يادنامه استاد اكبر غفاري
خادم برگزيده قرآن در حوزه احياء و تصحيح متون ديني
بخشي از گفت و گوي منتشر نشده گلستان قرآن جناب استاد لطفاً در ابتداي گفت و گو رابطه ميان قرآن و حديث را بيان فرماييد.
قرآن وحي الهي و حديث، توضيح و تبيين وحي است؛ يعني آياتي كه بر رسول خدا (صلّي
الله عليه و آله وسلّم) وحي شده با يك سلسله الفاظي نازل شده كه غالباًً نياز به
شرح و توضيح داشته است. ولي حديث، به فهم معناي آن الفاظ وحياني كمك ميكند.
گفتار و روايات اهل بيت (عليه السلام) نيز منشأ الهي دارد. از طرفي ديگر، كسي كه
بايد به توضيح اين قبيل آيات بپردازد، بايد معصوم و به دور از اشتباه باشد و
سخني كه او ميگويد، مبين و روشنگر آيات قرآن است، مثلاً خداوند ميفرمايد:
«فسبح باسم ربك العظيم» كه اين آيه، خطاب به پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم)
است. پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) هم در اين خصوص ميفرمايد: «اجعلوها في
ركوعكم» (اين آيه را در ركوع هايتان قرار دهيد). در اينجاست كه پيامبر (صلّي الله
عليه و آله وسلّم) خودش به تبيين اين آيه ميپردازد و ميگويد: «سبحان ربي
العظيم و بحمده»، يعني اين مطلب همان دستوري است كه بايد در ركوع انجام دهيم و
ميبينيم كه جمله پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) با همان آيه قرآن همسو و
همخواني دارد. پس ميبينيم كه قرآن و حديث رابطه تنگاتنگي با هم دارند.
تا چه اندازهاي براي كشف و استنباط احكام و معارف شرعي از ظواهر قرآن، بدون
مراجعه به روايت و حديث ميتوان بهره جست؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت: ظواهر قرآن بر دو گونه است؛ آياتي كه مربوط به
احكام است، بايد بنگريم آن احكام را پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله وسلّم) و
امامان (عليه السلام) چگونه انجام ميدادهاند؛ چرا كه اينها هستند كه حكم
شرعي آن آيه را بيان ميكنند.
خلاصه اينكه ظواهر قرآن حجت است. اما مثلاً وقتي ميگوييم: خدا يكي است، بايد
روي اين مسأله فكر و انديشه شود و بايد شيوه بيان هم فهميده شود. و اگر بيان
فهميده نشود، باز هم از ظاهر لفظ اشتباهاتي پيش ميآيد.
بايد در نظر داشت كه آياتي كه در قرآن است، در نهايت فصاحت و بلاغت است و وظيفه
ماست كه مراد از اين لفظ فصيح را بفهميم. مثلاً وقتي خداوند ميفرمايد: «ثم
استوي علي العرش» يعني يك قدرت كامل؛ زيرا عرب آن زمان «استوي علي العرش» را
براي نهايت قدرت به كار ميبرده است؛ هرچند استوا به معناي تكيه زدن و عرش به
معناي تخت است و اين عبارت، كنايه از اين است كه خداوند قادر مطلق است نه اينكه
واقعاً بر تختي نشسته است، براي اينكه خداوند مبري از وسيله است. بنابراين
نبايد استوا و عرش را به معناي لغوي آنها دانست.
اگر انسان با ساختار و زبان قرآن آشنا شود، آن را ميفهمد و همه كوشش قرآن اين
است كه انسان را به تفكر وا دارد.
