ترديدى نيست كه قرآن كريم معجزه بزرگ اسلام است و سراسر علم، دانش، شگفتى، حكمت و پندآموزى است و در بردارنده آن چيزى است كه انسان و انسانيت در گذران حال و آينده به آن نيازمند مىباشد. هدف از تصوير پردازىها و صحنه آراييهاى قرآن صرفاً نوازش گوش شنونده يا خواننده و يا آرامش بخشيدن به قلب پريشان او نيست، بلكه بسيارى از سياستها و راه كارهايى را براى ما ترسيم مىكند كه گذشتگان بدان عمل نمودهاند و خلف صالح نيز بايد آن مسير را دنبال نمايد. از ميان موارد بسيارى كه قرآن كريم بدان پرداخته، يكى موضوع اداره حكومت و سياست آن است.
قرآن كريم مشتمل بر صحنهها، مواضع و آيات فراوانى است كه اين موضوع حساس (سياست وحكومتدارى) را به سهولت و نرمى در ذهن شنونده و مخاطب جاى مىدهد و بطور كلى به بررسى جوانب اين اصل (حكومت و سياست) مىپردازد. اصلى كه پيوسته سر چشمه آشفتگىها و پريشانيها در عالم بشريّت بوده است و چه بسا عامل اصلى گرفتاريها، يا آسايش و رفاهى است كه انسانيت در هر زمان و مكان از آن برخوردار است. شايد داستان پيامبر خدا - سليمان(ع)- و مملكت بزرگ او، و سياست او در قبال ملكه سبأ - بلقيس - و ديگر داستانهاى قرآن به ويژه سوره نمل، شايسته توجّه و دقّت و تأمّل بيشترى از جانب ما باشد تا بدانيم حضرت سليمان (ع) چگونه امور دولت خود را كه بر آن حكم مىراند، اداره مىكرد. در حالى كه از جانب خداوند متعال، ابزار مختلف قدرت در اختيار او قرار داده شده بود.
لازم است ما از نزديك به نقد و بررسى اين داستان پرداخته، تا از اسرار آن لذّت برده و از رهگذر آن، براى اداره حكومت درس بگيريم.
حكومت سليمان (ع)
شكى نيست كه خداى تعالى, پادشاهى عظيمى را به سليمان (ع) عطا فرموده بود, بطورى كه او از جزئيات مملكت خويش، از كوچكترين مخلوق - مورچه- گرفته تا قوىترين گروههايى را كه بر آنها حكومت مىكرد؛ يعنى جنّ و انس آگاهى داشت. «وحشر لسليمان جنوده من الجن و الانس والطّير فهم يوزعون» (سپاهيان سليمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند...) زمانى كه حاكمى بر مخلوقاتى از جنسهاى مختلف حكومت كند، ناگزير بايد به زبان همه زيردستان خويش آگاهى كامل داشته باشد وگرنه چگونه براى او حكمرانى ميسر مىگردد, در حالى كه خلايق از فهم و توجيه بيانات و اوامر و نواهى او عاجز باشند؟ به همين جهت خداوند سبحان نعمت دانستن زبان همه موجوداتى را كه سليمان(ع) بر آنها حكومت مىكرد، به او ارزانى داشته بود. «...علّمنا منطق الطّير و أوتينا من كل شىءٍ» بنابراين سليمان (ع) گفت: اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده و از هرچيز به ما عطا گرديده. در بين مردم به زبان مخلوقات مختلف سخن مىگفت تا نعمت خداوند را بازگوكرده، فضل او را اظهار نمايد. نه اين كه بعنوان ابزارى براى مباهات يا وسيلهاى باشد كه بخواهد از رهگذر آن بر گرده مخلوقات سوار شود و خواستهها و آرزوها و آزاديهاى آنها را سلب نمايد. بلكه سليمان (ع) همه اينها را فضلى الهى مىدانست كه مىبايست حقّ آن را ادا مىكرد، چه اين كه هر قدر نعمت بزرگتر باشد حقّ آن نعمت و حقّ اداى آن بر انسان بزرگتر مىباشد. از اين رو سليمان (ع) پيوسته از خداوند مىخواست تا وسايل شكر نعمت و اداى آن را براى او فراهم گرداند.
