پژوهشى درباره شيخعلى خان زنگنه
انديشه سياسي اسلام
عليرضا كريمىتاريخچه ايل زنگنه
شيخعلى خان زنگنه وزير شاه سليمان از ايل زنگنه بود. اين ايل را برخى كرد و بعضى لر دانسته اند. معين الدين نطنزى, زنگنه را جزو قلمرو اتابكان لر محسوب مى كند و زنگنه را جزو طوايفى نام مى برد كه به حكم اتابكان لر گردن گذارده بودند1. تذكره الملوك ايل زنگنه را در مجموعه اى مركب از ايلات كرد و لر نام مى برد2. شرفنامه بدليسى امراى كرد ايران را به چهار شعبه مشتمل دانسته كه زنگنه يكى از آن هاست3. بسيارى از نويسندگان معاصر نيز در كرد بودن زنگنه ترديد نكرده اند4. با توجه به قراين و شواهد موجود, كرد بودن ايل زنگنه قطعى است. دربارهء وجه تسميهء زنگنه اقوال گوناگون است. برخى منابع اين نام را برگرفته از نام مكانى مى دانند كه اين ايل در آن جا مى زيست5. برخى نام زنگنه را منبعث از زنگه شخصيت افسانه اى در حماسه ملى ايران مى دانند6. زنگنه ها خود را بازمانده زنگه مى دانند7. مردوخ خاستگاه زنگنه را عراق دانسته و زنگنهء عراق را ساكن كركوك و خانقين, در اطراف كفرى و ابراهيم خانمى و اراضى سوماك مى داند8. همه منابع مربوط متفق القولند كه ايل زنگنه به منظور يارى پادشاهان صفوى از منطقه اصلى خود كوچيده و در منطقه جديدى سكنى گزيده است. آن ها شاه اسماعيل اول را در جنگ هايش يارى داده اند9. زمان مهاجرت زنگنه به داخل قلمرو ايران دقيقا مشخص نيست. نويسنده اى زمان مهاجرت زنگنه را پس از حمله مغول مى داند و به قول او آن ها در اين زمان مجموعا سيصدهزار نفر مى شدند كه به صحراى قراباغ در شمال آذربايجان كوچيدند و در آن جا حكومتى تشكيل دادند10. اما عمده منابع گواه آن است كه مهاجرت زنگنه همزمان با تشكيل دولت صفوى توسط اسماعيل اول بوده است11. هم چنين گفته شده ايل زنگنه پس از ورود به ايران در كرمانشاه سكنى گزيدند12. به هرحال افراد ايل زنگنه در زمان اسماعيل اول سيادت وى را پذيرفتند و تحت فرمان وى درآمدند و نزد وى به مقامات بالا رسيدند13. ايل زنگنه در ركاب شاه اسماعيل در جنگ هاى متعدد وى به ويژه با عثمانى ها شركت كرد. يكى از اين جنگ ها چالدران بود14. در زمان تهماسب اول نيز چندتن از سرداران كرد زنگنه سليم خان زنگنه و حيدرخان زنگنه به فرماندهى اسماعيل ميرزا15 با عثمانى ها جنگيدند16. شاه تهماسب براى تقويت مرزهاى شرقى ايران در مقابل تهاجمات ازبك ها برخى كردهاى زنگنه را به خراسان منتقل كرد17. ايل زنگنه هم چنين در زمان سلطان محمدشاه در جنگ هاى ايران و عثمانى در قراباغ با عثمانى ها نبردكرد18. در سال 5ـ7/984ـ1576 يعنى زمان شاه محمد, افرادى از ايل زنگنه به عنوان حاكم سنقر و كرمانشاهان منصوب شدند كه حكومت آن ها بر آن جا تا قرن هفدهم ميلادى19 دوامآورد20. در زمان عباس اول افراد ايل زنگنه در حكومت, سپاه و داراى موقعيتى بودند يكى از اين افراد على بالى زنگنه بود كه شاه عباس او را نزد الله وردى خان فرستاد تا احكام شاه عباس را مبنى بر فتح بغداد به او برساند21. در زمان عباس اول به هنگام عزيمت وى به منظور سركوبى ملوخان اردلان و تسخير كردستان على بالى بيگ زنگنه كه سابق جلودار مخصوص شاه عباس بود واسطه ايجاد صلح بين شاه عباس و ملوخان شد. ملوخان تحت تاثير سخنان على بالى بيك, تسليم شاه عباس شد و خلعت گرفت. بعدها در زمان خان احمدخان اردلان پسر ملوخان مجددا ماموريت كردستان يافت, چراكه خان احمدخان به دولت عثمانى ملتجى شده بود و از آن ها كمك دريافت مى كرد تا به تصرف كردستان دست يازد22. على بالى بيك هم چنين مدتى در زمان عباس اول, امير خراسان بود23. على بالى بيك به تاريخ 1618م1028/ق از مقام جلودارى به منصب اميرآخورباشى ارتقا يافت24. تا سال 1047ق در اين مقام باقى ماند و در اين سال منصب مزبور به شيخعلى خان پسرش انتقال يافت25. اما پيش تر از وى برادرش شاهرخ سلطان به اين مقام منصوب شده بود26. نويسنده اى سال انتصاب شاهرخ سلطان را به مقام اميرآخورباشى 1632م1044/ق دانسته است27. در سال 1047 شيخعلى خان به جاى وى كه به امارت ايل زنگنه ارتقايافته و حاكم سنقر, هرسين, كرمانشاه, بيستون و كلهر شده بود28, به مقام اميرآخورباشى رسيد. البته, شاهرخ سلطان سال ها پيش از آن, در سال 1039ق به امارات خواف منصوب گرديده بود29. شاهرخ سلطان در نهم جمادى الاولى 1049ق درگذشت و به جايش شيخعلى خان به امارت زنگنه منصوب گرديد. به جاى وى نيز برادرش نجفقلى بيك به مقام اميرآخورباشى جلو رسيد30. در منابع آمده است كه على بالى بيك يكى از ملاكين بزرگ كرمانشاهان بود اين كه ملك كرمانشاهان ملك شخصى و خريدارى شده على بالى بيك بوده و يا اين كه از طرف شاهان صفوى به سكبيل تيول به وى واگذار شده بود, مشخص نيست31. البته نويسنده عباسنامه, كرمانشاه را تيول زنگنه معرفى مى كند32. در اين كه على بالى خان داراى روستاهاى متعدد در غرب ايران بود ترديدى نيست, چنان چه نويسنده خلاصه السير اشاره به يكى از آن ها به نام سرخآباد دارد33. در زمان شاه عباس دوم افراد خاندان زنگنه هم چنان راه ترقى را پيمودند. در اين ميان نجفقلى خان به عنوان فرمانده بخشى از سپاه در مرزهاى شرقى ايران خوش درخشيد. وى در قضيه محاصره قندهار به جد ايفاى خدمت كرد و مورد لطف شاه قرارگرفت34. نجفقلى بيك در زمان شاه عباس دوم با وجود آن كه شروع خوبى داشت و پيوسته مورد لطف شاه بود, اما