاب مىنوشته است.در اين كتاب به كتب اسفار و شواهد و حدوث العالم وحكمت الاشراق و نيز تفسير سوره فاتحه 39اشاره شده و نشانه تأثر آن از اين كتابهاست كه گفتيم در حدود سالهاى 1020 تا 1030 نگاشته شده است.در مباحث مربوط به حشر اين كتاب نامى از رسالة الحشر كه در 1032 هـ نوشته شده نبرده است و اينمىتوان قرينهاى باشد كه هنوز آنرا تأليف نكرده بوده و تأليف عرشيه مربوط به سالهاى بين 1025 تاپيش از سال تأليف رسالة الحشر (سال1032) مىشود.رسالة شوق هيولا الى الصورة ـ صدرالمتألهين برابر آنچه كه در شواهد الربوبية گفته40:«ونحن قد اوردنا كلاما مبسوطا فى دفع ما ذكره (الشيخ فى الشفا ردا على ما ذهبت القدماء من اثبات الشوق للهيولا الى صورتها) فى الاسفار41وعملنا فى بيانه رسالة منفردة» در اين مسئله رسالهاى داشته است.چون اين مسئله را نخست در سفر اول اسفار اربعه آورده مىتوان نتيجه گرفت كه تأليف آن همزمان يا نزديك به زمان تأليف سفر اول (جلد اول و دوم تا سوم كنونى اسفارهاى چاپ سربى) بوده كه در حدود سال 1020 (يا پيش از آن) نوشته شده است و بر اين اساس اين رساله نيز نزديك به آن و يا پيش از آن مىباشد.چون در كتاب شواهد الربوبية از آن نامبرده شده، طبعا مقدم بر آن كتاب نوشته شده، بالطبع از كتب تعليقه بر حكمت الاشراق و مبدأ و معاد و حدوث العالم و رسالة الحشر نيز زمانا مقدم است و حتى پيش از سال 1019 هـ (سال تأليف مبدأ و معاد) مىباشد، و بعيد نيست كه قبل از قم نوشته شده باشد.تفسير سوره حديد:بسبب انس و اعتقاد شديدعلمى و حكمى صدرالمتألهين به قرآن، وى در همان اوايل كار آغاز به تأليف و تصنيف كتب فلسفى، كار تفسير را نيز همچون كارى اصلى آغاز كرده و نخستين اثر تفسيرى او، همين تفسير سوره حديد مىباشد.در خاتمه اين كتاب كه در آن به دوران انزوا و عزلت خود و امر آمر غيبى به نگارش تفسير اين سوره هيچ اشارهاى نشده تا نشانهاى باشد كه آنرا مانند اسفار و مبدأ و معاد و شواهد الربوبيه و كتب ديگر مانند اينها پس از دوران گوشهگيرى و گريز از مخلوق به خالق نگاشته است ـ بلكه از عبارت آن بر مىآيد كه برعكس آنرا در جوّى ناسازگار و پرقيل وقال «جهل و وبال» و «جَهَله و ارذال» بقلم در آورده، از اينرو مىتوان گمان زد كه تأليف تفسير سوره حديد در دوره پيش از انزوا در قم و كَهَك يعنى در دوران اقامت در شيراز بوقوع پيوسته است.وى در پايانه تفسير سوره حديد مىنگارد:«آنچه گذشت نكتههايى بود كه از اين سوره كريمه به ذهن فرو شكسته خسته من رسيده بود در حاليكه مجال، اندك و حالت دشوار بود و بيمارى جهل و وبال در گرداگرد ما پراكنده و جايگاه مردم نادان و پست، بسيار بلند و برتر از مرتبه شريفان و نيكمردان، و شهرها و سراها از قدرشناسان گوهر اسرار و معارف حقى، كه از لابلاى علوم مبدأ و معاد به قلوب عباد سرازير مىشود، خالى بود.