قانون‏گرايي در سيره و گفتار معصومان عليهم‏السلام (2) - قانون گرایی در سیره و گفتار معصومان (علیهم السلام) (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قانون گرایی در سیره و گفتار معصومان (علیهم السلام) (2) - نسخه متنی

علیرضا انصاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قانون‏گرايي در سيره و گفتار معصومان عليهم‏السلام (2)

عليرضا انصاري

ج ـ جامعه ضابطه‏مند و عوامل آن

همه خردمندان بر ايجاد جامعه ضابطه‏مند اتفاق نظر دارند، گرچه در خصوص عوامل شكل‏گيري و موانع آن متفق نيستند. برخي از نظر پردازان مانند افلاطون (427ـ347 ق·· م)(1) و ابونصر فارابي (م 339 / 340)(2) مدينه فاضله را به عنوان جامعه آرماني و ايده‏آل مطرح كرده‏اند؛ كه شايد اشاره به همان جامعه قانون‏مند باشد. عده‏اي از بزرگان به قوانين احترام خاص قايل بودند. چنان كه در هنگام صدور حكم اعدام سقراط (470ـ399 ق·· م) به او گفتند: فرار كند. او گفت: فرار كردن قانون شكني است.(3) اصولاً جعل قانون براي ايجاد جامعه ضابطه‏پذير و هدف‏مند مي‏باشد. با رعايت قانون حقوق همه مردم رعايت شده، نظم و عدالت ظهور پيدا مي‏كنند. از اين رو همه انبياء و رهبران ديني در صدد ايجاد جامعه ايده‏آل الهي مبتني بر احكام شرع بودند. از ديدگاه اسلام قوانين الهي بر نظام هستي حاكميت داشته و جهان ضابطه پذير مي‏باشد. برخي از حيوانات مانند زنبور عسل و مورچه‏ها... بر اساس قانون الهي زندگي قانون‏مندي دارند. رابطه همه موجودات بر اساس دو عنصر علت و معلول مي‏باشد كه نشان دهنده حاكميت قانون در روابط پديده‏هاست؛ كه اين قانون گرايي را خداوند در نظام هستي نهادينه كرده است. امام علي عليه‏السلام نيز در خصوص قانون‏مندي طبيعت فرمود: «اما بعد فان الأمر ينزل من السماء إلي الارض كقطرات المطر إلي كل نفس بما قسم لها من زيادة أو نقصان»(4) اما بعد، بي گمان امر الهي به سوي هركسي چونان قطره‏هاي باران فرود مي‏آيد و جهت يافته و سنجيده، هركه،سهمي را بهره مي‏برد كه بيش يا كم آن پيشاپيش رقم خورده است. نتيجه قانون‏مندي در نظام هستي، حاكميت عدالت مي‏باشد. چنان كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «بالعدل قامت السّموات و الارض»(5) ضرورت قانون گرايي در جامعه بشري مي‏تواند از همان قانون‏مندي جهان هستي منشأ گرفته باشد؛ با اين تفاوت كه در نظام هستي قانون پذيري جبري است. ولي قانون گرايي در جامعه بشري اختياري و تخلف پذير مي‏باشد. اگر در جامعه قانون حاكميت نداشته باشد آن جامعه آرماني نبوده و با قانون گرايي نظام هستي هماهنگي ندارد.

بعد از بيان ضرورت ايجاد جامعه ضابطه‏مند، حال اين پرسش مطرح مي‏شود: چه عوامل و راهكارهايي براي ايجاد جامعه قانون‏مند وجود دارد؟

در جواب بايد گفت: صاحبان انديشه تئوريها و عواملي را بيان كرده‏اند، كه اين نوشتار در صدد بيان آنها نيست. آنچه كه در اين نوشتار مورد تحليل قرار مي‏گيرد عناصري هستند كه در منش و گفتار معصومان عليهم‏السلام به آنها اشاره شده است كه به چند مورد آن اشاره مي‏شود:

