تبليغ در سيره و گفتار عارفان (1)
رحيم كارگر تبليغ وظيفهي اصلي پيامبران و اولياي خداوند است و با هدف آگاهي بخشي و هدايت تحقق مييابد.سيرهي عملي و علمي عارفان و دانشمندان ربّاني، همواره بر پايهي الهي ارشاد و آگاه ساختن جامعه استوار بوده است.اهميت تبليغ در گفتار و كردار عارفان
عارف نامور مرحوم بهاري همداني رحمهالله دربارهي اهميت تبليغ مينويسد:در حديث آمده است كه دانشمندان وارثان پيامبرانند. شكّي نيست و بيگمان مراد از اين ارث، درهمها و دينارها نيست، بلكه ارث بردن از حيث رسالت و تبليغ احكام و بازگرداندن مردمان از راههاي كج به سوي جادهي مستقيم و تا آن جا كه امكان دارد حفظ و نگهداري آنان در راه مستقيم است»1.«تبليغ»، «ارشاد»، «وعظ»، «هدايت»، «دعوت»، «بشارت»، «منبر»، «اندرز»، «پند»، «نصيحت» و... گل واژههاي نوراني گلستان دين شمرده ميشود.عارف كامل، مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي نيز ميگويد:«از كارهاي مهم... براي اهل علم، وعظ و امامت جماعت است.گفتني است كه اگر عالم، قوي و مجاهد بوده و از كساني باشد كه مدتي با نفس خود جهاد كرده و در طول جهاد، راههاي پنهان نفوذ شيطان و پوششهاي هواي نفس را پيدا كرده است، نبايد از وعظ و امامت جمعه دوري كند؛ زيرا اين دو، مورد اهتمام شرع است، به خصوص وعظ [و تبليغ]؛ زيرا هيچ كدام از كارهاي خوب، فايدهي وعظ را نداشته و تمامي اعمال خير نتيجهي وعظ [و تبليغ] است»2.صاحب «ارشاد القلوب» نيز، ضمن بيان سخنان رسول اكرم صلياللهعليهوآله ، همگان را به قبول وعظ سفارش كرده، مينويسد:«پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمود: هديهيي نداده است مسلماني به برادر مسلمانش كه بهتر و بالاتر از موعظه و كلمهي حكمتي باشد كه در شنونده هدايت را زياد كند و او را از معصيت و هلاكت دور نمايد.همچنين آن حضرت فرمود: نيكو بخششي است و نيكو هديهيي است موعظه و پند و اندرز؛ چنان كه خداوند سبحان به موسي عليهالسلام وحي فرمود كه، اي موسي، ياد بگير خير و موعظه را و ياد بده كسي را كه نميداند؛ همانا من روشن ميكنم قبر ياد دهنده و ياد گيرنده را و برطرف مينمايم از آنان وحشت را.... نزد خدا هيچ صدقه و احساني، مانند موعظه و پند و اندرز نيكو و محبوب نيست. خداوند مردمان گمراه و پراكنده را به وسيلهي موعظه نفع ميبخشد و اين كار بهتر از عبادت يك سال است.پس اي عاشق هشيار، گوش فرادار براي شنيدن موعظه و روي مگردان از ذكر خدا...»3.آري، داعيه داران تقوا و ايمان و سالكان الي اللّه وظيفه دارند، در كنار تهذيب نفس خود، به ارشاد و راهنمايي ديگران نيز بپردازند و دريچههاي علوم و معارف الهي را به روي مردم بگشايند.اسلام، چنان كه با بيبند و باري و كارهاي زشت مخالف است، گوشهگيري را نيز نميپسندد و همگان را به نزديكي به خدا و حضور فعّال در جامعهي ايماني فرا ميخواند.امام خميني ـ قدّس اللّه نفسه الزكيه ـ ميفرمايد:«خيال ميشود، كسي كه اهل سلوك است... بايد به مردم ديگر كار نداشته باشد. در شهر هر چه ميخواهد بگذرد؟! من اهل سلوكم، بروم يك گوشهيي بنشينم، وِرد بگويم و سلوك پيدا كنم. اين سلوك در انبيا زيادتر از ديگران بوده است، ليكن نرفتند توي خانهشان بنشينند و بگويند ما اهل سلوكيم و چكار داريم به ملّت چه ميگذرد و هر كس هر كاري ميخواهد بكند. پس اگر بنا باشد كه اهل سلوك بايد بروند كنار بنشينند، پس بايد انبيا هم همين كار را بكنند و نكردند. موسي بن عمران اهل سلوك بود، ولي مع ذلك