بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
گلستان قرآن- شماره 98، دوره جديد شماره 54، اسفند1379
فلسف? ابتلاء و امتحان الهي در آيات و روايات
علي کربلائي
«و لبنلونکم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و النفس و الثمرات و بشر الصابرين»
«و البته شما را به سختيها چون ترس و گرسنگي و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بيازماييم و بشارت و مژده براي صابران است».
بلايا و امتحان الهي يکي از قديميترين مباحثي است که فکر بشر را به خود مشغول داشته و از ابعاد گوناگون به بحث پيرامون علت, فلسفه وجودي و ماهيت آن پرداخته و پاسخهاي مختلفي هم در اين باب ارايه کرده است.
1- بلايا هنگامي که تحت عنوان شرور قرار ميگيرد و از ديدگاه مباحث کلامي اعتقادي طرح ميشود در بحث «توحيد در خالقيت», «عدل الهي » و «حکمت الهي» قابل بررسي است.
الف- «بلايا و توحيد در خالقيت»:
اگر خالق متعال خير محض است و هيچ گونه بدي و شري در ساحت قدس او راه ندارد, پس چگونه ممکن است بلا با اسباب سييء (شرور) را به ذات الهي استناد دهيم؟ و آيا وجود اين گونه پديدهها ما را به ثنويت و دو خدايي سوق نميدهد؟
ب- «بلايا و عدل الهي»:
وجود بلايا و شدايد همچون فقر, مرض و مرگ که همه افراد بشر اعم از گناهکار و مؤمن به آن مبتلاء ميشوند چگونه با عدل الهي سازگار است؟
ج- «بلايا و حکمت الهي»:
اگر جهان و آنچه در اوست براي مصلحت و انتفاع افراد بشر خلق شدهايا وجود اين سختيها و شدايد که در نقطه مقابل اين هدف قرار دارد نقص غرض الهي محسوب نميشود؟ و چگونه با حکمت الهي قابل جمع است؟
2- «بلايا و علم الهي»:
از طرف ديگر, اين شدايد و گرفتاريها وقتي به عنوان «اسباب و مصاديق ابتلاء و امتحان و اختبار الهي نسبت به بندگان» مورد توجه قرار گرفت بحث کلامي اعتقادي ديگري را به دنبال خود بر ميانگيزد. و آن مساله بلاء و علم الهي است. بدين بيان که اگر خداوند عالم علي الاطلاق و به عبارت ديگر عالم «بما کان و ما يکون و ما هو کائن» است, پس ديگر امتحان چه معني دارد. مگر از درون انسانها آگاه نيست تا با امتحان بخواهد افراد بشري را بشناسد و مؤمن و عاصي را از همديگر تميز دهد؟
تلاش اين مقاله بر آن بوده تا با استعانت از روايات و کلمات نوراني اهل بيت «صلوات الله عليهم اجمعين», ضمن طرح مباحثي همچون فلسفه و علت امتحانات الهي و بيان مصاديق امتحان در قرآن و روايات و فوايد بلايا به رابطه بلا با گناه و. ... بپردازد و علاوه بر تبيين مسأله ابتلاء و امتحان الهي به سه شبهه اخير يعني شبهات مربوط به عدل و حکمت و علم الهي پاسخ دهد.
امّا شبهه مربوط به توحيد در خالقيت محتاج به مقال? مستقلي است و فرصتي ديگر طلب ميکند.
3- بلا و فتنه وقتي به عنوان وسيله امتحان و اختبار و ابتلاي الهي ملاحظه ميشود دو استعمال دارد: استعمال در معناي عام و استعمال در معناي خاص.
توضيح اين که؛ از ديدگاه قرآن کريم و اهل بيت (ع), چنان که خواهد آمد همه اموري که انسان به نحوي در زندگاني خود با آنها سرو کار دارد و يا از آنها بهره ميگيرد اسباب امتحان و ابتلاي الهي است, که از يک طرف شامل شدايد و ناملايمات چون فقر و مرض و مرگ و از طرف ديگر شامل نعمتهاي مادي چون ثروت و سلامت ميشود. در برخي آيات و روايات لفظ بلاء در اين معناي عام استعمال شده و شاهدش اين که گاهي لفظ بلاء را مقيّد به حسن(بلاء حسن) و يا سييء (بلاء سييء) کردهاند. لکن گاهي بلاء استعمال شده است و يکي از دو مصادق معناي عام, يعني خصوص ناملايمات و شدايد اراده شده و شاهد بر اين مطلب آيات شريفه قرآن است.