«ربّ أوزعنى أن أشكر نعمتك الّتى انعمت على و على والدى و أن اعمل صالحاً ترضاه» (پروردگارا! به من توفيق ده تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگذارم و به كار شايستهاى كه آن را مىپسندى بپردازم).
بنابراين او مىدانست كه پادشاهى و حكومت چيزى جز تكليف نيست كه براى حاكم مكلّف، وظايف و حقوقى را در قبال زيردستان مقرّر مىدارد.
منطقه حكمرانى و فرمانروايى سليمان (ع) فلسطين، سوريه، لبنان و عراق امروزى تا ساحل فرات را در بر مىگرفت و محدوده پادشاهى او، شامل اين سرزمينها بود، نه همه روى زمين, و زيردستان او مخلوقاتى بودند كه قرآن كريم آنها را ذكر نموده است.
اكنون به ويژگيهاى حكومت سليمان (ع) و سياست او در برخورد با زيردستان، و چگونگى اداره مملكت توسط او مىپردازيم، البته اگر بپذيريم كه اولين چيزى كه سليمان (ع) به عنوان حاكم و پادشاه عنوان كرد اين بود كه: هر چه دارا مىباشد و آنچه به او رسيده از فضل و نعمت الهى بوده و چيزى جز امتحان براى او و زيردستانش نيست؛ دولت صرفاً به معنى مسؤوليت حاكم نيست, بلكه به معنى مسؤوليت رعيّت نيز مىباشد. زيرا طرفين (حكومت و رعيّت) در تشكيل ساختار و سياست دولت نقش دارند و شايسته است قبل از انسجام و هماهنگى اين دو قطب, در بهبود بخشيدن و سروسامان دادن به زندگى امّت هر كدام از اصلاح خود شروع كند, و روشن است, تزكيه و خودسازى كه همانا جهاد اكبر است, ارزشمندتر از كار شايسته است چه اين كه خود سازى، اساس كنترل تمايلات و انحرافات مىباشد. از اين رو مىبينيم سليمان (ع) نخست از خداى تعالى اصلاح ذات خويش را مىطلبد و در مرحله بعد توفيق كار شايسته را مسألت مىنمايد. «و أن أعمل صالحاً ترضاه و أدخلنى برحمتك فى عبادك الصالحين» يعنى به ترتيب از خداوند مىخواهد كه او را از پايينتر به بالاتر رفعت بخشد.
وانگهى بىترديد, عمل صالحى كه سليمان (ع) مىطلبد تا به وسيله آن خداى تعالى را خشنود نمايد, هر عملى است كه او را به خداوند نزديك كند و وى را قادر سازد تا ديگران را به سر منزل سعادت رهنمون كند. ديگرانى كه خداوند حكومت او را بر آنان ميّسر ساخته است, و شايد از مهمترين آرزوهايى كه سليمان (ع) طلب كرد و هر حاكم صالحى نيز آن را از پروردگار خود بخواهد اين باشد كه به او توفيق دهد تا اركان حكومت خود را بر خدمتگزارى به مردم و در جهت اصلاح بشريت و سعادت آنان استوار گرداند. در واقع اين كه سليمان (ع) از خداى خويش مىخواهد تا او را به كار شايستهاى كه مورد پسند اوست موفق نمايد؛ چيزى نيست جز رغبت و تمايل او براى رسيدن به حالت اطمينان كامل از خود، از رهگذر اجراى عدالت در حكومت خويش, به همين جهت در شرع اسلام، به دنبال رياست بودن, مادامى كه انسان اطمينان به اجراى عدالت را ندارد، تحريم شده است.