سرانجام مغضوب شاه واقع شد و از دستگاه حكومت طرد گرديد. اما با جلوس شاه سليمان دوباره مورد لطف دربار قرار گرفت 35. در سال 1055ق شهر خواف در خراسان به اقطاع دوستعلى خان زنگنه داده شد36. در سال 1057ق دوستعلى خان از زمره امرايى بود كه در محاصره قندهار شركت داشتند37. در سال 1058ق حكومت ولايت گرمسير با توابع و ملحقات و مضافات به دوستعلى خان حاكم ايل زنگنه كه در اين وقت تيولدار ولايت خواف و باخرز خراسان بود داده شد 38. از سال 1653م1064/ق به بعد شيخعلى خان, خان قبيله كلهر و تيولدار سنقر و كرمانشاه شد39. با مطالعه منابع متوجه مى شويم كه آبادانى كرمانشاه عمدتا توسط شيخعلى خان صورت گرفت, چراكه در سال 1004ق كرمانشاه به نام مزرعه اى معروف بود, اما در نيمه دوم قرن يازدهم هجرى كرمانشاه عمران و آبادى خود را ازسر گرفت و شيخعلى خان از زمان عباس دوم در عمارت آن بسيار كوشيد40. شيخعلى خان به سال 1066ق حكومت سنقر و دينور را نيز در دست داشت41. روى هم رفته بايد گفت كه ايل زنگنه در دورهء شاه عباس روز به روز بر اهميت خود افزود و مناصب نسبتا والايى به دست آورد و مسيرى را كه از زمان اسماعيل اول در آن گام نهاده بود با سرعت بيش تر طى كرد و به مقصد نهايى, كه رسيدن به قدرتمندترين منصب بعد از منصب شاه باشد, نزديك شد. در زمان شاه سليمان و به ويژه پس از رسيدن شيخعلى خان به وزارت عظمى, ايل زنگنه بسيار قدرتمند شد و كارگزاران بسيارى از ولايات (اعم از ممالك و خاصه) از ايل زنگنه تعيين شدند. چنان كه در سال 1086ق طايفه زنگنه به معيت حسينعلى خان زنگنه كه به حكومت بهبهان و كوه گيلويه منصوب شده بود, به بهبهان رفتند و پشت كوه را قشلاق و پيش كوه را ييلاق خود قرار دادند42.زندگى نامه شيخعلى خان زنگنه
شرح زندگى شيخعلى خان زنگنه به ويژه دوره قبل از وزارتش كار مشكلى است, چراكه, منابع موجود چندان اشاره اى به اين مطالب ندارند, لذا كوشيده ايم هر اطلاعى را اگرچه خيلى ناچيز باشد ارج نهاده و در اين مجموعه بياوريم. شيخعلى خان زنگنه فرزند على بالى بيك زنگنه از ايل كرد زبان زنگنه بود. شيخعلى خان در سال 1020ق متولد شد43. در مورد محل تولد و چگونگى تربيت و سپرى شدن طفوليت او اطلاعى در دست نيست. اولين گزارش در شرح حال وى پس از تولد, مربوط به تاريخ انتصاب وى به مقام اميرآخورباشى جلو است. شيخعلى خان در رمضان 1047ق به جاى برادرش شاهرخ سلطان كه به مقام امارت ايل زنگنه ارتقا يافته بود به مقام اميرآخورباشى جلو رسيد44. وى در نهم جمادى الاولى 1049ق پس از فوت برادرش شاهرخ سلطان به امارت ايل زنگنه رسيد 45. شيخعلى خان در زمان عباس دوم ظاهرا به سال 1653م1064/ق به عنوان حاكم كرمانشاه منصوب شد46. وى در طى ايامى كه حكومت كرمانشاهان را در دست داشت, شايستگى هاى خود را به ظهور رسانيد. او در طى ايام مذكور دست به عمران و آبادانى كرمانشاه گشود47. هم چنين در آن ايام واسطه بين مخالفان منوچهرخان حاكم لرستان و شاه شد و عرايض آن ها را به عرض شاه رسانيد48. شيخعلى خان هم چنين در سال 1063ق كه حاكم كرمانشاه بود سلمان خان حاكم كردستان را كه در اين سال مصمم به پناه جستن به خاك عثمانى بود گرفتاركرد و او را نزد شاه عباس دوم فرستاد49. كه اين امر حاكى از وفادارى شيخعلى خان به خاندان صفوى بود. شيخعلى خان به سال 1066ق به حكومت سنقر و دينور تعيين گرديد50. او در سال 1666م1077/ق از زنگنه به اصفهان فراخوانده شد و به عنوان سردار به منظور جلوگيرى از حملات ازبك ها به نواحى شمال خراسان فرستاده شد 51. با مطالعه منابع مى بينيم كه شيخعلى خان در امور نظامى فرماندهى برجسته بود و بارها اين امر را به ثبوت رسانده بود. شاردن از شيخعلى خان به عنوان فرمانده نظامى برجسته كه سابقه سى ساله در اين كار داشته ياد مى كند52. حيات سياسى شيخعلى خان بعد از مرگ عباس دوم و جلوس صفى دوم نه تنها منقطع نشد بلكه خود آغاز شكفتگى جريانى بود كه او را به اوج رساند و منجر به ارتقاى وى به مقامات بالاى ادارى شد. تا جلوس صفى دوم شيخعلى خان هنوز حكومت كرمانشاه را در دست داشت و پس از حمله ازبك ها به ايران مجددا به جنگ با آن ها فراخوانده شد و فرماندهى بخشى از سپاهيان به عهده او محول گشت و به جاى وى برادرش به حكومت كرمانشاه رسيد53. پس از آن كه او صلاحيت خود را در مسائل نظامى به اثبات رسانيد, در سال 1668م / 1079ق بلافاصله پس از استعفاى بوداق سلطان تفنگچى آقاسى به جاى او منصوب شد و حكومت كرمانشاه نيز به يكى از پسرانش به نام سليمان خان واگذار گرديد54. سرانجام شيخعلى خان به مقام وزارت انتخاب شد. در مورد سال انتخاب شيخعلى خان به وزارت, نظريات مختلف است. شاردن سال مزبور را 1668م1079/ق مى داند 55. هم چنين نويسنده اى ديگر, سال انتصاب وى را به وزارت 1079ق عنوان كرده است56. اعتمادالسلطنه نيز سال مزبور را سنه 1079ق / 1668م57 و عبدالحسين خاتونآبادى اين سال را 1080ق دانسته است58. ميرزا محمد سعيد مشيزى نيز سال انتصاب شيخعلى خان را به وزارت سال 1080ق مطرح كرده است59. منبع ديگرى سال 1669م1079/ق را معرفى مى كند60. ميرزاحسن فسايى اين تاريخ را بسيار بعدتر يعنى 1084ق نوشته است 61. و نويسنده تذكره نصرآبادى كه تاريخ نگارش اثر خود را 108ق62 ذكر كرده است در چندين جا63به صراحت وزارت شيخعلى خان را در زمان نگارش كتاب ياد كرده است. بحث دربارهء اين كه