شكوه به خداوند مىبرم از زمانهايكه جهل و عناد و خبث و فساد رواج دارد و حسادت حُساد همه جا را فرا گرفته و بزرگراه معرفت و بزرگوارى، مسدود گشته ومردم بسبب وسواس شيطانى كه آنانرا فرا گرفته از آموختن حق سرپيچى و گردنفرازى مىكنند و آنچه را كه دام صيد مردم عامى است علم دين ناميده و بدان مىآويزند ».از ديباچه و مقدمه و ابواب كتاب چنين برمىآيد كه اين كتاب ترجمهاى از مكاشفات او از اين سوره است كه به وى الهام شده و در نور اشراق ربوبى چهره زيباى آن را بچشم دل ديده و دريغش آمده كه براى احباب تحفه نياورد؛ از اينرو دست به قلم برده و صفحه صفحه دل بر روى صفحه كاغذ آورده است، اما براى حفظ سنت تفسير و بعادت مفسران، از اقوال ديگر نيز غفلت نكرده و خلاصهاى از گفتار ديگران را نيز نقل نموده است.برويهم، همه اين قراين مىتوانند گواهى دهند كه اين كتاب پيش از دوران انزوا و اقامت در قم و كَهَك نوشته شده باشد و تأليف آن به پيش از سال 1015 يا حدود آن برمىگردد.اين تفسير همانگونه كه گفتيم اولين كار تفسيرى او نيز شمرده مىشود و خود در جاى ديگرى به آن تصريح نموده و مىگويد:«اول ما اخذت فى تفسيره من السور القرآنية هذه السوره (الحديد)، لفرط شعفى و قوة ش وقى باظهار ما الهمنى ربّى من عنده و ابراز ما علّمنى اللّه من لدنه، من لطائف الاسرار و شرايف الاخبار و عجائب العلوم »42وى پس از اين خبر ـ كه آنرا از نوادر غريبه زندگانى گذشته خود در جوانى مىشمارد ـ به ترتيب برخى از تفاسير ديگر خود نيز اشاره نموده و چنين مىگويد:«ثم بعد أن وقع اتمام تفسيرها مع تفسير عدة اخرى من السور و الآيات، كآية الكرسى و آية النور، اتفقت عقيب سنتين او اكثر، مصادفتى لهذا الحديث »43از طرفى مىدانيم كه ملاصدرا44 تفسير آيه الكرسى را چند سال پس از سال 1020هـ (بين 1020 تا 1026) در قم نوشته است، نتيجه مىشود كه نگارش تفسير سوره حديد پيش از تفسير آيه الكرسى و آيه نور (نوشته در سال 1030) بوده است و اگر چه عبارت او «ثم بعد أن وقع اتمام تفسيرها مع تفسير عدة اخرى» بظاهر دلالت دارد كه بين تفسير سوره حديد و آيات الكرسى و نور فاصلهاى چندان نبوده ولى همانطور كه بين تفسير آيات كرسى و نور حداقل در حدود پنج سال فاصله مسلّم وجود داشته، مانعى بنظر نمىرسد كه فاصله حديد و آيه الكرسى را نيز همان حدود ـ يعنى سالهاى پيش از 1020هـ ـ بدانيم، بنابرين تفسير سوره حديد را مىتوان به قبل از هجرت به قم و در احتمالى ديگر در همان دوران دانست.چون سخن از تفسير بميان آمد، شايسته آنستكه به كتب و آثار ديگر تفسيرى صدرالمتألهين نيز نگاهى بيندازيم :تفسير آيه الكرسى و آيه نور چون در اين دو تفسير به تاريخ تأليف آن تصريح يا چون فراتر از فلسفه «بحثى» و استدلالى عوام حكماست نام آنرا«حكمت عرشيه» گذاشته است كه مفهوم مخالف آن يعنى حكمت فرشيه و ارضيه، را به ذهن مىآورد.اشاره شده از اينرو مىدانيم كه آيه الكرسى پس از سال 102045 (دو تا پنج سال پس از آن) و پس از كتاب مبدأ و معاد46تأليف گشته و تفسير آيه نور نوشته شده در ماه ربيع الثانى سال 1030هـ است.