از معمربن خلاده از ابوالحسن (ع) روايت شده كه مردى را ياد كرد و فرمود: «او عاشق رياست است». سپس فرمود: «ضرر رياست براى دين مسلمان، از گرگ درندهاى كه در گله بىچوپانى افتد بيشتر است». و از امام زينالعابدين(ع) روايت است كه فرمود: «از رياستطلبى بر حذر باش كه خداوند تو را وامىگذارد و مبادا اين كه به نام ما ارتزاق نمايى كه خداوند تو را فقير گرداند و بدان چنانچه در كار خير، نقش جزئى داشته باشى؛ براى تو از رياست در امور شر بهتر است». رسول خدا (ص) مىفرمايد: آگاه باشيد هر كس حكومت و سياست گذارى قومى را عهدهدار شود؛ روز قيامت در حالى وارد مىشود كه دست او به گردنش زنجير شده است. اگر در ميان آنان امر خداوند را بپاداشته، خداوند او را آزاد گرداند و چنانچه ستمگر بوده باشد؛ او را به آتش جهنم كه بد جايگاهى است، بيفكند.
شرايط و مبانى حكومت
بنابراين حكومت، توفيقى براى برپايى عدل و داد و رسيدن به آن است و حاكم بايد از خداى تعالى نخواهد تا براى رسيدن به آن درجه، از او دستگيرى كند. و حكومت در هر زمان و مكان يك سرى شرايط كلى و عام دارد كه بايد آنها را در دسترس رعيّت خود قرار دهد تا بتوان گفت حق خدا درباره رعيّت را اعمال نموده و حقى كه رعيّت بر حكام دارند را ادا نموده است. از جمله اين شرايط مهم و اساسى عبارتند از:
عدل و احسان
و آن در رأس همه امور و سياستهايى است كه لازم است دولت آن را در قبال رعيت خود پيش گيرد. خداى تعالى مىفرمايد:
«يا أيها الذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لا يجرمنّكم شنآن قوم على الاّ تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتقوى واتقواللَّه اناللَّه خبير بما تعملون» (و اى اهل ايمان! در راه خدا پايدار و استوار بوده (بر ساير ملل عالم) شما گواه عدالت و راستى و درستى باشيد و
البته شما را نبايد عداوت گروهى بر آن بدارد كه از طريق عدل بيرون رويد، عدالت كنيد كه عدل به تقوا نزديكتر است و از خدا بترسيد كه خدا البته به هرچه مىكنيد آگاه است). و نيز مىفرمايد: «فلذلك فادع واستقم كما أمرت و لا تتّبع أهواءهم و قل آمنت بما أنزلاللَّه من كتابٍ و أمرت لأعدل بينكم» (بدين سبب به توحيد دعوت كن و چنان كه مامورى پايدارى كن و پيرو هواى نفس مردم مباش و به امت بگو من به كتابى كه خدا فرستاده ايمان آوردهام و مامورم كه ميان شما به عدالت حكم كنم). اين آيات به علاوه آيات ديگر، بر وجوب به كار بستن عدالت در مورد دوست و دشمن، در هر حالى از احوال، دلالتى روشن دارد. پس چنانچه حاكمى در حكومت خود، عدالت را به كار نبندد؛ در زمره كسانى داخل مىشود كه نسبت به خدا كافر شده و آيات او را تكذيب كرده، هر چند مسلمان باشد.
روايات زيادى وجود دارد كه بيانگر ضرورت برپايى عدالت و روىكرد به آن در همه امور، از روابط بين حاكم و رعيّت و روابط بين خود رعيّت مىباشد.
امام صادق (ع) مىفرمايد: «تقواى الهى پيشه سازيد و عدالت پيش گيريد. چه اين كه خود شما بر جماعتى كه عدالت پيشه نمىكنند، خرده مىگيريد». و همچنين مىفرمايد: «عدالت از آب گوارايى كه تشنهكام به آن دست مىيابد، گواراتر است. چنانچه عدل و داد به درستى اعمال شود، هر چند محدود و اندك باشد؛ چقدر وسيع و گسترده است». از اين رو عدل و داد ويژگى توانمندان، و جور و ستم مشخصّه افراد ناتوان و نيازمند است.