دقيقا كدام يك از تواريخ فوق صحيح است كارى بس مشكل است, چراكه, برخى از آثار فوق در زمان شاه سليمان تاليف يافته است. اما شايد بتوان صحت يكى از تواريخ مذكور را محتمل تر دانست. تاريخ منقول در وقايع السنين والاعوام و تذكره صفويه كرمان مى تواند صحت بيش ترى داشته باشد, چراكه منابع مذكور در زمان شاه سليمان نوشته شده اند و نويسندگان برخى از آن ها در زمان انتخاب مزبور حضور داشته اند. اگرچه سياحتنامه شاردن و مختصرالتواريخ و تذكره نصرآبادى نيز در زمان شاه سليمان نگاشته شده اند ولى به واسطه همزمان نبودن حضور شاردن در ايران با زمان انتصاب شيخعلى خان و نيز دوربودن نويسنده مختصرالتواريخ از ايران و عدم تصريح تذكره نصرآبادى به تاريخ انتخاب مزبور, تواريخ مكتوب در منابع مذكور چندان صحيح به نظر نمى رسد. بعلت انتخاب شيخ على خان به وزارت در اوضاع زمانه ايران نهفته است, چراكه دورهء مورد بحث دورهء آشفتگى اوضاع بود كه ناامنى از هر حيث همه جاى مملكت را فرا گرفته بود. اين ناامنى و خرابى اوضاع به قدرى شدت داشت كه منجمين به هنگام انتصاب شيخعلى خان به وزارت عظمى دوره وزارت وى را يك سال پيش بينى كردند64. آشفتگى مرزهاى ايران در شرق به واسطه تهاجمات ازبك ها و ناامنى مرزهاى غربى به واسطه شورش ها و غارت هاى كردها بيش ترين تاثير را در انتخاب شيخعلى خان داشت. اگرچه وى بارها توانايى خود را در منكوب كردن و دفع حملات ازبكان نشان داده بود و از طرف ديگر كرد بودن و وفادارى و ديندارى و صداقت وى عواملى بسيار موثر در فروكش كردن شورش هاى كردها مى توانست داشته باشد. ظاهرا همان گونه كه عزل فتحعلى خان داغستانى لزگى از وزارت عظمى توسط شاه سلطان حسين منتهى به شورش لزگيها شد65, انتصاب شيخعلى خان كه كرد بود و نيز داراى ايلى قدرتمند به عنوان پشتوانه بود نيز مى توانست شورش را در مرزهاى غربى فرونشانده و يا از شورش آن ها پيشگيرى نمايد. اين شورش كردها از زمان عباس دوم در مرزهاى غربى بحرانى جدى ايجاد كرده بود. شاه عباس مى كوشيد اين بحران را با گفت و گو و روش صلحآميز فرونشاند66. اما به نتيجه اى نرسيد. اما شيخعلى خان توانست امنيت را نه تنها در غرب بلكه در مرزهاى شرقى نيز برقرار كند. در اين كه شيخعلى خان به هنگام انتصابش به وزارت داراى مقام اميرآخورباشى جلو و يا تفنگچى آقاسى بود اقوال مختلف است. ميرزاحسن فسايى و محمدحسن خان اعتمادالسلطنه شيخعلى را به هنگام انتصابش به وزارت عظمى صاحب مقام اميرآخورباشى جلو مى دانند67. اما نويسندگان خلاصه السير, از شيخ صفى تا شاه صفى و تذكره صفويه كرمان مطالبى نگاشته اند كه از مطالعه آن ها مى توان فهميد كه شيخعلى خان به هنگام رسيدنش به مقام وزارت عظمى نمى توانسته امير آخورباشى بوده باشد, زيرا اولا: ميرزا محمدسعيد مشيزى خود در كتابش تصريح كرده است كه شيخعلى خان به هنگام رسيدن به مقام وزارت عظمى داراى مقام تفنگچى آقاسى بود. ثانيا در منابع پيش تر آمده است: شيخعلى خان كه در سال 1047 به مقام اميرآخورباشى جلو رسيده بود68 در سال 1049ق به امارت ايل زنگنه رسيد و برادرش نجفقلى بيك به جايش اميرآخورباشى جلو شد69. بنابراين شيخعلى خان به سال 1080ق كه به وزارت رسيد نمى توانسته مقام اميرآخورباشى جلو داشته باشد. شيخعلى خان پس از رسيدن به وزارت, تمام كوشش خود را صرف اصلاح و انتظام امور نمود. اما به علل گوناگون, سرانجام تقريبا پس از دوسال وزارت از طرف شاه سليمان معزول و خانه نشين شد70. سال عزل شيخعلى خان 1082ق ذكر شده است71. علت ظاهرى عزل وى را از وزارت, مخالفت وى با شراب خوارى شاه يا حداقل عدم همراهى با شاه در شراب خوارى دانسته اند72. در ميان منابع تنها نويسندهء نامعلوم مختصر التواريخ است كه عزل وى را از وزارت, برعكس اقوال متداول, در كثرت افراط و پى تعيش در لهو و لعب شيخعلى خان نوشته است. بديهى است اين قول ابدا نمى تواند صحت داشته باشد. اگرچه, همان گونه كه در مبحث ويژگى هاى اخلاقى شيخعلى خان خواهيم گفت بديهى ترين و مشخص ترين ويژگى اخلاقى شيخعلى خان بر طبق همه منابع موثق, مخالفت وى با ميگسارى و شراب خوارى بوده است. در مورد علت عزل شيخعلى خان روايتى ديگر نيز هست كه جاى تامل دارد. اين روايت توسط نماينده كمپانى انگليس در ايران نقل شده است. او خبر داده است كه شاه سليمان در يكى از حالات مستى به كوركردن يكى از برادران خودش فرمان داده بود. ملكه مادر با نظر او مخالفت مى كند اما اين عمل مادر, خشم شاه را برمى انگيزد. چنان كه شاه شمشير مى كشد و مادرش را زخمى مى كند و به دستور پسرش شاه سليمان از درمان او خوددارى مى كنند. او نيز با پرت كردن خود از بالاى بام, اقدام به خودكشى مى كند. در اين هنگام شيخعلى خان به اين عمل شاه اعتراض مى كند و شاه خشمگين شده و او را از وزارت عزل كرد74. در ايام غيبت وى از وزارت, هرگز صدراعظمى به جاى وى منصوب نشد74. شاردن مى نويسد كه در ايام فترت مزبور سه نفر از بزرگان دربار متعهد به اداره امور وزارت عظمى بودند75. به نظر مى رسد در ايام غيبت شيخعلى خان از وزارت قسمت عمده كارهاى مربوط به وزارت را كيخسروخان تفنگچى آقاسى انجام مى داد و ميرزاصادق مستوفى الممالك به امور دادوستد دفترى مى پرداخت و كيخسرو بعدها وظيفه وى را نيز ضميمه خود نمود و به اين وسيله به اقتدار خود افزود76. به نظر مى رسد كه مقصود شاه سليمان از عزل شيخعلى