تفسير يس و طارق تفسير سوره يس بنابر تصريح مؤلف در آخر آن كتاب، در سال 1030هـ نوشته شده ولى در اين كتاب نيز همچنان از اهل زمانه ناخورسند و از دهر ناسازگار نالان است و ناله از زخم قديم دارد و دوده آتش درونش ، سياهى مركّب قلم مىشود و از صفحه دل سوزناك به صفحه كاغذ روى مىآورد.همچنين، تفسير سوره طارق نيز در ماه رجب سال 1030هـ ـ يعنى سه ماه پس از تفسير آيه نور ـ نگاشته شده و بعيد نيست كه سوره زلزال و اعلى و واقعه را در همين سال و با فاصله يك يا چند ماه نوشته باشد.همچنانكه خود او در مقدمه آن مىگويد:« فرأيت أن انظمها فى سلك نظائرها »سوره سجده اين سوره به تاريخ تأليف تصريح نكرده ولى در تفسير سوره يس تلويحا ـ ضمن ارجاع به سوره سجده ـ به تقدم نگارش سوره سجده به سوره يس اشاره نموده و گفته است: «و قد مرّت الاشارة فى سورة السجدة الى قاعدة كلية فى الحروف المقطّعة » بنابرين بايستى در حدود سال 1030 يا پيش از آن نوشته شده باشد ولى در مقدمه سوره سجده ضمن نام چند تفسير به تفسير سوره يس هم اشاره كرده و گفته است: «فرفعت الحُجب عن بعض سوره و آياته مثل آية الكرسى و آية النور و سورة يس و سورة الحديد و الواقعة و الاعلى و سورة الطارق و الزلزلة، وغيرها من المتفرقات »47.سبب اين مطلب اگر اشتباه كاتبين اين تفسير نباشد، مىتواند همزمانى تفسير ايندو سوره يا تأخر مقدمه سجده از زمان تأليف آن باشد.بعلاوه در تفسير سوره سجده درباره حشر ابدان به «بعض كتبنا و تفاسيرنا» اشاره مىكند و اين مطلب در تفسير سوره زلزال و همچنين تفسير سوره واقعه بتفصيل آمده است.در اين تفسير به كتاب مبدأ و معاد اشاره شده كه نشاندهنده تأخر آن از كتاب مبدأ و معاد (نوشته در 1019) مىباشد.تفسير سوره جمعهتفسير اين سوره تاريخ تأليف ندارد ولى قراين نشان مىدهد كه از آثار متأخر اوست، از جمله اشاره به تفسير آيه الكرسى (نوشته در 1023) و آيه نور (نوشته در 1030)و سوره حديد و اسفار و نيز اين جمله كه مىگويد: « يعلم ممّا اكثرنا ذكره و كررّنا اثباته فى توضيح اسرار بعض الايات انّ »48 و نيز در مقدمه تفسير سوره سجده كه از برخى تفاسير سوره قرآنى نام برده نام سوره جمعه نيست.در تفسير اين سوره (الاشراق الرابع) در علت عروض و لحوق موت طبيعى بر انسان، به كتاب اسفار اشاره مىكند و مىگويد:«اعلم انّا بينّا فى بعض فصول اسفارنا » و اين مسئله در مبحث نفس (جلد هشتم و نهم چاپ سربى) آمده و حسب بررسى، اين مبحث را مىتواند از آثار اواخر اين حكيم ـ و احتمالا در شيراز ـ دانست.تفسير سوره فاتحه تفسير سوره فاتحه با آنكه در ترتيب رسمى دوره تفسير ملاصدرا اولين سوره قرار دارد، همانگونه كه ديديم اولين كار تفسيرى او نيست، همچنانكه تفسير سوره بقره نيز دومين كار تفسيرى او نبوده و آخرين آنهاست كه خواهيم ديد كه در اواخر عمر به آن پرداخته است.در اين تفسير به كتب ديگر او نيز اشاره هايى شده است كه مىتواند با تقدم و تأخر اين كتب حـدود تاريـخ تأليف آنرا شــناخت؛ از جمله در اين تفســير از شــواهدتأليف تفسير سوره حديد در دوره پيش از انزوا در قم و كَهَك يعنى در دوران اقامت در شيراز بوقوع پيوسته است.