ترجمهاي يهوديوار از قرآن مجيد به زبان فرانسه
دكتر جواد حديدي در سال 1991 ترجمهاي از قرآن به زبان فرانسه در پاريس منتشر شد كه از لحاظ شيوه كار تا آن تاريخ سابقه نداشت.1 صاحب آن، آندره شورقي (شورَكي)، يهوديي بلندآوازه و متخصص در ترجمه كتابهاي مذهبي، به خصوص تورات و انجيل است.شورقي به سال 1917 در الجزاير (عين تموجنت) به دنيا آمد. نياكانش از يهوديان اسپانيايي بودند كه در اوايل قرن شانزدهم به الجزاير كوچيده و در آن جا مقيم شده بودند. آندره تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در الجزاير ـ كه در آن تاريخ مستعمره فرانسه بود ـ به پايان برد. سپس به پاريس رفت و در دانشگاه سربن به تحصيل پرداخت و به اخذ مجموعهاي از مدارك تحصيلي در رشتههاي حقوق، الهيات و زبانهاي خارجي نايل آمد. آن گاه راه سفري دور و دراز در پيش گرفت كه تا سال 1957 به طول انجاميد. در اين سال ازدواج كرد و در بيت المقدس اقامت گزيد. از 1959 تا 1963 مشاور بن گوريون بود. پس از چندي معاون شهرداري بيت المقدس شد و در اين سمت كوشيد ميان اعراب و يهوديان تفاهمي برقرار كند.بدين گونه آندره شورقي مردي است دانشمند كه بر چندين زبان مسلط است. عربي زبانِ مادري اوست، فرانسه زبان تحصيلي، و عبري زبان مذهبياش. علاوه بر اين، در الهيات و حقوق هم صاحب نظر و داراي تحصيلات پيشرفته است. برخي ديگر از كارهاي علمياش، بغير از ترجمه قرآن، بدين شرح است:1. ترجمه تورات به فرانسه، از روي متن عبري، در 26 جزوه كه ميان سالهاي 1972 و 1977 انجام شده و با عنوان زير به چاپ رسيده است:La Bible, traduite et présentée par André Chouraquiاين كتاب در 1985 در يك مجلد بزرگ تجديد چاپ شد.2. عهد جديد: Un pacte neuf, 1984.3. دنياي تورات: L' univers de la Bible, 1985-1989 ، كه تفسيري بر عهد قديم است، در 10 جلد.4. عشق، چنان نيرومند كه مرگ: L'amour fort comme la mort, 19895. كتابهاي متعدد ديگري در فلسفه و حقوق و الهيات.از مردي كه بدين مرتبه از فضل و دانش رسيده انتظار ميرود كه ترجمهاي شايسته از قرآن ارائه دهد. متأسفانه شورقي چنين نكرده است، تا آن جا كه اگر هم نخواهيم او را به سوء نيت متهم كنيم، دست كم بايد بگوييم كه نتوانسته است خود را از قيد پيشداوريها و آموختههاي ديرين برهاند. به خواندن ترجمهاش اين احساس به خواننده دست ميدهد كه وي، بيآن كه بر زبان آورد، همه چيز را برخاسته از آيين يهود ميداند و يهوديان را سرچشمه بركات ارضي و سماوي در گذشته و حال ميپندارد. از اين رو پيوسته براي لغات عربي ريشههاي عبري، آن هم عبري كهن، ميجويد. آن گاه ميكوشد يافته خود را بر همه قرآن تعميم دهد. اين گونه موضعگيري در مورد قرآن مجيد در واقع ناديده گرفتن مراحل تحولي است كه هر دو زبان عبري و عربي در طول نزديك به دو هزار سال، از دوره موسي(ع) و انبياي بنياسرائيل تا عصر پيدايش اسلام، پيمودهاند.2 چگونه ميتوان كلمهاي را كه ريشه عبري آن در تورات در معناي خاصي به كار رفته، پس از گذشت قرنها در قرآن جست و آن را در همان معنا به كار برد؟