و بعضي از مردم است که خدا را به زبان و به ظاهر ميپرستد نه به حقيقت. از اين رو، هرگاه خير و نعمتي رسد اطمينان خاطر پيدا کند و اگر به شر و فقر و آفتي برخورد از دين خدا رو بگرداند. آنچه در باب توحيد ذاتي و عدل الهي و حکمت الهي بايد به آن پاسخ داد بلاء به همين معناي اخير يعني شدايد و ناملايمات است و آنچه در باب علم الهي بايد مطرح و به آن جواب مناسب داده شود, بلا به معناي عام آن است که خيرات و نعمتهاي مادي را هم شامل ميشود.
4- در مقاله حاضر, سعي بر آن بوده که محور اصلي بحث را مباحث کلامي مستفاد از آيات و روايات در رابطه با ابتلاء و امتحان تشکيل دهد, اما گاهي که موضوع و يا روايتي, علاوه بر جنبه کلامي, صبغه تربيتي, اخلاقي نيز داشته است -و چه بسا بعد تربيتي و اخلاقي آن بيشتر نيز بوده است- از طرح آن دريغ نشده که البته فوائد آن بر خوانندگان بصير مخفي نيست. و به همان دليلي که ذکر شد از طرح اقوال فلاسفه و عرفا و متکلمان اسلامي و نقد و بررسي آنها خودداري به عمل آمده و اگر کلمات برخي از دانشمندان اسلامي و نقل شده صرفاً به عنوان تبيين, تأکيد و در توضيح مطلب از آن بهره گيري شده است.
ابتلاء در لغت و اصطلاح
«بلا» در اصل به معني کهنگي و فرسودگي است و به آزمايش کردن نيز, بلاء گفته شده, زيرا هر چيزي بر اثر آزمايشهاي متعدد حالت کهنگي به خود ميگيرد. به غم و اندوه نيز بلاء ميگويند چرا که جسم و روان انسان را فرسوده ميکند. تکاليف و مسؤوليتها هم بلاء نام دارد زيرا آنها نيز بر جسم و جان انسان سنگيني دارند. و از آنجا که آزمايش گاهي با نعمت و گاهي با مصيبت است اين واژه گاه به معني نعمت و گاه به معني مصيبت آمده. در اين فراز از دعاي کميل: «خدايا ببخش گناهاني که بلاء را فرود ميآورد» بلاء به معني مصيبت استعمال شده است. در «مفردات راغب ذيل ماده «بلي» چنين آمده است».
بلي: کهنه شده, گفته ميشود بلي الثواب بلي بلاءً, يعني آن جامه و لباس کهنه شد.
بَلاهُ سفر: مسافرت او را خسته و فرسوده کرد. بَلَوتهُ. او را آزمودم.
ابليت فلانا يعني اخَتبَرتُه: او را آزمودم و با آزمايش به او آگاهي يافتم.
تکليف الهي نيز از جهاتي به بلاء تعبير شده است.
اول, اين که: تمام تکاليف به گونهاي براي تن و جسم سخت و مشکل است و از اين جهت سبب فرسودگي جسم و روان آدمي ميشود.
دوم, اين که: تکليف آزمون است و لذا خداي عزوّجل فرموده «لنبلونکم حتي نعلم المجاهدين منکم و الصابرين» البته ما شما را در مقام امتحان ميآوريم تا آن که در راه خدا مجاهده و کوشش دارد. و بر رنج آن صبر ميکند مقامش معلوم سازيم.
و در حديث آمده است «[اي پيامبر] تو را بر انگيختيم تا اينکه تو را آزمايش کنيم و بوسيله تو ديگران را بيازماييم».
سوم, آنکه: آزمون خداي تعالي از بندگان گاهي با نعمتها و مسرت و مال و سلامتي است تا سپاس گذارند, و شکر کنند, و گاهي با ضررها و زيانها و امراض است تا پايداري و صبر پيشه کنند و اجر ببرند. «فتنه», «امتحان», «اختبار» نيز از جهت معنا, شبيه «ابتلاء» است. «صاحب مصباح المنير» ذيل اين کلمات ميگويد: «والفتنة: المحْنةُ من قولک: فَتَنت الذهب و الفضّةَ اذا احْرَقْتَه بالنّار ليبين الجَيُد من الردي.» «مَحَنْتُُه محناً, من باب نَفَع, اختبرتهُ, و امتْحَنْتهُ کذلک و الاسم محنة والجمع مِحَنْ» «واخْتَبَرتْه: بمهني امتْحَنْتهُ...»