الربوبية49وحدوث العالم50 و جلد سوم اسفار51 و حتى مفاتيح الغيب نام برده شده كه در سه كتاب اول ديديم كه پيش از سال 1030 نوشته شدهاند.مؤيد ديگرى كه مىتوان به آن تكيه كرد ارجاع موضوع «خلق السماوات فى ستة ايام» است به تفاسير ديگرش.وى در تفسير كلمه «رب العالمين» در تفسير سوره حمد مىگويد: «وينكشف الامر فى ان «خلق السماوات والارض وما بينهما» لماذا كان فى ستة ايام، كما سيجىء بيانه فى موضعه»52 و اين آيه را در سوره سجده تفسير كرده است و ديديم كه سوره سجده را در سالهاى نزديك به 1030 تأليف كرده و اگر از سين «سيجىء» را كه در زبان عرب براى آينده نزديك بكار مىرود، ملاك قرار دهيم سوره حمد را اندكى زودتر از سوره سجده نوشته است و در رديف تفاسير ديگر او از قبيل تفسير آيه الكرسى و واقعه و زلزال قرار داشته و به سال 1030 نمىرسيده است و حتى همانگونه كه در شرح كتاب عرشيه گذشت حتى پيش از آن نوشته شده زيرا در آن كتاب ـ كه مربوط به پيش از سال 1030 مىباشد ـ به تفسير سوره فاتحه ارجاع گرديده است.53تفسير سوره بقرههمانگونه كه ديديم صدرالمتألهين شيفته قرآن و معارف قرآنى است و در همه جاى آن حكمت متعاليه را جستجو مىكند مانند غواصى ماهر، درلابلاى هزاران نكته، گوهر دلخواه خود را مىجويد و مىربايد و غبار از آن مىگيرد و در آبگينه الفاظ خود بنمايش مىگذارد.آغاز كار نگارش تفسيرى او تفسير سوره حديد است و گويى اين گزينش نه از روى اختيار بلكه بحكم الهامى بوده است كه در جاى ديگرى54 به آن اشاره كرده و بگمان ما نه در قم كه پيش از آن ـ در شيرازـ انجام شده است، اما اين الهامات، هر از چندگاه به نگارش تفسير سوره يا آيهاى انجاميده و سرانجام با نوشتن تفسير سوره فاتحه به اين انديشه رسيده است كه «ذوالفقار از نيام بر آرد و زبان از كام» و تفسيرى جامع و كامل بنگارد كه نسخههاى شفابخش قرآنى ولى پراكنده او به شفاخانهاى بدل گردد كه در آن تمام آيات و سور منوّر قرآن آراسته بزيور الهامات دوباره آن، در دسترس مشتاقان حقايق معارف قرآنى قرار گيرد.وى در مقدمه تفسير سجده نيز از اين انديشه و آرزوى خود خبر داده و نوشته بود: والمرجوّ من اللّه أن أجمع كتابا جامعا و تفسيرا كبيرا لم ير مثله أعين الأعيان ولم ينل شبيهه خواطر أبناء الزمان، مع انّ لى قلبا قد شوّشته محن الأعصار ونجدّته الدهور والأدوار 55سرانجام اين آرزو محقق شد و اين شيداى قرآن با آغاز تفسير سوره بقرة به تأليف تفسيرى كبير و جامع دست زد اگر چه اجل مهلت نداد و آنرا ناتمام رها كرد.استنباط غالب آنستكه تفسير سوره بقرة در دهه آخر عمر وى در شيراز آغاز شده باشد اگر چه از سياق آن بر مىآيد كه در دنباله سوره فاتحه آمده است، اما همانگونه كه در بالا گذشت حتى در زمان نوشتن تفسير سوره سجده نيز، سوره بقرة بنگارش در نيامده بوده، مگر آنكه ادعا شود كه وى از تفسير كامل سخن گفته است نه از سوره بقرة؛ اما چون در آيه شصت و پنجم سوره بقرة، نگارش تفسير جامع او قطع شده مىتوان با ظنّ قوى استدلال كرد كه سبب اين قطع نابهنگام كار تفسير، مرگ وى بوده است و طبعا مربوط به سالهاى 1045(يا 1050) مىباشد.