اما اين تنها نقص ترجمه شورقي نيست. وي چندان در انديشههاي خود غوطهور بوده كه در بسياري از جاها عين كلمات عربي را كه ريشهاي عبري داشته، آن هم بدون هيچ گونه توضيحي، در ترجمه خود آورده است؛ مانند «ربّ»، «بركت»، «حزب»، «نبي»، «جزء»، «جهنم» (كه به صورت عبري آن Géhenne آمده)، و جز آن. اين شيوهاي است كه كار خواننده غير يهودي و ناآشنا به زبان عربي را سخت دشوار ميكند.و نيز معلوم نيست كه چرا وي گاه ميان دو آيه فاصله انداخته و يا بسياري از آيات را به گونهاي خودسرانه تقطيع كرده و مثلاً آيه 23 از سوره بقره را بدين صورت درآورده است:Si vous doutezde ce que nous avons fait descendre sur notre serviteur,produisez une sourate semblable aux siennes!Appelez vos témoins, sauf Allah, si vous êtes véridiques.هر گاه بخواهيم آيه مباركه را بر اساس ترجمه آن تقطيع كنيم، متني اين چنين خواهيم داشت:وَإنْ كُنْتُمْفي رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنَا عَلي عَبْدِنَافَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهوَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِنْ دُونِ اللّهِ إنْ كُنْتُمْ صَادِقينَظاهرا اين گونه تقطيع از آن جا بر ميخيزد كه شورقي قرآن را متني آهنگين و شاعرانه ميداند و ميخواهد به پيروي از آن ترجمهاي شاعرانه نيز ارائه دهد. اين نكتهاي است كه از عبارت زير برميآيد:«[خواننده] بايد چشم بگشايد و اگر بتواند، پاي برهنه و غرقه در نور، در بطن اين متن شاعرانه و درخشان كه از سوي خداي يگانه، مرزبانِ بهشت و دوزخ، فرود آمده است، روان گردد.»3گاه نيز شورقي، همچنان خودسرانه و به دلخواه، و شايد از آن رو كه مفاد برخي از آيات را با عقايد خود سازگار نميديده، قسمتي از آنها را در ترجمه نياورده است. از آن جمله است آيه 54 از سوره بقره:وَاِذْ قَالَ مُوسي لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ اِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا اِلي بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ اِنَّهُ هُوَالتَّوَّابُ الرَّحِيمُترجمه شورقي:Quand Mûssa dit à son peuple: `` mon peuple,vous vous lésez en prenant le Veau:retournez à votre Créateur''.چنان كه ملاحظه ميشود، تقريبا دو سوم از متن آيه مباركه، از كلمه «فتوبوا» به بعد، در ترجمه نيامده است.آنچه برشمرده شد، نقصهاي كلي ترجمه شورقي بود. اينك به بررسي برخي از جزئيات آن ميپردازيم. بدين منظور از سورههاي حمد و بقره شروع ميكنيم، سپس بررسي خود را، جسته و گريخته، در سورههاي ديگر قرآن ادامه ميدهيم.نخستين نكته مربوط به كلمه بسمله است كه در آغاز همه سورهها، بغير از سوره توبه، و نيز ضمن آيه 30 از سوره نمل آمده و شورقي آن را به صورت زير تقطيع و ترجمه كرده است:Au nom d'Allah,le matriciant, le matriciel.نزديك به چهار قرن است كه مترجمان فرانسويِ قرآن براي دو كلمه «رحمن» و «رحيم» معادلي حتي المقدور نزديك به معناي اصلي آنها، مانند clément, miséricordieux, lemaître de miséricorde, la source de miséricorde, compatissant, ميآورند. اما شورقي، كه همچنان در باورهاي خود مستغرق است، هر دو كلمه را به ريشه عبري آنها باز ميگرداند و آنها را مشتق از «رَحام» [= رَحِم [به معناي زهدان (= matrice) ميداند و رحمن را به matriciant و رحيم را