خان هرگز عزل قطعى و هميشگى وى نبوده باشد. چه اولا: به جاى او اعتمادالدوله اى انتخاب نكرد. ثانيا: شيخعلى خان در طول مدت غيبت خود گاه گاهى به حضور شاه مى رسيد, چراكه او را از حضور در دربار و حرم محروم نساخته بودند77. سرانجام ايام فترت به سرآمد و شيخعلى خان (در سنه 1083ق) نواب اشرف را به نوازشات خسروانه اختصاص داد78. و از طرف خود با عزت و اكرام و افتخار به كار خويش منصوب نمود و پس از آن ديگر شاه به نوشيدن شراب وادارش نكرد79. مرحله دوم وزارت وى كه از سال 1083ق آغازشده يكى از طولانى ترين ادوار وزارت در تاريخ صفويه بود. شيخعلى خان در طى اين مدت طولانى اختيارات زيادى در اداره كشور كسب كرد و به اين وسيله تاسيسات و اصلاحات اساسى در ساختارهاى متعدد حيات ادارى, اقتصادى, نظامى و سياسى كشور به وجود آورد. ويژگى هاى شيخعلى خان
توصيفاتى كه در برخى منابع مربوط به عصر صفوى در مورد ويژگى هاى اخلاقى شيخعلى خان وجود دارد, به اتفاق مبين نكات غالبا مثبت در وى مى باشند. آن چه در مورد وى بيش تر نقل شده است دلبستگى هاى مذهبى وى مى باشد. او حتى ظاهر خود را برخلاف رسم دربار به شكل يك مسلمان معتقد درآورده بود. شيخعلى خان شخصيت بسيار عاقل, باهوش و فوق العاده متفكر و مدبر و كامل العيار بود80. قد و قامت شيخعلى خان فوق العاده متناسب و رشيد و شايان توجه بود صورت و سيمايش نيز جلوهء بسيار خوب و خوشى داشت قيافه او از حيث برازندگى عديم النظير به نظر مى رسيد. آرامش مدام و ملايمت از چشمان روشن و رخسار ساده اش تجلى مى كرد به طورى كه به هيچ وجه آثار و علائم اشتغال خاطر كه در قيافه اغلب وزراى اعظم مشاهده مى شد در صورت وى ديده نمى شد. در سيمايش نشانه هاى يك انديشه آرام و آزاد و قادر به كف نفس كامل و مسلط بر خويشتن نهان بود به طورى كه اگر كسى قبلا او را مى شناخت به هيچ وجه نمى توانست وى را مصدر مهمات و معضلات يك امپراتورى عظيم و وسيعى بداند. كسانى كه او را مى شناختند خوارق عاداتى از زندگى ساده و مختصر وى حكايت مى كردند. موثقين اظهارداشتند كه باطن و ظاهر اين شخصيت كاملا يكى بود و چنان كه در گفتار و كردار و صورت و سيماى وى هيچ گونه آثار تكبر و تبخترى مشاهده نمى شد, روح و مغز و قلبش نيز خالى از هرگونه آلايش بود. مشاهده پوشاك و مطالعه اوضاع منزل و بالاخره ملاحظه سفره وى, اين حقايق را مثبت و مسلم مى داشت81. او به عكس ديگر درباريان داراى مكحاسنى خاكسترى رنگ و تقريبا بلند بود و به هيچ وجه طبق رسم روز با خضاب به رنگ سياه درنمىآورد82. شيخعلى خان مردى ديندار و خداترس و پرهيزكار بود. وى فقط يك زن داشت و از عيش و عشرت بيزار بود. او شمى قوى براى عدالت داشت و رشوه نمى گرفت83 و از تجمل طلبى رايج بيزاربود. هنگامى كه بر اسب مى نشست فقط چندتن معدود ملازم همراه خود داشت و در آن هنگام جامه اى ساده ولى زيبا و با سليقه برتن مى كرد84. او فساد ناپذير بود, به طورى كه زيربار هيچ گونه توصيه, تحفه, هديه و رشوه اى نمى رفت 85. شيخعلى خان در كتيبه اى كه از خود به جاى گذاشته نوشته است كه دو قريه از املاك خود را جهت مصارفى نظير تعمير كاروانسراى بيستون وقف كرده است86. شيخعلى خان به اعتدال و نظم پاى بند بود. با تنجيم و پيش گويى آينده از روى كواكب مخالف بود87. وى حتى در هشتادسالگى88 نيز فردى ارزنده و سوارى خستگى ناپذير بود. بر كار بسيار خوب تسلط داشت و به لحاظ جسمى و فكرى از عهده آن بر مىآمد89. از ويژگى هاى ديگر وى كه همه منابع مربوطه آن را تصريح نموده اند, خوددارى شديد او از شراب خوارى است. وى به اين جهت عمدتا با شاه اختلاف داشت. او فردى مذهبى و ديندار بود و دستورهاى دين را طابق النعل بالنعل مراعات مى كرد90. شاه سليمان بارها به اين جهت شيخعلى خان را مورد توهين و اذيت قرارداد. اما وى هيچ گاه تسليم خواسته هاى منافى مذهب او نشد و پيوسته با شجاعت عجيب با اين تمايل شاه مخالفت كرد. چنان كه يك بار شاه شديدا به پر و پاى او پيچيد توضيح آن كه: شاه كه مست و مخمور بود و آرايش صورت صدراعظم خويش را مطابق دربار نمى ديد دستورداد ريش او را مثل ريش ديگر درباريان كوتاه كنند91. شيخعلى خان به اين جهت بدون كسب اجازه از شاه, دربار را ترك گفت92. شاه وى را به دربار احضارنمود و سپس دست خود را به سوى وى درازكرد و قول داد كه به جبران و تلافى توهينات وارد به شخص و مقام وزارت عظمى بكوشد93. با اين حال آزار و اذيت شاه سليمان نسبت به شيخعلى خان تمامى نداشت. چراكه, پادشاه به هنگام مستى از خود بى خود مى شد و آن گاه شروع به سربه سر گذاشتن و دست انداختن شيخعلى خان مى نمود و علت آن هم عدم همراهى شيخعلى خان با شاه در خوردن شراب بود. روزى شاه سليمان سخت مست و مخمور بود جام شراب را به شيخعلى خان داد و او را دعوت به نوشيدن كرد, وزير از خوردن شراب امتناع ورزيد و اعلى حضرت به ساقى دستورداد كه باده را در بينى وزيراعظم بريزد و اين كار انجام شد94. وزير, نه تنها از خوردن شراب خوددارى كرد و در مقابل فرمان شاه در اين مورد مقاومت كرد بلكه بعضا شاه را نيز نصيحت مى كرد95. شاه سليمان از شراب نخوردن شيخعلى خان به قدرى دلگير و خشمگين بود كه يك بار ضرباتى نيز حواله وزيراعظم كرده بود. به دستور شاه چندين بار سروصورت و لباس و پوشاك وى را با شراب آلوده ساختند و از اين قبيل بدرفتارى ها در موقع مستى نسبت به او بسيار اتفاق افتاد96. به هرحال مقاومت شديد وزيراعظم و ايمان قوى وى و نصايح او سرانجام شاه را ملايم تر ساخت و حتى او را آن چنان تحت تاثير قرارداد كه شاه سليمان به قيد سوگند وعده فرمود كه ديگر مثل سابق مى خوارگى نكند97. مذهب شيخعلى خان