معناي اصطلاحي ابتلاء و بلاء و الفاظ مترادف آنها
در فرهنگ اسلامي, و کلمات معصومين (ع) نيز ابتلاء به همان معناي لغوي به کار رفته, ولي لفظ بلاء و فتنه وقتي در وسايل و اسباب امتحان به کار گرفته شده داراي استعمالات متعددي شده و به اعتبارات گوناگون, اقسام مختلفي پيدا کرده است:
1- چنان که در مقدمه مقاله بيان شد, گاهي لفظ بلاء و فتنه در خصوص ابتلائاتي بهکار رفته که وسايل آن ابتلائات را شدايد و مصيبتها تشکيل ميدهد. چنان که در قرآن کريم آمده است: «ومن النّاس من يَعْبُدُ الله علي حرف فان اصابه خير اطمانّ به و اِن اصابَتْه فتنةُ انقلب علي وجهه...». و گاهي نيز در معناي عام استعمال شده: «و نَبْلوکم بِالشر ّو الخير فتنةً» امام صادق (ع) ذيل اين آية ميفرمايد: «فالخير الصحة و الغناء و الشّرّ المرض و الفقر ابتلاءً»
2- گاهي اسباب امتحان به حسب طبع انساني سنجيده شده و بهاين لحاظ به خير و شر و حسن و سبيء تقسيم شده است, يعني آنچه با طبع انساني ناسازگار بوده و انساني آنها را مکروه ميداند به عنوان بلاي شرّّ ناميده شده و از آنچه موافق و ملايم طبع انسان است تعبير به بلاي حسن شده است: «و بلوناهم بالحسنات و السيئات».
3- در برخي روايات, به بلاء و فتنه از جهت آثار و نتايج مترتب بر آن نگريسته شده و بدين اعتبار به «خير و شر يا ممدوح و مذموم » تقسيم گشته است. اگر در دعاي کميل ميخوانيم: «خدايا ببخش گناهاني که بلاء را نازل ميکنند». و دعاي 48 صحيفه سجاديّه, امام زين العابدين (ع) ميفرمايند: «و... لا تجعلني للبلاء غرضاً. ....و لا تَبْتَلِينّي بِبلاَءِ عَلي اَثَرِ بلاء»: و مرا هدف بلاء و گرفتاري مگردان. ....و به گرفتاري پس از گرفتاري دچارم مکن» مراد از بلاء آن امتحاناتي است که انسان از آن سرافراز بيرون نميآيد و باعث سقوط و انحطاط و لغزش ميشوند. چنان که امام علي (ع) ميفرمايد: «نبايد بگوييد: خدايا از فتنه به تو پناه ميبرم زيرا فتنه, همه انسانها را فرا ميگيرد و اگر کسي بخواهد به خدا پناه ببرد بايد از فتنههاي گمراه کننده و هلاک کننده پناه ببرد» و اگر رسول اکرم(ص) حاضر نميشود از غذاي شخصي تناول کند که در مدت عمر خود به سختي و گرفتاري و بلاء دچار نشده. و امام صادق (ع) کسي را که چهل روز از او بگذرد و بلاء. مصيبتي نبيند ملعون ميخواند. و از نزول بلاء و سختي براي مؤمن به هديه و نوازش الهي تعبير ميکند. در اين موارد, امتحانات و ابتلائاتي اراده شده که باعث رشد و کمال و صعود انسان ميگردند و به بلاء از جهت آثار توجه شده است.
فلسفه امتحان الهي
معمولا انسانها در مواردي به امتحان فرد يا چيزي اقدام ميکنند که از ماهيت يا توان و خاصيت آن بي اطلاع بوده و از طريق امتحان در صدد آشنايي و پي بردن به حقيقت هستي آن فرد يا شيء باشند.
به همين مناسبت وقتي امتحان, به عنوان فعل الهي مطرح ميشود, عادتاً براي انسان هاي معمولي اين سؤال به وجود ميآيد که هدف خداوند از امتحان کردن بندگان چيست؟ و به خصوص اگر -بر مبناي اعتقادي صحيح و حق- خداوند را عالم علي الاطلاق بدانند و علم ازل تا ابد را براي او يکسان بداند و او را از رگ گردن به خود انسان نزديکتر ببيند, در اين صورت امتحان و اختيار به صورت ظاهري در تضاد با علم تام الهي خواهند ديد.