به matricielترجمه ميكند. در توضيح آن نيز ميافزايد كه خداوند از آن رو matriciant ناميده شده است كه سرچشمه زندگي همه موجودات و در واقع زهدان جهان آفرينش است. صفت ديگر خداوند، رحيم (= matriciel)، نيز گوياي آن است كه خداوند نه تنها سرچشمه آفرينش است، بلكه تداوم بخش آن نيز هست، همچون مادري كه فرزند را در رحم خود ميپروراند و بدين گونه زندگي او را دوام ميبخشد.4باري، نه معانيِ ساختگي رحمن و رحيم در هيچ يك از فرهنگهاي عربي، از صحاحِ جوهري و لسان العربِ ابن منظور، فرهنگهاي كهن، گرفته تا فرهنگهاي نوين، يافت ميشود و نه كلمه matriciant كه پرداخته ذهنِ شورقي است در فرهنگهاي فرانسه. البته اين گونه نوآوريها ممكن است براي برخي از زبان شناسان و متخصّصان فقه اللغه و علم الاشتقاق مفيد باشد، ولي مطمئنا براي خواننده عادي قرآن گمراه كننده خواهد بود، به خصوص كه در پسِ آن فكر ديگري نهفته است: اين كه همه قرآن، حتي اجزايِ آن، برگرفته از تورات است.الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (فاتحه، 1)ترجمه شورقي:La désirance d'Allah, Rabb des univers.كلمه «désirance» نيز كه شورقي آن را از مصدر désirer گرفته و در ترجمه «حمد» به كار برده، در هيچ فرهنگي نيامده است. مصدر آن به معني «مايل بودن»، «مشتاقانه چيزي را خواستن»، «احساس عاشقانه و شهوي (نسبت به زني) داشتن» است و با كلمه «حمد» هيچ قرابتي ندارد. اما شورقي در حاشيه كتاب افزوده است كه ريشه حَمَد «در عربي» به معناي «ميل عاشقانه داشتن» و «از روي حرص و ولع چيزي را خواستن» است. معلوم نيست كه وي اين معني را در كدام كتاب ديده و از كجا آورده است، و اگر هم چنين باشد، عبارت ``Ladésiranced'Allah''، يعني «عشق و محبت خداوند»، كه به صورت جملهاي اسميه در آغاز سوره آمده چه مناسبتي با بقيه آيات دارد و چرا چنين تعبيري در هيچ يك از منابعي كه وي در مقدمه خود از آنها نام برده، مانند تفاسير طبري و فخر رازي و بيضاوي و نسفي نيامده است.5 اين نيز نوآوري عجيب ديگري است.ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (بقره، 2/2)ترجمه شورقي:Voilà l'Écrit, dont tout doute est exclu,guidance des frémisseurs.ترجمه به فارسي:اين است نبشته، كه شكي در آن نيست،راهنماي لرزندگان.گذشته از اين كه ساخت عبارت فرانسه از نظر نحوي با ساخت عبارت عربي اختلاف بسيار دارد، ترجمه متّقين به frémisseurs (= لرزندگان) كه البته در ديگر موارد و در سراسر قرآن نيز تكرار شده، از نوع اسرائيليات پيشين است. شورقي متن آيه را با تورات مقايسه كرده كه در آن تركيب «لرزندگان در برابر يهوه» به كار رفته است. همين دليل براي او كافي است كه تقوا را به «لرزيدن» و متقين و متقون را به «لرزندگان» ترجمه كند. ولي او دليل ديگري هم دارد، و آن اين است كه در عربي كهن، اسب بينعل را «متقي» ميگفتهاند، زيرا هنگام تماسِ سُمش با زمينِ سخت و ناهموار ميلرزيده است.6خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(بقره، 2 / 7) ترجمه شورقي:Allah a scellé leur coeur, leur ouïe,et mis un voile sur leurs yeux:à eux le supplice grandiose!