وچنانچه امت و دولت، عدالت را پيشه خود سازند؛ خداوند متعال آن روزگار و سالها و گذران ايام را مبارك گرداند. امام صادق (ع) مىفرمايد: «همانا خداوند براى هر كس كه سلطنت و قدرتى قرار داده، اجل و مدّتى (معيّن و محدود) از شب و روز و ماه و سال را نيز مقرر فرموده است. پس چنانچه در ميان مردم با عدالت رفتار كند، خداوند فلك را امر فرمايد با كندى گردش كند تا روز و شب و ماه و سالهاى او طولانى گردد. و اگر در بين مردم ستمگرى نمايد و عدالت را پيشه خود نسازد؛ خداوند فلك را امر فرمايد به تندى گردش كند تا روز و شب و ماه و سالهاى او را كوتاه گرداند».
خداوند شب و روز را به نظم و انتظام آورده و ثمرات رسيده و شيرين عدل را بيان فرموده؛ ثمراتى كه به رستگارى دنيا و آخرت مىانجامد، و ما نقش و پيامد آن را مىيابيم. همچنان كه مىيابيم (ظلم) را كه در مقابل (عدل) است، (ظلم) نناميدهاند مگر از اين جهت كه موجب ظلمات و تاريكى در دنيا و آخرت است. امام صادق (ع) مىفرمايد: «هيچ ظلمت (و تاريكى) سختتر از آن ظلمت (و تاريكى) نيست كه صاحب آن جز خداوند يار و ياورى بر رفع آن ظلمت نيابد». و رسول خدا (ص) مىفرمايد: «از ظلم و ستم كردن بپرهيزيد چه اين كه ظلم و ستم، باعث تاريكى روز قيامت (براى ظالم) است». بنابراين براى نيل به بالاترين درجه عدالت و اجتناب از نازلترين و كمترين درجات ظلم و ستم، حاكميت بايد در بالاترين سطح مسؤوليّت پذيرى باشد.
آيت ا... شيرازى (دام ظلّه) مىفرمايد: در اسلام يك حاكم مافوق وجود دارد كه متولّى امور مملكت است. و لازم نيست در سراسر بلاد اسلامى تنها يك حاكم وجود داشته باشد بلكه ممكن است حاكمان متعدّدى وجود داشته باشند - البته در غير از زمان پيامبر (ص) يا زمان امام معصوم (ع) يا زمانى كه حفظ اسلام منوط به وحدت باشد - و شرط است كه حاكم صلاحيّت و مشروعيّت خود را از خداى سبحان گرفته باشد, البته توسط امامى كه به نوبه خود صلاحيّت خويش را از پيامبر (ص) گرفته و پيامبر (ص) نيز صلاحيّت خود را مستقيماً از خداوند متعال گرفته است.
واين بدان جهت است كه اسلام همه جهان هستى را از آن خدا مىداند. پس تصرّف در هيچ امرى از امور جايز نيست مگر با اجازه بارى تعالى, «للَّه ما فى السماوات و الأرض» (آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست), بنابراين حكومت كه از مهمترين امور است بايد از سوى خداى تعالى باشد آنهم به اذن از امام معصوم (ع) كه خود نيز مأذون پيامبر (ص) است و پيامبر(ص) هم كه خود مأذون خداى تعالى است.
اما اين كه فردى بدون شايستگى و صلاحيّت لازم برمردم مسؤول شود؛ خواه با اجازه آنان، مانند حكومتهاى دموكراسى، و خواه بدون اجازه آنان، مانند حكومتهاى اريستوكراسى (اشرافى) و بروكراسى؛ چنين حكومتهايى مشروعيّت نداشته و خلاف دين اسلام مىباشند. همچنان كه وجود شايستگى و صلاحيت در زمامدار غير معصوم كه از خطا، لغزش، ظلم و تجاوز بر امور مملكت مصون نمىباشد؛ به تنهايى كافى نيست, زيرا علاوه بر اين، برخوردارى او از پشتوانه و پذيرش مردمى نيز شرط لازم است.