مفاتيح الغيب اين كتاب ـ كه خود وى گاهى آنرا «المفاتيح الغيبية» ناميده ـ يكى از مهمترين كتب اين حكيم است، كه آنرا همچون مقدمه و مدخلى براى تفسير قرآن خود نوشته است، و مىتوان آنرا «فلسفه تفسير» يا «منطق قرآن» ناميد.در اين كتاب عقايد فلسفى و كلامى صدرالمتألهين عريان و بدون تقيّد به قالب فلسفى و استدلالهاى عقلى معمول ديده مىشود.اگر جويندهاى گريزان از فلسفه مصطلح و سنتى، در پى فلسفهاى باشد كه هم از قرآن و حديث سرچشمه گرفته باشد و هم نقاط ضعف گفتار برخى از صوفيه را نداشته باشد بايد اين كتاب را گمشده خود بداند، زيرا در اين كتاب ـ كه نتيجه الهامات ربوبى دراز مدت به قلب نورانى اوست ـ چيزى جز گفتار قرآن و پيامبر و معصومين نمىيابد.وى در مقدمه آن مىگويد كه دير زمانى بود كه اشتياق بيان معانى دريافته از قرآن را داشتم ولى در اين كار مردّد بودم و همواره گامى به جلو و گامى به عقب مىگذاشتم.روزگار نيز بسبب بد سگالى همزمانان ناهمزبان مرا از اين كار باز مىداشت، و اشارهاى از غيب نمىآمد.تا آنكه درها بر من گشوده شد و فرمان از فرماندار غيب به قلب من رسيد كه بر خيزم و پارهاى از گهرهايى را كه يافتهام براى احباب ببرم؛ از اينرو بنگارش كتابى پرداختم كه «اصول» بهرهگيرى از قرآن در آن، رمزآميز آمده باشد و در برابر خيل مفسرانى كه به ظاهر الفاظ آن مىپردازند، كليد فهم تفسير باطن و مغز آيات قرآنى را بدست معرفتجويان بسپارد.56از مقدمه مفاتيح الغيب چنين برمىآيد كه آنرا همزمان بااسفار آغاز كرده باشد، شايد براى آنكه در كنار حكمت متعاليه بمعناى حكمت استدلالى، حكمت عرشيه (فوق متعاليه) قرآنى و اصول لازم براى تفسير و شناخت قرآن را نيز به مشتاقان آن معرفى و تقديم نمايد.اما از بررسى و مقايسه اسفار و مفاتيح خلاف آن برمىآيد، بويژه كه خود مؤلف در مفاتيح به تاريخ تأليف اشاره نموده است.وى در اين كتاب بدينگونه57 به تاريخ تأليف آن باجمال اشاره كرده و مىگويد: « وقد أدركنا قبل هذا، بعشر سنين ـ وقد بلغ سنى خمسين ـ ممّن كان على طريقة اولئك »58اما از اين جمله دو گونه معنا مىتوان برداشت كرد، يكى آنكه «دهسال پيش كه پنجاه ساله بودم »، ديگر:«دهسال پيش از اين زمان كه در پنجاهسالگى بسر مىبرم».بنابر فرض اول، نگارش اين كتاب در شصت سالگى او يعنى در سال 1039 يا 1040 بوده، و بنابر فرض دوم، سال نگارش اين كتاب به سال 1030(1029) بر مىگردد.بنظر ما اين برداشت دوم به حقيقت نزديكتر است چه قرائنى بر تأييد آن مىتوان يافت.