در جزء سوم ترجمه سه اشكال به چشم ميخورد. نخست آن كه جمله خبريه ـ با توجه به علامت خطاب در پايان ترجمه ـ به صورت جمله دعائيه (در اين جا به معني نفرين) آمده است: «بر آنان باد آن عذاب بزرگ!». دوم آن كه كلمه grandiose در زبان فرانسه داراي بارِ مثبتِ معنايي است و حاكي از شدت و حدّت نيست.7 در واقع ترجمه شورقي بدان ماند كه بگوييم:«بر آنان باد آن عذاب بزرگ و پرشكوه!»اشكال سوم در اين جاست كه در متن عربي، «عذابٌ» نكره است، نه معرفه. بنابراين، عبارت «عذابٌ عظيم» ميبايست به ``un grand supplice'' يا ``un grand châtiment'' ترجمه ميشد.وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (بقره، 2 / 8)ترجمه شورقي:Des hommes disent:``Nous adhérons à Allah, au Jour, l'Ultime.''Mais ils n'adhèrent pas.ترجمه به فارسي:كساني ميگويند:"به خدا ايمان آورديم، و به آن روز، [روز] پاياني"،اما ايمان نياوردهاند.در اين جا نيز، مانند بسياري جاهاي ديگر، شورقي نه تنها از سياق عبارت عربي پيروي نكرده، بلكه «مِنِ» بعضيّه را ناديده گرفته، «الآخر» را، كه صفت «اليوم» است، بدلِ آن پنداشته و جمله حاليه «و ما هم بمؤمنين» را به صورت جمله خبريه آورده است.ترجمه آيه مباركه ميبايست چنين ميبود:Parmi les hommes, certains disent: ``Nous croyons en Dieu et au Jour dernier'', alors qu'ils n'y croient pas.فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقره، 2 / 10)ترجمه شورقي:A la maladie de leur coeur,Allah ajoute une maladie,le supplice terrible qu'ils nient.ترجمه به فارسي:بر بيماري دلهاشانخداوند بيماري [ديگري] ميافزايد،عذاب وحشتناكي كه آن را انكار ميكنند.ساخت عبارت عربي به كلي در هم ريخته و جزء سوم آيه عطف بيان «مرضا» فرض شده است. معناي آيه چنين است:در دلهاشان بيماريي است. خداوند بر بيماريشان بيفزاياد! [يا ميافزايد]. آنان را عذابي دردناك خواهد بود، زيرا كه راه انكار پيمودهاند.ترجمه فرانسه آن ميتواند چنين باشد:Il y a une maladie dans leur coeur. Que Dieu augmente leur maladie! Ils auront un châtiment douloureux, parce qu'ils ont menti.مَا يَوَدُّ الَّذيِنَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ... (بقره، 2 / 105)ترجمه شورقي:Ceux qui effacent Allahparmi les Tentes de l'Ecrit et les associateursn'acceptent pas que descende sur vousle meilleur de votre Rabb...ترجمه به فارسي:آنان كه خداوند را محو ميكنند،از ميان خيمههاي نوشته، و مشركان،نميپذيرند كه بر شما فرودآيدبهترين [چيز] از سوي پروردگارتان ...«محو كردن» خدا يعني چه؟ در جاي ديگري شورقي توضيح ميدهد كه ريشه «كفر» در عبري به معني effacer (= محو كردن)، recouvrir (= انكار كردن) و dissimuler (= پنهان كردن) است.8 و او effacer را از ميان اين معاني برگزيده است. باري رنگ چيزي را ميتوان محو كرد، يا حقيقتي را پوشاند، ولي خدا را نميتوان، و اصولاً چنين معنايي برخلاف معناي متداولي است كه كلمه «كفر» در قرآن و در زبان عربي به خود گرفته است.از سوي ديگر، معني «خيمههاي نوشته» چيست؟ شورقي خود توضيح ميدهد كه مراد از «Tentes de l'Ecrit» يهوديان و مسيحيان و صابئين و ديگر دارندگان كتاب هستند.9 اما نميگويد كه خيمه با اهل چه رابطهاي دارد. ظاهرا ريشه اهل در عبري به معني خيمه، از جمله خيمهاي است كه «تابوت سكينه» را ـ كه محتوي طومار مقدس شريعت يهود بود ـ در آن مينهادهاند. شورقي هم كه بيشتر در پيِ يافتن رابطهاي ميان كلمات قرآن با مصطلحات تورات است تا در پيِ مفهوم بودن ترجمه خود، مصطلحات را برگزيده است. از همين مقوله است ترجمه «مايودّ» (= دوست ندارند) به «[ils] n'acceptent pas» (= نميپذيرند)، و يا ترجمه كلمه «خير»، كه در اين جا اسم مصدر و به معني ضدّ شر است، به صورت اسم تفضيل، مخفف «اَخْيَر».آيه شريفه را ميتوان چنين ترجمه كرد:Ni ceux parmi les gens du Livre qui mécroient, ni les associateurs n'aiment qu'un bien soit descendu vers vous de la part de votre Seigneur...وَءَاتُوا الْيَتَامي أمْوَالَهُمْ وَلاَتَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَتَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ اِلي أَمْوَالِكُمْ اِنَّهُ كَانَ حُوبا كَبِيرا (نساء، 4 / 2)ترجمه شورقي:Restituez leurs biens aux orphelins,ne rendez pas le mal pour le bien,ne dilapidez pas leurs biens:ــ ce serait une faute grave ــmais vos biens.ترجمه به فارسي:اموال يتيمان را به آنان بازگردانيد،بد را به جاي خوب به آنان ندهيد،اموال آنان را حيف و ميل نكنيدــ اين خطايي بزرگ خواهد بود ــاما اموال خود را.برابر اين ترجمه خداوند ميفرمايد كه حيف و ميل اموال يتيمان حرام است، ولي حيف و ميل اموال خود بلامانع است! به خواندن چنين عباراتي اين سؤال در ذهن راه مييابد كه آيا شورقي واقعا زبان عربي را ـ كه زبان مادري او بوده ـ خوب ميدانسته و بر آن مسلط بوده است؟ چگونه ممكن است اسراف و حيف و ميل كردن مال در قرآن مجاز دانسته شده باشد؟ مفاد آيه مباركه اين است كه اموال يتيمان را با اموال خود درنياميزيد، نه آن كه اسراف در اموال يتيمان مجاز نيست ولي هركس ميتواند اموال خود را مسرفانه خرج كند و هدر دهد.ترجمه پيشنهادي:Restituez leurs biens aux orphelins, n'y substituez pas le mauvais au bon, et ne mélangez pas leurs biens aux vôtres. Cetres, ce serait un grand péché.وَجَاءُوا عَلي قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلي مَا تَصِفُونَ (يوسف، 12 / 18)ترجمه شورقي:Ils viennent avec sa tunique tachée de faux sang.Ya`quÎb dit:``Vous avez vous-mêmes donné cet ordre.Persévérance, sérénité!Voici, Allah nous viendra en aidecontre ce que vous débitez.''ترجمه به فارسي:آنان با پيراهن او كه لكّه خوني دروغين بر آن بود آمدند.يعقوب گفت:«شما خود چنين دستور دادهايد.بردباري، آرامش!اينك خداوند به ياري ما خواهد آمددر برابر دروغي كه به هم ميبافيد.»باز هم بايد در تسلط شورقي بر زبان عربي شك كرد. مصدر فعل «جاءوا» البته به معني آمدن است، ولي هنگامي كه با حرف جرِّ «ب» متعدي شود، به معني آوردن خواهد بود، نه به معني آمدن.10 از سوي ديگر كلمه «امرا» در اين آيه به معني كار و فعل و عمل است نه به معني فرمان و دستور. يعقوب ميگويد: چنين نيست، بلكه نفس امّاره شما عملي نادرست را در نظرتان آراسته است. سپس ميافزايد كه ديگر كاري نميتواند كرد جز آن كه بردباري و شكيبايي پيشه كند. بنابراين، سخن از دستور دادن نيست و اگر هم باشد نفس امّاره است كه چنين كرده است، نه برادران يوسف. وانگهي اينان به كه دستور دادهاند؟ آيا ميتوانستند به گرگ دستور دهند كه يوسف را بدرد؟ترجمه پيشنهادي:Et ils apportèrent [à Jacob] sa chemise tachée d'un sang mensonger. [Jacob] dit: ``Ce sont plutôt vos âmes [vos instincts bestiaux] qui vous ont embelli une [mauvaise] action. [Il ne reste plus qu'] une belle patience. C'est Dieu dont j'implore le secours contre ce que vous racontez.''... قَالَ يَا بُشْري هذَا غُلاَمٌ (يوسف، 12 / 19)ترجمه شورقي:Il dit: `` Quelle histoire! voici un adolescent!''ترجمه به فارسي:گفت: «عجب داستاني! اين يك نوجوان است!»معلوم نيست كه چرا شورقي عبارت «يا بشري» را كه حاكي از بشارت است، به «عجب داستاني!» ترجمه كرده است. يكي از كاروانيان كه دلو را در چاه انداخته تا آب بيرون كشد، در كمال حيرت ميبيند كه نوجواني خوبروي (يوسف) خود را به دلو آويخته يا در دلو نشسته است. پس، از فرط شادي فرياد برميدارد: «بشارت باد [بر شما]! اين يك نوجوان است!» بشارت از آن رو كه كاروانيان ميتوانند يوسف را در بازار بردگان به بهاي خوبي بفروشند. اين گونه سهلانگاريها نشانه آن است كه شورقي در كار ترجمه قرآن حتي وسواس يك مترجم معمولي را نيز نداشته است.... وَ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هذَا بَشَرا اِنْ هذَا اِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ (يوسف، 12 / 31)ترجمه شورقي:[Elles] disent:``Par Allah! Ce n'est pas un être charnel!C'est sûrement un Messager sublime!''ترجمه به فارسي:[زنان] ميگويند:«خداوندا! اين موجودي از گوشت و استخوان نيست!بيگمان اين پيامآوري بزرگوار است!»از موضوع عدم رعايت زمان افعال در جمله نخستين (زمان حال به جاي زمان ماضي به كار رفته است) كه بگذريم، دو مورد عبريگرايي ديگر در همين بخش از آيه مشهود است: يكي ترجمه «بشر» در معناي اوّليه آن، يعني موجودي برساخته از گوشت و استخوان، و ديگري ترجمه «ملك» به پيامآور. ميدانيم كه در مورد ريشه ملك و ملائكه اختلاف نظر وجود دارد. برخي آن را مشتق از لئك ميدانند و برخي از ألك؛ يعني اين كه ملك در اصل مألك يا ملئك بوده، سپس همزه آن افتاده و ملك شده است.11 در هر صورت كلمه در معني «پيامآور» به كار ميرفته است. ولي امروزه مفسران چنين معنايي از آن استنباط نميكنند و معمولاً آن را در معني فرشته به كار ميبرند.12 در زمان نزول قرآن نيز، به استناد تفسيرهاي كهن، همين گونه بوده است. بنابراين، ترجمه آن به پيامآور، آن هم به صورت Messager، با حرف بزرگ در آغاز كلمه، كه بيشتر در مورد پيامبران به كار ميرود، هم نامفهوم است و هم شبههانگيز. ميتوان آيه را چنين ترجمه كرد:[Elles] dirent: ``A Dieu ne plaise! Ce n'est pas un être humain! C'est sûrement un ange magnanime!''