رواياني که از معصومين (ع) در اين باره نقل شده است, از دو جنب? نفي و اثبات برخوردار است:
نفي جهل و تنزيه خداوند از اين که به انگيزه علم و اطلاع يافتن بر اسرار دروني انسانها, آنها را امتحان کند.
بيان اهداف موجود در امتحانات الهي.
«اميرمؤمنان حضرت علي (ع) ميفرمايند: «آگاه باشيد خداوند (با آزمايشهاي خود) پرده از رازهاي درون بندگان برداشت نه بدين سبب که به آنچه درون خود پنهان داشتهاند و اسراري که فاش نکردهاند آگاه نبود و اسرار آنان را نميدانسته است....
بنابر اين, از ديدگاه اسلام و ائمه اطهار (ع) اين مطلب, امري مسلّم و قطعي است که امتحان و اختبار الهي هيچ گاه نميتواند به انگيزه استعلام و آگاهي پيدا کردن بر آنچه بدان جاهل است صورت بگيرد. و اگر در مواردي از آيات و روايات تعابيري بر حسب ظاهر خلاف اين مطلب ديده ميشود بايد به دنبال تفسير صحيح با استعانت از ساير آيات و روايات آن بود. در آيات و روايات موارد متعددي به عنوان فلسفه و يا حکمت ابتلاء و امتحان , ذکر شده است که به برخي از آنها اشاره ميشود :
1-. .. الذي خلق الموت والحياة ليبلوکم ايکم احسنُ عملاً (الملک/ 3)- انّا جعلنا ما علي الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسنُ عملاً (کهف/ 7)
2-. .. ليبتلي ما في صدور کم (بحار 5/315)
3-. .. و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکن لتظهر الافعالُ التي بها يستحق الثواب و العقاب(نهج البلاغه, کلمات قصار /93)
4- ... ثم اختبر بذلک ملائکته المقربين ليميز المتواضعين منهم من المستکبرين (خطب? 192/ نهج البلاغه )
6-... ومعني ذلک انّه يخسَرُهم بالاموال و الاولادِ ليتُبين الساخط لرزقه و الرّاخي بقسمه (قصار93)
7- ... اِن الله يبتلي عبادّه عند الاعمال السيئةبنقص الثمرات و حبس البرکات و اخلاق خزائن الخيرات ليتوب تائب و يُقلع ومقلعُ و يتذکُر متذکُر ويزء جَرُ مُزدَ جرِ.
8-. .. وقدّر الارزاق فکثّرها و قللّها و قسمها علي الضيق و السعة نعدل فيها ليبتلي من اراد بميسورها و معشورها و ليختبر بذلک الشکر و الصبر من غنيّها وفقيرها.
9- ...و کلّما کانت البلوي و الختبارُ اعظم کانت المثويةُ والجزاء اَجزلَ. .. ابتلاءً عظمياً و امتحانا شديداً و اختباراً مبيناً و تمحيصاً بليغاً جعله الله سبباً لرحمة و وصلة الي جنته.
10-. .. يختبر عباده بانواع الشّدائد و يتعبدهم بانواع المجاهد و نيتليهم بضروب المکاره اخراجاً للتکبّر من قلوبهم و اسکاناً للتذلل في نفوسهم وليجعل ذلک ابواباً فُتُحاً الي فضله و اسباباً ذلّلاً لعفوه.
11-. .. بيتلي خلقه ببعض ما يجهلون اصله تمييزا بالاختبار لهم و نفياً للاستکبار عنهم و ابعاداً للخْيلَاءِ منهم.
امتحان الهي يا آشکار شدن حالات دروني و بروز استعدادها
از مجموعه روايات فوق ميتوان نتيجه گرفت که: «صفات دروني انسان به تنهايي نميتواند معياري براي ثواب و عقاب باشد , مگر آن زماني که در لابهلاي اعمال انسان خود نمايي کند. خداوند بندگان را ميآزمايد تا آنچه در درون دارند در عمل آشکار کنند, استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کيفر او شوند. اگر آزمايش الهي نبود اين استعدادها شکوفا نميشد و درخت وجود انسان ميوههاي اعمال بر شاخسارش نمايان نميگشت. و اين است فلسفه آزمايش الهي در منطق اسلام.