صدرالمتألهين در تفسير «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»(تفسير سوره فاتحه) نيز ـ كه گفتيم حدود سال 1030 نوشته شده ـ از مفاتيح نام برده است و اين نشان مىدهد كه تأليف آن سابق بر تفسير سوره فاتحه و پيش از سال 1030 بوده؛ اشاره به كتاب مفاتيح الغيب در جاى ديگر تفسير اين سوره نيز هست، واين با تأليف مفاتيح در سال 1029 (كه سال پنجاه سالگى مؤلف است) سازگار است.59(در تفسير آيه پنجاه و پنج سوره بقره نيز از اين كتاب نام برده و گفته است:«وقد سبق فى المفاتيح ما يوضح ذالك لأهل البصيره ».اگر چه تفسير سوره بقره را مىتوان از كارهاى آخر عمر وى در شيراز شمرد.) ـ بايد افزود كه وى در اواخر سفر چهارم اسفار اربعة60 ـ كه بگمان ما اوايل در سالهاى اقامت در شيراز يا حداكثر در اواخر سالهاى دهه سى(حدود 1035 تا 1040)نوشته شده ـ نيز از اين كتاب نام برده و گفته است:« وبيان كل قسم منها و كيفية استنباطه من القرآن مذكور فى كتابنا المسمى با «المفاتيح الغيبية».مشكلى كه باقى مىماند آنستكه در مفاتيح (ص248) به تعليقات و حواشى شرح حكمت الاشراق ارجاع شده و در تعليقات مذكور (ص 379) به تفسير فاتحه اشاره كرده و اين مىتواند نشانه آن باشد كه كتاب تعليقات زمانا بين مفاتيح الغيب و تفسير سوره فاتحه است.اگر تاريخ نگارش مفاتيح را پيش از سال 1030 (سال 1029) و تفسير فاتحه را بعد از آن تاريخ بدانيم، تأليف تعليقات بايد مثلاً در سال1030 انجام شده باشد.در اينجا دور مشكلى پيش مىآيد زيرا قبلاً گفتيم كه تفسير سوره فاتحه بحسب ظاهر پس از سال 1029 (كه سال نگارش مفاتيح است) نوشته شده و تعليقه حكمت الاشراق اگر به آن ارجاع و اشاره كرده باشد بايستى پس از آن باشد.بايد ديد كه چگونه مىتوان سوره فاتحه را (كه در آن به مفاتيح اشاره شده) بعد از كتاب مفاتيح دانست!البته ممكن است كه در شروع جامع و نوشتن تفسير سوره بقره، تفسير سوره فاتحه نيز از طرف مؤلف باز بينى شده و آنچه آنرا از تعليقه حكمت الاشراق به تفسير مؤخر نشان مىدهد از آنجا ناشى شده باشد و اللّه العالم.14- زندگى، شخصيت، مكتب ملاصدرا ـ سيدمحمد خامنهاى ـ جلد اول ـ ص 254. 11- اسفار ـ ج5، ص 210. 15- وقفنامه مدرسه خان شيراز. 19- همان ـ ص90. 12- رساله حدوث العالم ـ انتشارات بنياد حكمت اسلامى صدراـ ص75، 181،233. 13- مجموعه شماره 4652 كتابخانه ملك./ حدوث العالم ـ ص7 ـ انتشارات بنياد حكمت اسلامى صدرا. 18- همانـ ج4، ص89. 1- در آينده ـ ان شاءاللّه ـ توضيح خواهيم داد كه فلسفه صدرالمتألهين در اصل دو ركن اساسى دارد كه همان اثبات مبدأ و اثبات معاد است و بقيه مسائل فلسفه و كلام را، در واقع و سويداى دل خود، زايد و بيفايده مىداند، ولى در تأليف اسفار هدف او برجاى گذاشتن كتابى فلسفى و بقول خود او «بحثى» و استدلالى بوده تا حاوى مطالب فلاسفه و متكلمان باشد و جوينده حقيقت را از همه منازلى كه حكما و فلاسفه و متكلمين گذشته پرداختهاند بگذارند و. 16- همان ج9، ص 198. 10- همان ج3، ص112. 17- اسفار ـ ج2،ص197. 22- شرح حكمت الاشراق قطب شيرازى ـ چاپ سنگى ـ 173. 20- همان ـ ص 92. 2- اسفار ـ ج3، ص 313. 28- همان ـ ص 238. 25- همان ـ ص 513. 27- همان ـ ص535. 21- همان ـ ج8، ص353. 23- همان ـ ص233. 24- همان ـ ص485. 