1 ـ قانون گرايي مسؤولان

يكي از عوامل ايجاد جامعه قانون‏مند، قانون گرايي رهبران و مسؤولان مي‏باشد. قانون پذيري رهبران نقش محوري در گرايش مردم به قانون دارد. علي عليه‏السلام نيز فرمود:«النّاس بامرائهم أشبه منهم بآبائهم»(6) در جامعه ديني كه رهبري آن را رهبران ديني بر عهده دارند و مردم از آنان الگو مي‏پذيرند، قانون‏مندي آنان از اهميت ويژه‏اي بر خور دار است. از اين رو معصومين عليهم‏السلام براي فراخواني مردم به قانون‏پذيري، خود خاضع‏ترين انسانها در برابر قوانين الهي بودند. چنان كه امام راحل قدس‏سره به آن اشاره نموده است.(7)

معصومان عليهم‏السلام به قوانين ديگران نيز احترام مي‏گذاشتند. چنان كه در خصوص احترام امام صادق عليه‏السلام به قوانين ديگران آمده است: «در روايتي از امام صادق عليه‏السلام آمده است كه حضرت به يكي از ياران خود فرمود: «آن بستانكار تو چه كرد؟» مرد گفت: «آن حرامزاده!» حضرت نگاه تندي به او كرد. مرد در اين هنگام عرض كرد: فدايت گردم او پيرو آيين زردشتي است و با خواهر خود از دواج كرده است. امام فرمود: «آيا اين در دين او نكاح نيست.»(8)

پيامبراسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و حضرت علي عليه‏السلام كه موفق به تشكيل جامعه قانون‏مند شدند، خود بيشتر از ديگران به قوانين احترام مي‏گذاشتند. بي‏ترديد يكي از علل موفقيت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامي، قانون پذيري او بود. تعبد به قوانين الهي از محوري‏ترين اصول در سنت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏باشد. خداوند پيامبرش را به خاطر رعايت قوانين ستايش كرد.(9) انديشوران جهان نيز به قانون گرايي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله اعتراف نموده و آن را در تاريخ ثبت كرده‏اند. گوستاولوبون مورخ فرانسوي مي‏نويسد: «پيامبر در آخرين وداع تمام صحابه را جمع كرد... فرمود: ايهاالناس، هركس را كه من زده باشم بايد برخيزد و مرا قصاص كند و اگر ستم نموده و قصوري بعرض وي رسانده باشم اينك به عرض من بايد قصاص كند و اگر مال وي برده باشم، اينك حق خود را باز ستاند... در اين ميان يك نفر برخاسته سه درهم از پيامبر مطالبه كرد و او فوراً آن را ادا كرد.»(10)

ائمه عليهم‏السلام نيز به قانون گرايي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله اشاره كرده‏اند. محمد بن قيس از امام باقر عليه‏السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: براي ام سلمه همسر پيامبر كنيزكي بود، وي از اموال قبيله‏اي دزدي كرد. او را براي قصاص نزد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آوردند؛ ام سلمه براي شفاعت از وي به آن حضرت سخن گفت: پيامبر فرمود: «اي ام سلمه اين حدي از حدود خداوند است كه ضايع نمي‏گردد، پس دست كنيز را قطع كرد.»(11)

پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به عنوان رهبر قانون گرا عملاً اثبات نمود كه براي ايجاد جامعه ضابطه‏پذير، بايد رهبران آن قانون‏مندترين انسانها باشند. متأسفانه جوامع بشري شاهد قانون شكني دولت مردان خود بوده و هستند. قانون گريزي دولت مردان بزرگترين ستم است كه جوامع انساني را تهديد نموده و از بزرگترين موانع ايجاد جامعه ضابطه‏مند مي‏باشد. در غرب كه رهبران آن مدعي قانون گرايي هستند، خود قانون شكن‏ترين افراد مي‏باشند و قانون را براي تسليم ديگران مي‏خواهند. شعاري است كه دولت مردان غرب از آن به عنوان اهرم سياسي بهره مي‏گيرند. مگر در جامعه مدني غرب نيست كه سياه پوستان به جرم سياه بودن و فقيران به جرم فقر ... از حقوق طبيعي و اوليه خود محروم بوده و توزيع قدرت و بيت المال بر اساس بي‏عدالتي و قانون شكني صورت مي‏گيرد؟ بشر امروزه اگر در صدد ايجاد جامعه قانون‏مند است، بايد جامعه قانون‏مند مدينة‏النبي

خداي را سوگند كه اگر حسن و حسين كاري همانند تو مي‏كردند، با آنان كم ترسازشي نمي‏كردم و با هيچ تصميمي بر من چيره نمي شدند، تا اين كه حق را از آنان باز مي‏ستاندم و باطلي را كه از ستم آنان پديد آمده بود، ناپديد مي‏كردم.