در واقع شيوه حكومتى دين اسلام مبتنى بر دو اصل است:
اول: قانون، قانون الهى باشد.
دوم: اجراى قانون، توأم با پذيرش و رضايت مردم باشد.
اصل اول بر أمورى دلالت دارد از جمله:
1- قرآن:
خداى تعالى مىفرمايد: «و من لم يحكم بما أنزلاللَّه فاولئك هم الكافرون»( سوره مائده، آيه 44) (و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكردهاند، آنان خود كافرانند).
پس حكم و داورى به غير آنچه خدا نازل كرده، به اتومبيلى مىماند كه از جاده منحرف شده، در دستاندازها افتد و رو به نابودى نهد. يعنى آن كس كه به حكم خدا گردن نمىنهد نخست از فرمان خدا خارج شده، سپس بدكار گشته و سرانجام كافر گردد.
2- سنّت:
امام (ع) مىفرمايد: «بنگريد به مردى از شما كه به سخنان ما عمل مىكند و در حلال و حرام ما كه ما آن را بيان مىكنيم مىنگرد و بر احكام ما آگاهى دارد. پس او را برخود داور قرار دهيد چه اينكه من او را بر شما حكم (و داور و حاكم) قرار دادم» (تحرر الحكم).
3- اجماع:
اجماع (علماء) متّفقند بر اينكه حكم غير خدا جائز نيست بلكه از ضروريات دين است (كه حكم بايد از جانب خدا باشد).
4- عقل:
عقل نيز بر اين معنا دلالت قطعى دارد كه تصرّف در ملك مولا (خداوند) جز به اذن او جائز نيست.
آنچه گذشت مربوط به (اصل اول) بود. اما در رابطه با (اصل دوم) يعنى لزوم پذيرش قانون توسط مردم، خداوند سبحان مىفرمايد: «وأمرهم شورى بينهم... »( سوره شورى، آيه 38) «و شاورهم فى الامر... »( سوره آل عمران، آيه 159) پس همان گونه كه انسان مىتواند به هر امام جماعت عادلى اقتدا كرده، و از هر مجتهدى تقليد نموده و به هر قاضى مراجعه كند - البته در چهارچوب اسلام معين شده از جانب خداى سبحان - ؛ همچنين مىتواند مجتهد جامع الشرايطى را براى حكومت برگزيند. حديث شريف «بنگريد به مردى از شما...الخ»، دلالت دارد بر اينكه انتخاب حاكم به دست مردم است لكن با رعايت ضوابط اسلامى. هچنانكه پذيرش برخى حاكمان عادل از سوى مردم، به عنوان يك زمينه اجرايى براى پياده كردن اين قانون كفايت مىكند. و در حديث شريف آمده است: «در مسائل و رويدادهايى كه پيش مىآيد به راويان احاديث ما مراجعه كنيد» (بحارالانوار، ج 75، ص 219).
بنابراين اسلام در حكومت خود، نه غولى است كه خون مردم را بمكد و نه لنگ است كه به چپ و راست متمايل گردد و نياز به تكيه گاه داشته باشد. براين اساس هيچ نقص در نظام اسلامى نبوده، بلكه دين ميانه روى است كه امور را با ترازوى عدالت سنجيده و توسط سازمانها و تشكيلات خود، رفاه و سعادت، ترقى و پيشرفت لازم و ضرورى را بىهيچ كم و زياد به وجود مىآورد. چه اينكه حكومت اسلامى، حكومتى است به مقدار لازم؛ نه افراط زيانبار و نه تفريط بىاثر. نگرش اسلام به تشكيلات حكومت بر اساس اين برنامه حكيمانه است بدينسان كه آن نيازهايى از مردم را كه به تشكيلات عريض و طويل ادارى احتياج ندارد مدّ نظر قرار داده و آن را مقرّر مىدارد. يعنى تشكيلات ادارى لازم را تأييد كرده و اضافه بر آن را مطلقاً كنار مى گذارد.