به نظر جناب عالي، مفسر براي تفسير قرآن، چه اندازه بايد به علوم و فنون مختلف
آشنايي داشته باشد؟
آشنايي با ادبيات عرب، فرهنگ جاهلي و روايات صحيح، مهمترين و اصليترين شرايط
لازم براي مفسر است. نقل است زمخشري صاحب تفسير «كشاف» به استادش گفت: ميخواهم
تفسيري بر قرآن بنويسم، نظر شما در اين باره چيست؟ استادش از او پرسيد: از
ادبيات عرب و اشعار عرب چه مقدار آگاهيداريد؟
بايد براي نوشتن يك تفسير قوي با تمام ديوانهاي شعراي عرب آشنا شوي و بعد از
فهم آنها ميتواني به تفسير بپردازي. نوشتهاند كه بر روي اشعار صد نفر از
شاعران عرب كاركرد و تحقيق كرد و پس از فهم اين اشعار، شروع به نوشتن تفسير بر
قرآن كرد. تازه آشنايي با زبان و ادبيات عرب، اولين گام براي فهم درست واژهها
و الفاظ قرآن است.
با توجه به اينكه نزديك يك قرن نگارش حديث منع شده بود و از سويي ديگر
انگيزههاي جعل احاديث وجود داشته است، آيا ميشود به هر حديثي اعتماد كرد؟
زماني كه خليفه دوم به خلافت رسيد، نوشتن حديث را منع كرد و با راويان حديث
شديداً برخورد ميكرد ولي شيعيان اصلاً به اين دستور عمل نميكردند و احاديث
را مينوشتند، لذا همه خطبههاي امام علي (عليه السلام) را مينوشتند و
روايات و احاديثي كه حضرت امام صادق (عليه السلام) ميفرمود، به رشته تحرير در
ميآوردند. اصحاب در زمان اميرالمؤمنين و حضرت مجتبي همه مطالبي كه امامان
ميگفتند، يادداشت ميكردند.
با اين حال، در همين دوره، عدهاي به جعل حديث و ساختن روايات دروغين پرداختند.
بنابراين بايد نگاه كرد كه اين احاديثي كه به ما رسيده آيا ساختگي است يا نه و
تنها نميتوان به سند حديث اكتفا كرد. از طرفي، گاهي ميبينيم شخصي بسيار
درستكار و امين ولي فراموشكار بوده است و لفظي را به درستي بيان نميكرده است.
واضح است كه بايد در بيان اين فرد، دقت شود و هرگاه ديديم كه مطالبش با قرآن
مطابقت دارد، آن را بپذيريم. قرآن ميفرمايد: «ان جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا»
يعني اگر فاسقي برايشما خبري آورد در اطراف آن خبر دقت و وارسي كنيد و ببينيد
كه صحيح است يا خير.
يكي از آثار قرآني شما، تصحيح و نگارش تعليقات بر كتاب قصص قرآن يا تاريخ انبياء
است، لطفاً در اين باره توضيح دهيد؟
اين كتاب شامل دو بخش است. بخش نخست، ترجمه كتاب قصص قرآن استاد جاد المولي است
كه به قلم مرحوم سيد محمد باقر موسوي به نگارش درآمده است. نظر به اين كه متن
كتاب استاد جادالمولي نواقص زيادي داشت از جمله اين كه وي در قصص انبياي پيشين
غالباً اعتماد بر روايات اسرائيلي كرده است، اينجانب به حول و قوه الهي اين
كتاب را تصحيح و نواقص آن را تكميل و اشتباهات را در پاورقي تذكر دادم و مطالب
بيفايدهاي را كه از غير قرآن نقل شده بود، حذف كردم و به جاي آن موضوعات
سودمند را با اشاره به مأخذ آنها آوردم.
بخش دوم، كه «دوران ظهور اسلام» يا «زندگي رسول خدا (صلّي الله عليه و آله وسلّم)
از بعثت تا رحلت» عنوان گرفته، تأليف خود انجانب است و اين بخش را بدان سبب به
كتاب افزودم كه استاد جادالمولي در تأليف خويش اصلاً ذكرياز مبعث پيامبر
اسلام و نزول وحي و دعوت قريش و مبارزات سيزده ساله آن حضرت در مكه به جز فرازهاي
بسيار اندك، سخني به ميان نياورده بود.