و مفسّر کبير قرآن علّامه طباطبايي نيز در تبيين همين مطلب ميفرمايد: «هر گاه ما از يک موجود انتظاري داشته باشيم و بخواهيم آن ار در مقصدي به کار ببريم نخست يک سلسله اعمالي را روي آن انجام ميدهيم تا صلاحيت و يا عدم صلاحيت آن را نسبت به آن مقصدي که داريم بفهميم و نام اين اعمال را امتحان و اختيار ميگذاريم, توضيح آن که اگر ما چگونگي يک موجود را از نظر صلاحيت آن براي يک مقصد ندانيم و يا اين که باطن آن را از نظر داشتن يا نداشتن صلاحيت دانستهايم ولي مايليم که آن را به منصّه ظهور برساند: يک سلسله اموري را که سازگار و متناسب با آن مقصد است بر او وارد ميسازيم تا وضعيت باطني آن به وسيله پذيرش يا عدم پذيرش آن امور ظاهر شود و نام اين عمل, امتحان و اختيار و استعلام و تطائر آن است و اين معنا بعينه منطق با وضعي است که خداي تعالي نسبت به بندگان انجام ميدهد. مانند آوردن شرايع با پديد آوردن يک سلسله حوادثي در زندگي بشر و اين براي آن است که صلاحيت و عدم صلاحيت بشر نسبت به مقصدي که اديان او را به آن دعوت ميکند ظاهر شود. چون جهل و ناداني نسبت به خداي متعال ممتنع است و کليد تمام امور پنهاني نزد اوست. امتحان او نيز از بشر براي استعلام يادگيري نميباشد, بلکه صرفآ براي اين است که صلاحيت باطن او از نظر استحقاق ثواب و يا عقاب به منصّه ظهور برسد و لذا خداوند نام اين امتحان را بلاء و فتنه گذارده».
ارتباط بلاء با گناه
«ظهر الفساد في البّر و البحر بما کسبت ايدي النّاس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون». آشکار شد فساد در خشکي و دريا به واسطه آنچه که مردم انجام دادند تا ما هم کيفر بعضي از اعمالشان را به آنها بچشانيم, باشد که به در گاه خدا باز گردند.
معنا داري پديدههاي جهان از تعاليم اديان و مذاهب است و از جملهاياتي که دلالت بر معنا داراي وقايع ميکند آيه کريمه فوق است. بسياري از اديان و مذاهب- اگر نگوييم همه- قائلند که گناه آثار بدني خاص به دنبال ميآورد اين تلقي و اعتقاد در غرب بيشتر بين مسيحيان رايج است. ما مسلمانان هم معمولاً حوادث را معنادار ميدانيم يا به عنوان امتحان و آزمايش و يا به عنوان نتيجه اعمال و گناهان مثل اين که ترک نماز را موجب فقر شديد و ندادن زکات را باعث قحطي. بلاء ميدانيم. اگر کسي مال هنگفتي داشت و بعد در اثر حادثهاي ثروتش از بين رفت ميگوييم لابد از راه حلال به دست نياورده بود. روايات زيادي بهاين مضمون از ائمه (ع) وارد شده است, از جمله, از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: هيچ رگي نزنند و پايي به سنگ نخورد و درد سر و مرضي پيش نيايد مگر به جهت گناهي (که انسان مرتکب شده است) و همين است معناي آنچه که خداي عزوجل در کتابش ميفرمايد : هر مصيتبي به شما برسد, براي کاري است که به دست خود کردهايد و خداوند از بسياري هم گذشت ميکند. سپس امام فرمودند: آنچه خدا از آن ميگذرد از آنچه از آن مؤاخذه ميکند بيشتر است.
مولوي نيز در اين رابطه ميگويد:
به چشم خويش ديدم در گذرگاه که زد بر جان موري مرغک راه
هنوز از صيد منقارش نپرداخت که مرغ ديگر آمد کار او ساخت
چو بد کردي مشو ايمن ز آفات که واجب شد طبيعت را مکافات
عدم کليت قاعده «بلاء بازتاب گناه»
بايد توجه داشت که مطلب بالا نه در مورد همه بلاهايي که بر انسانها -حتي گنه کاران- وارد ميشود کلّيت دارد و نه در مورد همه اشخاص انساني و چنان که گفته شد, براي بلايا اهداف و عللي وجود دارد که حتي اگر شخصي هم گناه نکند به آن مبتلا خواهد شد و بلکه افرادي که اصلاً گناه نکردهاند و يا حتي گناه در مورد آنها متصور نيست, همچون معصومين (ع) و اولياء الهي با مصائب و گرفتاريهاي شديدتري روبه رو هستند.چنان که در روايت آمده است: «پيامبران از همه بيشتر مورد ابتلاء و امتحان الهي بودهاند».