شيخعلى خان شيعه اى مومن بود. البته به گفتهء كمپفر: گويا او98 پنهانى از طرفداران اهل سنت باشد.99 كه اين ادعا قابل پذيرش نيست. در تاريخ مشاهده مى شود كه معمول ا شاهان و وزيران از يك مذهب برخوردار بودند. به طورى كه خواجه نظام الملك به اهميت هم مذهب بودن شاه و وزير تاكيد بسيار كرده است و هم مذهب نبودن اين دو را عيب بزرگ دانسته است كه ضرر آن متوجه دستگاه حاكم است100. بنابراين گروهى شيخعلى خان زنگنه را وزيرى سنى مذهب دانسته اند كه ظاهرا درست به نظر نمىآيد, زيرا گذشته از دلايل ديگر در رد اين ادعا, شاه سليمان زيرك و عاقل بود و به عنوان يك پادشاه شيعه و از سلسلهء سادات نمى توانست وزيرى سنى اختياركند و در انظار عامه به وزيرى كه داراى مذهب سنى باشد اعتماد كند. از آن جا كه زنگنهء به جامانده در عراق داراى مذهب سنت بودند, ممكن است برخى چون كمپفر به اين توهم افتاده باشند كه شيخعلى خان نيز داراى مذهب اهل سنت بوده است. البته چنان كه گذشت اين قول, نمى تواند صحت داشته باشد. زيرا اولا: كمپفر كه چنين مطلبى آورده است خود با ترديد ابراز نظر مى نمايد. هم چنين به واژه پنهانى متوسل مى شود كه نشان دهندهء شايعه يا اتهام و جعل است. و مخالفين وزير, اين سخنان را به كمپفر گفته اند و او نيز باوركرده و در كتاب خود نوشته است. ثانيا: افراد ايل زنگنه كه عراق را ترك كردند و به خدمت شاه اسماعيل شيعه مذهب درآمدند نمى توانستند از اهل تسنن باشند و مسلما وقتى تصميم گرفتند به كمك شاه اسماعيل بروند مذهب ديرين را رهاكرده و به مذهب جديد روى آورده بودند. چنان كه نوشته اند: ايل زنگنه و بنى اسد در كنار شاه اسماعيل داراى سابقه و سند مذهبى مى شوند.101 اگرچه كمپفر انتساب شيخعلى خان را به مذهب اهل سنت با ترديد اظهار داشته است و نيز با آوردن لغت پنهانى عدم صحت اين ادعا را بيش تر نشان داده است, با اين حال علل مطرح شدن چنين ادعايى كنجكاوى فرد را برمى انگيزد. از آن جا كه شيخعلى خان به واسطه قدرت فزاينده اش مخالفان زيادى در دربار و حكومت داشت, بعيد نيست كه اين شايعه از طرف آن ها مطرح شده باشد. هم چنين ممكن است كمپفر به اين جهت چنين مطلبى نوشته باشد كه شيخعلى خان با تقاضاى مكرر سفراى اروپايى مبنى بر اعلان جنگ از سوى ايران به عثمانى سنى مذهب مخالفت كرد و كمپفر نيز مانند ديگران اين مخالفت را حمل بر هم مذهبى و هم كيشى كرد. غافل از آن كه ايران طبق قرارداد زهاب با دولت عثمانى موارد اختلاف را حل كرده بود و ديگر لزومى به جنگ هاى پرخرج نمى ديد. گذشته از همه اين ها چنان كه گذشت بديهى است فردى چون شاه اسماعيل اول كه مروج شيعه در ايران و دشمن عثمانى هاى سنى بود نمى توانست در ركاب خود تعداد زيادى سنى مذهب داشته باشد و در زمان شاه سليمان هم كه علماى شيعه قدرت عظيم يافته بودند نمى توانستند يك وزير سنى مذهب را تحمل بنمايند. قدرت و اختيارات شيخعلى خان زنگنه
براى شناخت ميزان اقتدار و اختيار شيخعلى خان زنگنه بايستى به منابع مربوطه مراجعه كرد. كمپفر و شاردن براى تعيين ميزان قدرت وزيراعظم وقت102 ابتدا از لغت اعتمادالدوله و وزيراعظم آغازمى كنند. كمپفر مى نويسد: اين هردو حاكى از بزرگ ترين منصب دولتى است.103 شاردن مى نويسد: نخستين شغل كشور, شغل صدراعظمى است كه وى را اعتمادالدوله مى نامند و كلمه اى مركب به معناى مايه اطمينان دولت و نيز عميد و عماد به معناى تكيه گاه و ستون دولت است104 قدرت شيخعلى خان بسيار زياد بود و اين را مى توان كرارا در تذكره صفويه كرمان ديد. بارها اتفاق افتاد كه شيخعلى خان, حتى پس از صدور حكم شاه مبنى بر امرى, آن را به واسطهء نفوذ خود دگرگون مى ساخت و يا قبل از آن كه شاه حكمى را صادركند با دادن نظر مشورتى خود شاه را متقاعد به پذيرفتن نظر خود مى كرد105. هم چنين او بارها با پادرميانى خود جان افرادى را كه مغضوب شاه واقع شده بودند نجات داد106. اين ها گوياى مقام و اعتبار بالاى وزير مزبور نزد شاه بود. از محتواى بعضى از مطالب كمپفر مى توان فهميد كه در دوره وزارت شيخعلى خان بعضى امور حتما مى بايستى فرمان شخصى شاه بر آن ها صادر شده باشد تا به مرحله اجرا درآيد و بعضى هم مى توانستند بدون امر مستقيم شاه صرفا با امر مستقيم وزيراعظم به اجرا درآيند. لذا وزير ناگزير بود كه پيوسته در نزديكى كاخ باشد و حتى منزل او هم جنب كاخ قرارداشت تا به اين وسيله انجام بعضى امور كه منوط به فرمان شاه بود معوق نماند. هم چنين مى فهميم كه حتى آن امر و فرمان مختص شاه نيز اساسا از چهارچوب منظر وزيراعظم توسط شاه صدور مى يافت107. شيخعلى خان تمام حكام ايالات و ولايات را تعيين مى كرد و مقامات عالى رتبه نظامى را هم او انتخاب مى كرد. هم چنين فرماندهان نظامى كه به ميدان جنگ مامور مى شدند همگى با نظر وى تعيين مى شدند يا لااقل وى وسايلى برمى انگيخت تا شاه, اين مناصب را به هركسى كه مى خواهد بدهد108. كمپفر حتى شيخعلى خان را به عنوان دارنده مقام نيابت سلطنت معرفى مى كند109. و اعمال ساير حقوق خاص پادشاهى را به دست وى مى داند110. تمام بار مملكت بر گردهء شيخعلى خان بود