را الگو قرار دهند. در جامعه آرماني و الهي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله همه مردم در برابر قانون يكسان بوده، تبعيض نژادي، قومي و قانون شكني وجود نداشت چنان كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «اي مردم آگاه باشيد كه پروردگارتان يكي است و پدرتان يكي است. بنابراين بدانيد كه نه عربي بر عجم و نه عجمي بر عرب و نه سياهي بر سفيد... برتري نيست مگر به تقوا»(12) به قول اقبال لاهوري كه گفت: «پيش قرآن بنده و مولي يكي است

بوريا و مسند ديبا يكي است.»(13)

بعد از رحلت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله جامعه ضابطه‏مند نبوي به دست فراموشي سپرده شده و رهبراني روي كار آمدند كه حرمت و قداست قوانين الهي را از بين بردند. بعد از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله امام علي عليه‏السلام موفق به ايجاد جامعه ضابطه‏مند شد كه خود قانون‏مندترين فرد در آن جامعه بود. نحوه برخورد علي عليه‏السلام با برادرش عقيل كه سهم بيشتري از بيت المال را، در خواست كرده بود،(14) نشان دهنده پايبندي او به قداست و حرمت قانون الهي است. همچنين آن حضرت به يكي از مديران خود كه در بهره‏گيري از بيت المال قانون را رعايت نكرده بود نوشت: «واللّه لوان الحسن و الحسين فعلا مثل الذي فعلت ما كانت لهما عندي هواة و لا ظفراً مني بارادة حتي آخذ الحق منهما و أزيح الباطل عن مظلمتهما»(15) خداي را سوگند كه اگر حسن و حسين كاري همانند تو مي‏كردند، با آنان كمتر سازشي نمي‏كردم و با هيچ تصميمي بر من چيره نمي شدند، تا اين كه حق را از آنان باز مي‏ستاندم و باطلي را كه از ستم آنان پديد آمده بود، ناپديد مي‏كردم.

متأسفانه قانون شكني قدرتمندان سبب شد كه برخي از مسلمانان به قانون‏گريزي عادت كرده و تحمل جامعه قانون‏مندي علوي بر آنها مشكل باشد. جامعه‏اي كه دولت مردان آن قانون گريز باشند، نمي‏توان از مردم، انتظار قانون گرايي داشت. قانون شكني رهبراني مانند يزيد بود كه جامعه اسلامي را از مسير الهي آن خارج نموده و قوانين الهي را ازبين ببرد، از اين رو امام حسين عليه‏السلام يكي از اهداف قيام خود عليه يزيد را قانون شكني او و اصلاح امت اسلامي بيان كرده است.(16) و رهبري يزيد جائر را مساوي با از بين رفتن اسلام دانست: «و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد...»(17) امام حسين عليه‏السلام همه مردم را فراخواند تا عليه رهبران قانون شكن و ستمگر قيام كنند.(18)


1 ـ جمهوريت افلاطون و كليات فلسفه اثر ريچارد پاپكين، ج 11، ص 10.

2 ـ سياست مدنية، ترجمه سيد جعفر سجّادي.

3 ـ المنجد، قسمت اعلام، ص 358.

4 ـ فرهنگ آفتاب، ج 8، ص 4064.

5 ـ تفسير صافي، ج 2، ص 638.

6 ـ تحف العقول، ص 207؛ بحارالانوار، ج 75، ص 46.

7 ـ صحيفه نور، ج 14، ص 268.

8 ـ چگونگي و آزادي در اسلام، حسين الصفّار، ص 67.

9 ـ آيات 38 و 39، سوره‏اي احزاب و فروغ ابديت، ص 114.

10 ـ تمدن اسلام و عرب، ص 116 ـ 117.

11 ـ وسايل الشيعه، ج 18، ص 332ـ333.

12 ـ امالي طوسي، ج 1، ص 61.

13 ـ كليات اقبال لاهوري، ص 109.

14 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 10؛ امام علي صداي عدالت انسانيت، ج 1، ص 119.

15 ـ فرهنگ آفتاب، ج 4، 2154.

16 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ص 89؛ نفس المهموم، ص 45.

17 ـ لهوف، ص 20؛ مقتل مقرم، ص 146، مشيرالاحزان، ص 10 و مقتل خوارزمي، ص 185.

18 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 304.

/ 1