26- شرح حكمت الاشراق قطب شيرازى ـ چاپ سنگى، ص429. 29- همان ـ ص318، «هاهنا اشكال قوى عرضناه مرارا على استادنا سيد اماجد العرفاء والفقهاء دام ظله العالى و على غيره فلم يأت احد فى حلّه بما يشفى العليل حتى افاد اللّه تعالى بلطفه و احسانه بما فيه كفاية...». 32- همان ـ ص242. 37- همان ـ ص118. 30- شواهد الربوبية ـ تصحيح آشتيانى ـ ص74 و نيز ص50. 34- جلد 1 و 2 چاپ سربى و يك مورد عقل و عاقل در ج3 اسفار (در صفحات 13، 22، 34، 65، 71، 78، الشواهد الربوبية). 35- شواهد الربوبية ـ ص 78. 38- شواهد الربوبيةـ ص34 و ص54. 33- همان ـ ص283. 31- همان ـ ص332. 39- به اسفار 127، 134، 144 به حدوث العالم در صفحات 127 و 166 ـ به حاشيه بر شرح حكمت الاشراق در صفحات 133، 136 به الشواهد الربوبية در صفحه 144 و به تفسير سوره فاتحه در صفحه 169 در چاپ قديم سنگى شيخ احمد شيرازى. در صفحات 199 و 166 همين چاپ به «كتبنا المبسوطه» ارجاع شده است. 36- همان ـ ص 92، (از شكايت مؤلف از معاصران بر مىآيد كه مربوط به زمان شيراز در سالهاى 1010 ببعد مىباشد). 3- اسفار ج3، ص 27. 46- در مطلع خامس تفسير آيه الكرسى از كتاب مبدأ و معاد نام برده است. 47- مقدمه تفسير سوره سجده. 42- شرح اصول كافى ـ صدرالمتألهين ـ كتاب التوحيد، ط خواجوى، ص 116. 41- اسفار ـ جلد دوم ـ ص232 و 233 چاپ سربى تهران ـ جلد هفتم ص158. 44- زندگى ملاصدرا ـ سيد محمد خامنهاى ـ ج1، ص 241. 40- الشواهد الربوبية ـ تصحيح سيد جلالالدين آشتيانى ـ ص78. 45- در تفسير آيه الكرسى مىگويد:«قدبلغ سنوه الى نيف و اربعين..» يعنى ان كتاب را در چهل و چند سالگى نوشتم و كلمه «نيفّ» كمتر از پنج سال را مىفهماند. 4- اين مطلب در كتاب افق المبين او هم هست. 48- تفسير ـ ج7، ص 219، انتشارات بيدار، قم./ و نيز جمله: «ثم انك لما قرع سمعك مرارا انّ...» (همانص224). 49- تفسير ملاصدرا ـ ج1، ص11(چاپ بيدار). 43- همان. 51- همان ـ ص112. 52- همان ـ ص 82. 57- مشهد خامس از مفتاح 14 (ص 492 ـ ط خواجوى). 53- عرشيه (چاپ سنگى شيرازى) ـ ص169. 54- شرح اصول كافى ـ ملاصدرا ـ كتاب التوحيد ـ ط خواجوى ـ ص116: «اول ما اخذت فى تفسيره من السور القرآنية هذه السورة لفرط شعفى و قوة شوقى باظهار ما الهمنى ربى من عنده و ابراز ما علّمنى اللّه...» 58- در صورتيكه در سال 1039 به شيراز رفته باشد پايان كتاب در شيراز بوده است. 56- مقدمه مفاتيح الغيب ـ صص 2، 3، 4، 5، 6. تصحيح محمد خواجوى. 50- همانجا. 59- در مقدمه تفسير فاتحه آمده است: «بعد تمهيد مفاتيح ابواب الجنان» كه ممكن است براعت استهلال و اشاره به تقدم مفاتيح الغيب باشد و در مفاتيح نيز (ص 3)آمده است: «بهذه المفاتيح ابواب الجنان..» 5- حدوث العالم ـ انتشارات بنياد حكمت اسلامى صدرا، ص75. 55- تفسير صدرالمتألهين ـ ج6 ص6 ـ انتشارات بيدار ـ قم . 60- اسفار ـ جلد 9 ص 301 ـ (ط دارالمعارف الاسلاميه) 6- اسفار ـ ج1، ص43. 7- حدوث العالم ـ ص112. 8- همان ـ ص35. 9- اسفار ج2، ص222.