و شاه خود با فراغت و بدون معرفت به اوضاع عمومى و كشورى به زندگى خاص خود ادامه مى داد111. كمپفر مى نويسد كه او در باطن قدرت سلطنتى را اعمال مى كند. و شاه فقط در ظاهر صاحب و واجد آن است112. شيخعلى خان نماينده يا نايب كل شاه در كليه امور شاه و كشور بود هيچ دستور شاه ولو به هر مهرى جز با تاييد و مهر وى معتبرنبود113. سانسون ماليه, تجارت و روابط خارجه را زير نظر شيخعلى خان مى داند و او را نايب السلطنه كشور معرفى مى كند114. شيخعلى خان همهء امور مملكت را مستقلا و به صلاحديد خود انجام مى داد و در موارد سخت يا كارهايى كه پايانى ترديدآميز داشت وى آن را با ناظر و واقعه نويس و با فرماندهان قشون مورد مشورت قرارمى داد115. وى در مواقع غيرضرورى و كم اهميت به شاه رجوع نمى كرد هم بدان جهت كه خود اختيار انجام آن ها را از شاه گرفته بود و هم اين كه شاه را از آسايش محروم نسازد. اما در مواردى كه اهميت امر حضور وى را براى طرح مسائل لازم مى دانست مستقيما به نزد شاه مى رفت116. با توجه به قدرت فراوان شيخعلى خان طبيعى بود كه دشمنان متعددى داشته باشد كه بكوشند تا او را از مسند وزارت به زير كشند. خود پادشاه نيز ممكن بود به واسطه قدرت زياد او از وى بيمناك شود. قدرت و اعمال وزيراعظم به طرق مختلف به اطلاع شاه مى رسيد. وزيراعظم و موقعيتش همچنين ممكن بود از طرف خواجه سرايان و زنان حرم مورد تهديد قراربگيرد117. اين گروه به علل گوناگون ممكن بود با وزير مخالف باشند. اما در مورد شيخعلى خان مورد اخير اصلا مصداق نداشت كه در ادامه بدان پرداخته خواهدشد. يك طريق ديگر به غير از نصب جاسوسان و كارگزاران ظاهرا زيردست, وزيراعظم براى كنترل اعمال او, ايجاد نوعى رقابت و چشم و هم چشمى در بين ديوانيان بود. شيخعلى خان به واسطه زيركى كه داشت از وسايل مختلف براى حفظ و تداوم قدرت خود بهره گرفت. او مراقب بود كه كسى شاه را بر ضد او تحريك نكند. چه با توجه به قدرت بسيارى كه وزيراعظم در همه امور داشت اغلب اتفاقات نامطلوبى را كه در اطراف و اكناف رخ مى داد مى شد با توسل به تهمت و افترا آن را به حساب عدم لياقت و بى كفايتى وزيراعظم گذاشت. هم چنين بسيارى از بزرگان و اعيان كه به دست يا دستور وى مجازات شده بودند به هيچ قيمت حاضر نمى شدند كم ترين فرصتى را براى گرفتن انتقام ازدست بدهند118. شيخعلى خان از نزديك شدن هرچيز و هركس به شاه كه ممكن بود به نحوى موجب كدورت خاطر او را فراهمآورد جلوگيرى مى كرد. پيك هايى كه حامل اخبار ناخوشى بودند هرگز اذن دخول به داخل قصر را نمى يافتند119. چراكه اين گونه اخبار ممكن بود شاه را نسبت به مديريت او دچار ترديد نمايد. وى هم چنين مى كوشيد به افرادى كه دشمن او بودند اجازهء ارتقا به مقام بالاتر داده نشود تا مبادا به اين وسيله به شاه دسترسى داشته باشد و بتواند از وزير بدگويى كند120. شيخعلى خان هم چنين كوشيد تا تمام بستگان و دوستان خود را منصب و مقامى دهد و به اين وسيله اداره بسيارى جاى ها و كارها را توسط معتمدين خود انجام دهد121. بديهى است اين خود يكى ديگر از راه هاى تلاش براى حفظ و تداوم حيات سياسى بود. با مطالعهء تذكره صفويه كرمان كرارا نفوذ ايل زنگنه و خانوادهء شيخعلى خان را در كليه مهمات حياتى ايالات كرمان شاهديم كه اين البته مى تواند نمونه اى براى تعميم به ساير ولايات نيز باشد122. شايد يكى ديگر از راه هاى افزايش و تداوم قدرت شيخعلى خان دستورالعمل هاى منجمين به شاه سليمان بود. همان طورى كه شيخعلى خان نسبت به پيشگويى هاى منجمين بى اعتنا بود, در عوض شاه بدان سخت پاى بند بود پس, گه گاه منجمين مصلحت را در آن مى ديدند كه شاه براى مدتى طولانى از دخالت در امور و ظاهرشدن در انظار عمومى خوددارى كند. چنان كه در يك مورد به دنبال حادثه اى منجمين به شاه گفتند: ناسازگارى كواكب به اين زودى ها برطرف نخواهدشد پس بايد به شاه توصيه كرد كه چند ماهى كاملا از كار كناره بگيرد1 در اين فاصله او نبايد در ملاعام ظاهرشود و نبايد مهمانى بدهد و اصولا به هيچ كار مخصوص جالب توجهى نبايد دست بزند.123 بديهى است در ايام غيبت شاه از امور, شيخعلى خان تنها كسى بود كه مى توانست امور را با قدرت مطلق اداره نمايد. يكى از علل عمده تداوم حيات سياسى شيخعلى خان زنگنه حمايت مادر شاه از او بود. شاردن مى نويسد: مادر شاه همواره با غالب وزيران و صاحب منصبان حكومت, به نسبت زيركى و اعتبار خود روابط پنهانى و كمابيش مهمى دارد.124 اين حمايت مادر شاه از شيخعلى خان را مى توان از روايتى كه نماينده كمپانى انگليسى در ايران نقل كرده است فهميد125. با نگاهى به جريان وزارت ساروتقى و سرانجام او, به سهولت مى توان نوعى رقابت را بين دستگاه وزارت و حرم از يك طرف و سپاهيان قورچى از طرف ديگر مشاهده كرد. ظاهرا رقابت شديد بين سپاهيان قورچى و دستگاه وزارت و نيز, حرم شاه كه به تدريج در اختيار مطلق زنان گرجى و چركسى قرار گرفته بود سرانجام دستگاه وزارت و حرم را در مقابل دشمن واحد كه همان قورچى ها باشند به هم نزديك كرد. تقابل شديد اين دو جناح را در دورهء وزارت ساروتقى شاهديم126. تا اين كه اين پيوند در ايام وزارت شيخعلى خان بين حرم و وزيراعظم حالت تثبيت شده به خود گرفت. بنابراين اقتدار و قدرت شيخعلى خان هم چنان تا آخرين روزهاى حياتش در اوج قرارداشت و هيچ توطئه و دشمنى نتوانست قدرت او را تهديد نمايد. پايان كار شيخعلى خان