و امام علي (ع) ميفرمايد : «بلاء براي ظالمان ادب است و براي مؤمنان امتحان و براي انبياء درجه است و براي اوليا الله کرامت است». در شعر نيز آمده است:
هرکه در اين بزم مقربتر است کام بلاء بيشترش ميدهند
هرکه بود تشن? ديدار دوست آب لب نيشترش ميدهند
و در روايت است : «خداوند حضرت ايوب (ع) را بدون هيچ گناهي به مرضي مبتلاء کرد». با توجه به بيان بالا و آنچه از روايات و آيات به دست ميآيد, قاعده بازتاب عمل يا کيفر و نتيجه عمل در دنيا به صورت قاعده کلي قابل قبول و صحيح نيست. بلکه به صورت موجبه جزئيه درست است. بهاين معني که فقط بعضي از بلايا نتيجه گناهان افراد است و ساير مصائب در راستاي اهداف و فلسفه امتحانات الهي نازل ميشود. و مؤيد اين مطلب برخورد امام سجاد (ع) با يزيد -عليه العنة_ است که وقتي چشمش به امام (ع) افتاد اين آيه را خواند: «وما اصابکم من مصيبة فيما کسبت ايديکم...» ( يعني اين که آنچه بر شر شما آمد نتيجه گناهان و تخلفاتي بود که مرتکب شديد) و امام سجاد (ع) در پاسخ فرمودند: اين ابتلائات دشوار که براي ما پيش آمد نشانه قرب اهل بيت به خداوند است.
نتيج? سخن
از آنچه بيان شد معلوم ميشود که :
اولاً: امتحانات الهي به انگيز? آگاهي يافتن خداوند بر اسرار دروني انسانها نيست.
ثانياً: اهداف مهمي وجود دارد که ميتواند ملاک و فلسفه امتحانات الهي قراربگيرد.
ادامه دارد
پي نوشت ها:
. پايان ص35.
. پايان ص36.
. پايان ص37.
10
. سوره بقره, آيه 155.
. سوره انبياء آيه 35«و نبلو کم بالشر والخير فتنة»
. سوره حج, آيه 11 «ومن الناس من يعبد الله علي حرف فان اصابه خير اطمان به وان اصابته فتنه انقلب علي وجهه»
. تفسير نمونه, ج1, ص248.
. مفردات راغب, ج1, ص246.
. سوره محمد, آيه 31.
. کليني: اصول کافي, ج2, باب شدة ابتلاءالمؤمن, ص252.
. سوره حج, آيه 11.
. ميزان الحکمة, ج1, ص479.
. سوره اعراف, آيه 168.
. کلمات قصار, ص93.
. کافي, ج2, ص253, باب شدهابتلاء المؤمن, ج6
. ميزان الحکمة 1/491.
. کافي, ج2/255 حديث 17.
. نهج البلاغه /خطبه144, همچنين رجوع شود به کلمات قصار 39-90.
. نهج البلاغه /خطبه143.
. نهج البلاغه /خطبه192.
. نهج البلاغه /خطبه192.
. نهج البلاغه /خطبه192.
. تفسير نمونه ,ج1, ص528, چاپ جديد.
. ترجمه الميزان (بيست جلدي) ج4 ص61-60.
. روم آيه 44.
. در اين زمينه کتب متعددي نوشته شده که مطالعه آنها مفيد است از جمله: بازي با زندگي و راهاين بازي, در مخفي توفيق, کلام تو عصاي معجزه گر توست, مثنوي مولوي, شفاي زندگي, کتاب شفاي زندگي نوشته خانم لوپيزهي با ترجمه گيتي خوشدل, در اين کتاب آمده است: اين خانم به اعتراف پزشکان مبتلاء به سرطان بوده است. بيماري او لا علاج بوده اما چون معتقد بوده که گناه عظيمي را مرتکب شده است, درمان را کنار ميگذارد و با خود خلوت ميکند بعد از سه ماه تامل پي به گناه خود ميبرد و آن را ترک ميکند و سپس شفا پيدا ميکند.