آنچه در اين صفحات آمد مشتي از خروار بود. ما جمعا ترجمه 12 آيه را مورد بررسي قرار داديم. حال اگر توجه كنيم كه قرآن مجيد دست كم داراي 6236 آيه است،13 آن گاه به تعداد عبريگراييها و لغزشها و اشتباهات و خلافِ معناها در ترجمه شورقي بهتر پي خواهيم برد. اين نكته را نيز بايد بيفزاييم كه شورقي، پس از بلاشر،14 نخستين مترجمي است كه هم در مقدمه كتاب و هم ذيل آيه 20 از سوره «النّجم» به داستان غرانيق اشاره كرده است.15 البته وي ـ برخلاف بلاشركه داستان را به صورت دو آيه 20 مكرر و 20 مثلث در متن قرآن آورده ـ در اظهار نظر خود افعالي حاكي از ترديد به كار برده است. ولي در هر حال، او و بلاشر تنها مترجماني هستند كه بر اساس روايتي مجعول و به پيروي از كشيشان قرون وسطا، از داستان غرانيق سخن گفتهاند. از اين رو ترجمه او را بايد جزو ترجمههاي مردود قرآن دانست. متأسفانه در سال 1995 كه نگارنده در فرانسه بود، برخي از مطبوعات و نيز يكي از پنج شبكه تلويزيوني فرانسه سر و صداي زيادي براي تبليغ اين ترجمه راه انداخته بودند و آن را بهترين ترجمه فرانسوي قرآن به شمار ميآوردند. اين هم شيوه نويني است كه مردي فاضل و موجه، با زيركي تمام و به عنوان كوشش براي ايجاد تفاهم ميان پيروان اديان بزرگ، قرآن را به گونهاي ترجمه كند كه گويي كتاب آسماني مسلمانان بخشي است از تورات كه خود در طول چند هزار سال دستخوش تحولات و تحريفات بسيار بوده است.1. Le Coran, L'Appel, traduit et présenté par André Chouraqui, Paris, Robert Laffont, 1991.
2. نظر اغلب مورخان بر اين است كه موسي(ع) حدود 1400 سال پيش از ميلاد ميزيسته است. البته انبيا و كاهنان بنياسرائيل در دورههاي متأخرتر به موعظه و گاه نگارش برخي از بخشهاي تورات پرداختهاند. نك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج اول، ترجمه احمد آرام، تهران 1343، صفحات 449 و بعد، 485 و بعد؛ نيز:
A. Lods, Israël, des origines au milieu du ×VIIIe siècle, Paris, 1946, pp. 361 et suivantes.
3. شورقي، همان، مقدمه، ص 23. در متن فرانسه به جاي «از سوي خداي يگانه...»، عبارت «از دهانِ [=زبانِ[ خداي يگانه...» آمده و كلّ عبارت بسيار زيركانه است.
4. همان، ذيل بر ترجمه سوره فاتحه.
5. همان، مقدمه، ص 8.
6. همان، حاشيه بر 2/2.
7. Voir le Robert: grandiose. ``... qui frappe, impressionne par son caractère de grandeur, son aspect majestueux.''
8. شورقي، همان، ذيل بر 2/6.
9. همان، ذيل بر 2/105.
10. نك: راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن.
11. نك: برگ نيسي، كاظم، «تحقيق در ساختمان صرفي واژههاي مَلَك و ملائكه»، معارف، دوره دوازدهم، شماره 3، آذر - اسفند 1367، صص 15-29.
12. كلمه «فرشته» نيز از اصل اوستايي «فرائشته» (FraÎesÏta) به معني فرستاده و پيامآور گرفته شده است و معادلهايي كه در زبانهاي يوناني و لاتيني و سپس فرانسوي و انگليسي و آلماني و ديگر زبانهاي اروپايي براي آن آمده نيز به همين معني بوده است. ولي از ديرباز معني اصلي كلمه فراموش شده و فرشته و معادلهاي آن در معني موجودات مجرّد و روحاني و آسماني به كار رفته است.
13. نك: محمود راميار، تاريخ قرآن، تهران 1362، ص 570.
14. در مورد بلاشر، نك: جواد حديدي، «نقدي بر ترجمه بلاشر»، ترجمان وحي، سال اول، شماره دوم، پاييز و زمستان 1376، صص 40-54.
15. شورقي، همان، مقدمه، ص 11؛ نيز ذيل بر 53/19-20.