شيخعلى خان در طول بيست سال وزارت خود كارهاى بزرگى انجام داد و كشور را از لحاظ ادارى, اقتصادى, نظامى و سياست خارجى127, حياتى نو بخشيد و سرانجام پس از حدود بيست سال وزارت در سال 1100ق رحلت نمود. البته در مورد تاريخ دقيق فوت وى اقوال مختلفى است. خاتونآبادى دو تاريخ ارائه داده است. در يك جا تاريخ فوت وى را 1099ق128 و در جاى ديگر 110ق آورده است129. مرعشى صفوى نيز سال 1092ق130 و نويسنده تذكره صفويه كرمان سال 1100ق را زمان فوت شيخعلى خان مى نويسد131. و ميرزاحسن فسايى سال 1099ق را ذكر مى كند132. نويسندهء تاريخ منتظم ناصرى سال 110ق1689/م را به عنوان سال مزبور معرفى مى كند133. به نظر مى رسد در ميان اقوال مزبور تنها قول نويسنده تذكره صفويه كرمان صحيح تر باشد چراكه نويسنده آن حوادث را دقيقا مطابق آن چه كه خود ديده و شنيده است در ذيل حوادث هر سال به طور جداگانه نوشته است. كتاب نامه:
1ـ اصفهانى, محمد معصوم بن خواجگى خلاصه السير, علمى, 1368. 2ـ اعتمادالسلطنه, محمدحسن خان مطلع الشمس ج, فرهنگسرا, 1362. 3ـ اعتمادالسلطنه, محمدحسن خان تاريخ منتظم ناصرى رضوانى (تصحيح), ج2, تهران, دنياى كتاب. 4ـ بدليسى, امير شرفخان, شرفنامه, محمد عباسى (تصحيح) موسسه مطبوعاتى علمى, 1364. 5ـ توحدى, ك, حركت تاريخى كرد به خراسان, ج2, چاپخانه دانشگاه مشهد, 1364. 6ـ حسينى استرآبادى, سيدحسن بن مرتضى, از شيخ صفى تا شاه صفى, احسان اشراقى (تصحيح), علمى, ج1. 7ـ خاتونآبادى, سيد عبدالحسين حسينى, وقايع السنين والاعوام, محمدباقر بهبودى (تصحيح), نشر اسلامى, 1352. 81 رهربرن, نظام ايالات در دورهء صفويه, كيكاوس جهاندارى (ترجمه), بنگاه ترجمه و نشر كتاب, 2537. 9ـ سلطانى, محمدعلى, ايلات و طوايف كرمانشاهان, ج2, ناشر مولف, 1372. 10ـ سانسون, مارتين, سفرنامه سانسون, تقى تفضلى (ترجمه) تهران, ابن سينا, 1346. 1ـ شاملو, ولى قلى بين داود قلى, قصص الخاقانى, سيدحسن سادات ناصرى (تصحيح), ج, وزارت ارشاد, 1371. 12ـ شاردن, ژ, سياحتنامه شاردن, محمد عباسى (ترجمه), 10جلد. 13ـ فسائى, ميرزاحسن, فارسنامه ناصرى, كارخانهء آقاسيد مرتضى به اهتمام آقاميرزا حسن مباشر, 1313ق. 14ـ قزوينى, محمدطاهر وحيد, عباسنامه, ابراهيم دهگان (تصحيح) كتابفروشى داودى اراك, 1329. 15ـ كرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سدهء سيزدهم ه.ق, چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر. 16ـ كمپفر, انگلبرت, سفرنامه كمپفر, كيكاوس جهاندارى (ترجمه) تهران, خوارزمى, 1363. 17ـ ميرزا سميعا, تذكره الملوك, محمد دبير سياقى (تصحيح) اميركبير, 1368. 18ـ مردوخ, تاريخ كرد, كتابفروشى غريق, سنندج, بى تا. 19ـ منجم, ملاجلال, تاريخ عباسى يا روزنامه ملاجلال, سيف - وحيدنيا (تصحيح), وحيد, 1366. 20ـ مشيزى, ميرزا محمدسعيد, تذكرهء صفويهء كرمان, باستانى پاريزى (تصحيح) مطالعات و تحقيقات فرهنگى, 1367. 2ـ ملكم, سرجان, تاريخ ايران, ميرزااسماعيل حيرت (ترجمه) فرهنگسرا, 1362. 22ـ مرعشى صفوى, ميرزا محمد خليل, مجمع التواريخ, عباس اقبال (تصحيح) طهورى, 1362. 23ـ نصرآبادى, محمدطاهر, تذكرهء نصرآبادى, وحيد دستگردى (تصحيح) كتابفروشى فروغى, 1361. 24ـ نصرآبادى, محمدطاهر, منشآت, خطى, كتابخانه مرعشى - قم. 25ـ نوائى, عبدالحسين, اسناد و مكاتبات سياسى ايران (از 1038 تا 1105) تهران, بنياد فرهنگ ايران, 1360. 26ـ نظام الملك (خواجه), سيرالملوك, هيوبرت دارك (تصحيح) علمى و فرهنگى, 1372. 27ـ نامعلوم, مختصرالتواريخ, خطى, كتابخانهء مرعشى - قم. Rudee mathee-Administrative stability - 28 and change in late-17th - century Iran : INT.J.middle east :(89-:1669 ... studies. 26(1994 ). Foran. John - The longfall the - 29 safavid dynasty:morning beyond the standard views. Jr.Int. J,middle east study. 24(1992 ) .
1. منتخب التواريخ: به نقل از: محمد على سلطانى, ايلات و طوايف كرمانشاهان, ج2, ( ناشر مولف, 1320) ص649. 2. ميرزاسميعا, تذكره الملوك, محمد دبير سياقى (تصحيح) اميركبير, 1368, ص25. 3. امير شرف خان بدليسى, شرفنامه, (تصحيح) محمد عباسى, موسسه مطبوعاتى علمى, 1364, ص14ـ423. 4ـ نظير Rudi mathee ; Aministrative :stability and change in late -17th - century iran:The case of shaykh zanganah (1669-89); INT.J. middle east studies. 26(1994);p.80 . ك. توحدى, حركت تاريخى كرد به خراسان, ج2, چاپخانه دانشكده مشهد, 1364, ص101. 5. معين الدين نطنزى, منتخب التواريخ, به نقل از محمدعلى سلطانى, ج2, ص649. 6. نلدكه به نقل از محمدعلى سلطانى, ج2, ص248. 7. محمدعلى سلطانى, ج2, ص648. 8. مردوخ, تاريخ كرد ج, كتابفروشى غريقى, سنندج, ص94. 9. شرفخان بدليسى, پيشين, ص43. 10. ك. توحدى, همان, ج2, ص103. 11. شرفخان بدليسى, همان, ص431. 12. محمدعلى سلطانى, ج2, ص641. 13. همان, ج2, ص650. 14. توحدى, همان, ج2 ص6. 15. شاه اسماعيل دوم آينده. 16. همان, ص6. 17. همان, ص137. 18. همان. 19. قرن يازدهم ق. 20. رهر برن, نظام ايالات در دورهء صفويه, كيكاوس جهاندارى (ترجمه) بنگاه ترجمه و نشر كتاب, 2375, ص11. 21. ملاجلال الدين منجم, تاريخ عباسى يا روزنامه ملاجلال, سيف الله وحيدنيا ( تصحيح) وحيد, 1366, ص245. 22. م. سلطانى, ج2, ص653. 23. ك. توحدى, همان, ج2, ص113.