رفت سراغ فرعون و آن كارها را كرد؛ و ابراهيم هم همين طور. رسول خدا صلياللهعليهوآله هم كه همه ميدانيم.»4استاد حسن زاده آملي نيز دربارهي اهميت تبليغ ميفرمايد:«وقتي يكي از استادان بزرگوارم به اين بنده ميفرمود كه به آمل نرو ضايع ميشوي، مرحوم الهي [قمشهيي[ فرمودند: برو كه اگر امثال شما حمايت دين را به عهده نگيرند، مبادا....»5نويسندهي كتاب فضيلتهاي فراموش شده در شرح حال پدر ارجمندش، حاج آخوند ملا عباس تربتي، مينويسد:«مرحوم حاج شيخ علي اكبر [تربتي يكي از شاگردان مبرز آخوند خراساني رحمهالله و از مجتهدان جامع الشرايط در خراسان] پس از آن كه به احوال پدرم آشنا ميشود، عقيدهي مفرطي دربارهي او پيدا ميكند و به او اصرار ميورزد كه زندگي خود را يكباره از ده به شهر تربت منتقل كند. اما پدرم براي رعايت حال پدرش عذر ميآورد. پس از آن كه پدرش فوت ميكند، مرحوم حاج شيخ بر اصرار خود ميافزايد تا آن كه بالاخره ميگويد: من به عنوان حاكم شرع حكم ميكنم كه بر شما واجب است كه به تربت منتقل شويد و اگر اين كار را نكنيد، آدم با شتر ميفرستم كه اثاث شما را بار كنند و به تربت بياورند. ... ترويج دين بر شما واجب است و اين كار در شهر بيشتر ميسّر است.6تبليغ سبب زنده نگه داشتن ياد خدا و فضائل و حقانيت اهل بيت عليهمالسلام است.امام صادق عليهالسلام از فضيل پرسيد: با يكديگر مينشينيد و حديث ميگوييد؟»پاسخ داد: آري، قربانت گردم.حضرت فرمود:«پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمود: هديهيي نداده است مسلماني به برادر مسلمانش كه بهتر و بالاتر از موعظه و كلمهي حكمتي باشد كه در شنونده هدايت را زياد كند و او را از معصيت و هلاكت دور نمايد.انّ تلك المجالس احبّها، فاحيوا امرنا يا فضيل.رحم اللّه من احيا امرنا يا فضيل من ذكرنا عنده فخرج من عينه مثل جناح الذباب غفر اللّه له ذنوبه.7اين مجالس را دوست دارم، روش و معارف ما را زنده سازيد. فضيل، خدا بيامرزد كسي كه امر ما را زنده سازد. فضيل، كسي كه ما را نزد او ياد كنند و [در مصيبت ما] به اندازهي بال مگسي از ديدگانش سرشك روان شود، خدا گناهانش را ميآمرزد.آداب و شرايط عرفاني تبليغ و موعظه
1 ـ اخلاصپيامبر اسلام صلياللهعليهوآله ميفرمايد:انّ اخوف ما اخاف عليكم الشرك الاصغر، قالوا وما الشرك الاصغر يا رسول اللّه صلياللهعليهوآله ! قال: الريا. قال صلياللهعليهوآله : يقول الّله عزّ وجلّ يوم القيامة اذا جاز العباد باعمالهم: اذهبوا الي الّذين كنتم تراؤون في الدنيا، ما نظروا هل تجدون عندهم الجزاء8.بيش از هر چيز از شرك كوچك بر شما بيمناكم. گفته شد: پيامبر خدا، شرك كوچك چيست؟ فرمود: ريا. سپس فرمود: خدا در روز قيامت ـ كه پاداش بندگان را عطا ميكند ـ به رياكاران ميفرمايد: برويد نزد آناني كه برايشان ريا كرديد و بنگريد آيا پاداش كارهايتان را نزد آنان مييابيد؟.دانشمند وارسته شيخ عباس قمي مينويسد: «بايسته است واعظ در كار خويش وجه خداي تعالي و امتثال فرمان او را در نظر بگيرد و اصلاح نفس خود و ارشاد بندگان خدا به معالم و معارف دين را بخواهد. كرسي وعظ و ارشاد را نردبان رسيدن به متاع و موقعيّت دنيايي قرار ندهد... سزاوار است واعظ آنچه را ميگويد خود به كار بندد تا چونان چراغي نباشد كه خود را تباه سازد و بسوزد و ديگران را نور و فروغ بخشد.»9استاد بزرگ اخلاق و عرفان ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي نيز ميفرمايد:«بر [مبلّغ و واعظ] در رأس همهي كارها، نيّت پاك و اخلاص راستين لازم است تا از آفتهاي آن در امان ماند. بايد خود را بيازمايد كه انگيزهي او در ارشاد و موعظه چيست؟ اگر دين است، به كار موعظه بپردازد و اگر ـ خداي نخواسته ـ انگيزهي او آلوده به خواهشهاي نزد خدا هيچ صدقه و احساني، مانند موعظه و پند و اندرز نيكو و محبوب نيست. خداوند مردمان گمراه و پراكنده را به وسيلهي موعظه نفع ميبخشد و اين كار بهتر از عبادت يك سال است.نفساني است يا اخلاص كارش بر او روشن نيست، موعظهي خلق را ترك كرده، به سازندگي خويش بپردازد و در پي كسب گوهر گران سنگ «صدق و اخلاص» برآيد.اگر در به دست آوردن صدق در اخلاص راستگو باشد، خداوند به حكم اين آيه كه «و كساني كه در راه ما تلاش و كوشش كردند، آنان را حتما به راه خويش هدايت ميكنيم»10، او را هدايت خواهد كرد...»11.سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش چو قرب او طلبي در صفاي نيّت كوش* * *اخلاص، سر سپردن به درگاه دوست و دل بركندن از هواي غير او است. اخلاص، نور كلام عارفان و گوهر پيام واعظان است.اخلاص به معناي پاك سازي كردار از ناخالصيهايي چون ريا و عُجب است. يكي از عارفان ميگويد: «اخلاص آن است كه چون عمل كني، دوست نداري تو را بدان ياد كنند و ... بزرگ دارند ... و طلب نكني ثواب عمل خويش از هيچ كس، مگر از حقّ تعالي.»12در تفسير كشّاف ميخوانيم:«اخلاص بر چهار قسم است: يكي اخلاص در گفتار، دوّم اخلاص در افعال، سوّم اخلاص در عبادات و چهارم اخلاص در احوال».بيترديد اگر تبليغ و وعظ تنها براي احياي معارف ديني تحقق يابد، آثار مثبت بسيار در پي دارد.بانو امين اصفهاني در وصيتنامهاش مينويسد:اخلاص، سر سپردن به درگاه دوست و دل بركندن از هواي غير او است. اخلاص، نور كلام عارفان و گوهر پيام واعظان است.«اعمال و رفتارت را براي خدا خالص كن و در قبال آن كارها مزدي مطلب؛ بلكه كارهاي خالصت را نردبان لقا و ديدار خداي تعالي كن... . در همهي كارهايت به او توكّل كن؛ زيرا هر كس امورش را به خدا بسپارد، خداوند او را بس است»13.آيت اللّه مرعشي نجفي رحمهالله از عارف بزرگ حاج شيخ عباس تهراني چنين ياد ميكند:«من و آقاي خميني رحمهالله و حاج شيخ عباس به درس اخلاق ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي ميرفتيم... . يك روز بعد از اقامهي نماز ظهر و عصر در حرم حضرت معصومه عليهاالسلام ، براي كاري از فيضيه عبور كردم، چون وارد شدم، از دور ديدم آقايي روي منبر نشسته و عدهيي از طلاّب جوان پاي منبر ايشان نشسته بودند و به شدّت گريه ميكردند: با خود گفتم: اين واعظ كيست؟ چون نزديك رفتم، ديدم آقا شيخ عباس تهراني هستند. ايشان همان مطالبي را كه ما ميگوييم، ميگفت؛ آيات و رواياتي را ميخواند كه ما هم در منبرهايمان ميخوانديم؛ اما اين تأثير را نداشت. ايشان حال و هوايي داشت كه انسان را منقلب ميكرد و معلوم بود يك واقعيتي در كارش هست (اخلاص) و به سخنان خويش رسيده و ايمان دارد.»14ادامه دارد .....1 ـ تذكرة المتقين، ص129 .
2 ـ المراقبات (اعمال السنه)، ص281 .
3 ـ ارشاد القلوب ديلمي، ج1، ص30 و 31 .
4 ـ سخنراني مورخه 2/6/65 .
5 ـ نامهها بر نامهها، ص86 .
6 ـ فضيلتهاي فراموش شده، ص164 .
7 ـ بحار الانوار، ج44 ، ص282 .
8 ـ بحار الأنوار، ج69 ، ص33 .
9 ـ مجله حوزه، شماره 47 ، ص81 .
10 ـ سورهي عنكبوت، آيهي 69 .
11 ـ المراقبات (اعمال السنه)، ص282 .
12 ـ تذكرة الاولياء، ص412 .
13 ـ مجله حوزه، شمارهي 41 ، ص97 .
14 ـ دو عارف سالك، ص74 و 75 .