R.Mathee ; Ibied ; p.80 . - 24 25. سيدحسن بن مرتضى حسينى استرآبادى, از شيخ صفى تا شاه صفى, احسان اشراقى ( تصحيح) چاپ اول: علمى, ص257 محمد معصوم بن خواجگى اصفهانى, خلاصه السير, علمى, 1368, ص246. 26. م. اصفهانى, خلاصه السير, ص250. M.Rudi Administrative ...p.95 . - 27 28. كرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سده سيزدهم1, چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر, ص30ـ129. م.سلطانى, ج2, ص657. 29. م. اصفهانى, خلاصه السير, ص96. 30. همان, ص286 حسينى استرآبادى, از شيخ صفى تا شاه صفى, ص259. 31. كرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سده سيزدهم ق, ص30ـ129. 32. محمدطاهر وحيد قزوينى, عباسنامه, ابراهيم دهگان (تصحيح) كتابفروشى داودى اراك, 1329, ص182. 33. م. اصفهانى, ص86. 34. نك: م. قزوينى, همان, ص133 ولى قلى بن داود قلى شاملو, قصص الخاقانى سيدحسن سادات ناصرى (تصحيح) ج, وزارت ارشاد, 137, ص1449 و2ـ 451. 35. م. وحيد قزوينى, عباسنامه, ص26 ميرزا محمدطاهر نصرآبادى (تصحيح) وحيد دستگردى, كتابفروشى فروغى, 136, ص26. 36. و. شاملو, همان, ج, ص292. 37. همان, ص351. 38. همان, ص422. M.Rody;admimtrative...Ibid.p.80. - 39 40. كرمانشاهان باستان از آغاز تا سده سيزدهم هجرى قمرى, ص12. 41. محمدطاهر وحيد قزوينى, عباسنامه, ص227. 42. مجله يادگار, ش9, ص11. 43. عبدالحسين خاتونآبادى, وقايع السنين والاعوام, محمدباقر بهبودى (تصحيح) نشر اسلامى, 1352, ص530 عبدالحسين نوائى, اسناد و مكاتبات ايران (از 1038 تا 1105) تهران, بنياد فرهنگ ايران, 1360, ص245. 44. ح. حسينى استرآبادى, از شيخ صفى تا شاه صفى, ص257 م.خواجگى اصفهانى, خلاصه السير, ص264, كرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سده سيزدهم1, ص129ـ130. 45. م.خواجگى اصفهانى, همان, ص286 حسينى استرآبادى, همان, ص259. 46. محمدطاهر وحيد قزوينى, عباسنامه ص R,Mathee ; Administrative,...Ibid,p.80 .182 47. كرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سده سيزدهم هـ.ق, ص12. 48. م.وحيد قزوينى, عباسنامه, ص182. 49. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه, مطلع الشمس, ج, فرهنگسرا, 1362, ص622. 50ـ م.وحيد قزوينى, عباسنامه, ص227. Rudi Mathee ; Administrative...;Ibid;p.80. - 51 52. ژ. شاردن, سياحتنامه شاردن, ترجمه محمد عباسى, اميركبير, ج8, ص158. 53. ژ. شاردن, ج9, ص181. 54. همان, ج9, ص209. 55. همان. 56. گمنام, مختصرالتواريخ, نسخه خطى در كتابخانه مرعشى نجفى, قم, ذيل حوادث سال 1079. 57. م. اعتمادالسلطنه, تاريخ منتظم ناصرى, ج2, دنياى كتاب, 1364, ص980. 58. وقايع السنين والاعوام, ص531. 59. ميرمحمد سعيد مشيزى (بردسيرى), تذكره صفويه كرمان باستانى پاريزى (تصحيح) مطالعات و تحقيقات فرهنگى, 1367, ص355. R.Mathee; Administrative , ...; Ibid, - 60 p.80. cited. ARA, VOC 1996 , Gambron to Heren . 61. فارسنامه ناصرى, كارخانه آقاسيد مرتضى, 1313ق, ص153. 62. نصرآبادى, ص450. 63. همان, ص1ـ180. 64. ژ.شاردن, ج5 ص182. John foran; the long fall da favid - 65 dinasty morning beyond the standard views; int. J.middle east study , 24 (1992); p.296 . 66. محمدطاهر نصرآبادى, منشآت, نسخه خطى كتابخانه مرعشى نجفى, قم, ص b - 8 . 67. ميرزاحسن فسايى, فارسنامه ناصرى, در كارخانه آقاسيد مرتضى, 1313ق ص153 م. اعتمادالسلطنه, تاريخ منتظم ناصرى, (تصحيح) رضوانى, ج2, ص98. 68. م.خواجگى اصفهانى, ص264 ح.حسينى استرآبادى, ص254. 69. ح.حسينى استرآبادى, از شيخ صفى تا شاه صفى, ص259. م.خواجگى اصفهانى, خلاصه السير, ص386. 70. ژ.شاردن, ج5, ص182. 71. مولف نامعلوم, مختصرالتواريخ, نسخه خطى كتابخانه مرعشى نجفى, قم, مشيزى ( بردسيرى), تذكره صفويه كرمان, ص388. 72. ژ.شاردن, ج3, ص19ـ1108. م.مشيزى (بردسيرى) تذكره صفويه كرمان, ص388. IOR, G''''''''36''''''''106,Gamron to surat,26 - 73 April 1992, Gambron to surat , 27 November 1672. Cited : R.mathee ; Administrative ... ; Ibid . p.84 . 74. ژ.شاردن, ج5, ص182 ج3, ص108. 75. همان, ج3, ص108. 76. م.مشيزى, همان, ص388. 77. ژ.شاردن, ج3, ص108. 78. م. مشيزى, همان, ص406. 79. ژ.شاردن, ج8, ص159. 80. همان, ج3 ص109. 81. همان, ج2, ص109ـ110. 82. انگلبرت كمپفر ترجمه كيكاوس جهاندارى, تهران, خوارزمى, 1363, ص84 شاردن, ج3, ص202. 83. ا.كمپفر, ص83. 84. همان, ص83. 85. ژ. شاردن, ج13, ص104. 86. كرمانشاهان باستان از آغاز سده سيزدهم1, ص43. 87. ا . كمپفر, ص84. 88. 1686م1098/ق. 89. همان, ص83. 90. ژ. شاردن, ج3, ص202. 91. همان. 92. همان, ص203. 93. ژ. شاردن, ج3, ص204. 94. ژ. شاردن, ج3, ص199. 95. م. مشيزى, ص388. 96. ژ. شاردن, ج3, ص109. 97. همان, ص204. 98. شيخعلى خان. 99. ا, كمپفر, ص84. 100. نظام الملك, سياستنامه, ص114ـ115. 101. سلطانى, ج2, ص650. 102. شيخعلى خان. 103. ا. كمپفر, ص75. 104. ژ. شاردن, ج8, ص235. 105. م. مشيزى, ص1457و454. 106. ا. كمپفر, ص16ـ65, نواى اسناد و مكاتبات ايران (از 1038تا1105) ص229. سرجان ملكم, تاريخ ايران, ترجمه اسماعيل حيرت فرهنگسرا, 1362, ص289. 107. ا. كمپفر, ص176و32. 108. ژ. سانسون, ص44. 109. مارتين سانسون, سفرنامه سانسون, ترجمه تقى تفضلى, تهران, ابن سينا, 1364, ص75. 110. همان. 111. ا. كمپفر, ص73. 112. همان. 113. ژ. شاردن, ج8, ص236. 114. م. سانسون, ص46. 115. ا. كمپفر, ص108. 116. همان, ص76ـ77. 117. ژ. شاردن, ج8, ص237. 118. ا. كمپفر, ص78. 119. همان, ص79. 120. همان, ص12ـ181. 121. همان, ص183و80. 122. م. مشيزى, ص485. 123. ا. كمپفر, ص72ـ73. 124. ژ. شاردن, ج8, ص381. IOR, G''''''''36''''''''106,Gamron to surat,26 - 125 April 1992, Gambron to surat , 27 November 1672. Cited : R.mathee ; Administrative ... ; Ibid . p.84 . 126. ژ. شاردن, ج7, ص87190, 811183. 127. كه هركدام از اين ها بحث مستقل را مى طلبد. 128. ع. خاتونآبادى, ص530. 129. همان, ص547. 130. ميرزامحمد خليل مرعشى, مجمع التواريخ, ص60. 131. مشيزى, ص562. 132. ح. فسايى, فارسنامه ناصرى, كارخانه آقاسيد مرتضى 1313ق, ص154. 133. اعتمادالسلطنه, تاريخ منتظم ناصرى, ج2, 1366ش. ص9931.