اخلاق و نظم اجتماعى، سياسى از ديدگاه نهج‏البلاغه - اخلاق و نظم سیاسی و اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و نظم سیاسی و اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اخلاق و نظم اجتماعى، سياسى از ديدگاه نهج‏البلاغه

محمّد دشتى


نقش ارزش‏هاى اخلاقى در تكامل و سقوط ملت‏ها

تكامل يا سقوط ملّت ها با ارزش‏هاى اخلاقى ارتباط تنگاتنگ دارد، زيرا پيمودن راه كمال بدون ارزش‏هاى اخلاقى ممكن نيست، و آينده‏سازى، و پيدايش تحولاّت شگرف اجتماعى، سياسى، بى‏آنكه آينده‏سازان متحوّل گردند، و در يك بازسازى درونى دچار تحولاّت اخلاقى شوند، امكان نخواهد داشت.

راه صلاح و فلاح را بدون چراغ همواره روشن اخلاق نمى‏شود سپرى كرد و به مراحل نهائى تكامل دست يافت.

اگر انسانى يا ملّت هايى پيروز گرديدند، و به اوج قلّه كمال رسيدند، جان و جهان را دگرگون كردند، و استقلال و آزادى خود را رنگ جاودانه زدند، همه آن پيشرفت ها، پروازها، موفقيّت ها، در سايه ارزش‏هاى اخلاقى بود.

با راستگوئى و ايثارگرى، با وفادارى و احترام متقابل، با جهاد و پيكار، با صداقت و سلامت، توانستند هم نظم اجتماعى را تحقّق بخشند و هم نظم سياسى در جامعه انسانى مستقر سازند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:

«وَاعْلَمُوا عِبَادَ اللّه‏ِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَآجِلِ الاْآخِرَةِ، فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَلَمْ يُشَارِكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ؛ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ، وَأَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ، وَأَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ.

ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ؛ وَالْمَتْجَرِ الرَّابِحِ. أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَتَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اللّه‏ِ غَدا فِي آخِرَتِهِمْ. لاَ تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ، وَلاَ يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ؛

آگاه باشيد، اى بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، امّا مردم دنيا در آخرت آن‏ها شركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانه‏هاى دنيا سكونت كردند، و بهترين خوراك‏هاى دنيا را خوردند، و همان لذّت‏هايى را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و از دنيا بهره گرفتند آنگونه كه سركشان و متكبّران دنيا بهرمند بودند.

سپس از اين جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتى پُر سود، به سوى آخرت شتافتند، لذّت پارسايى در ترك حرام دنيا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامت ازهمسايگان خدايند، جايگاهى كه هرچه درخواست كنند، داده مى‏شود، و هرگونه لذّتى در اختيارشان قرار دارد.»

و هر گاه كه ملّتى يا ملّت هايى، آلوده شدند، به انحراف كشيده شدند، انواع زشتى‏ها و بيمارى‏هاى اخلاقى در آن‏ها راه يافت، ضد ارزش‏ها در جامعه‏شان رونق گرفت، سُست گرديده و سقوط كردند.

امام على عليه‏السلام فرمود:

«فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَبَنِي إِسْحَاقَ وَبَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ. فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الاْءَحْوَالِ، وَأَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الاْءَمْثَالِ!

تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَال تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّقِهِمْ، لَيَالِيَ كَانَتِ الاْءَكَاسِرَةُ

وَالْقَيَاصِرَةُ أَرْبَابا لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الاْآفَاقِ، وَبَحْرِ الْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ الدُّنْيَا، إِلَى مَنَابِتِ الشَّيْحِ، وَمَهَافِي الرِّيحِ، وَنَكَدِ الْمَعَاشِ، فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً مَسَاكِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، أَذَلَّ الاْءُمَمِ دَارا، وَأَجْدَبَهُمْ قَرَارا، لاَ يَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِهَا، وَلاَ إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا. فَالاْءَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالاْءَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِي بَلاَءِ أَزْلٍ، وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ!؛

از حالات زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب» (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستى چقدر حالات ملّت‏ها با هم يكسان، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است.

در احوالات آن‏ها روزگارى كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زمانى كه پادشاهان كسرى و قيصر بر آنان حكومت مى‏كردند، و آن‏ها را از سرزمين‏هاى آباد، از كناره‏هاى دجله و فرات، و از محيط‏هاى سرسبز و خرّم دور كردند، و به صحراهاى كم گياه، و بى‏آب و علف، محل وزش بادها، و سرزمين‏هايى كه زندگى در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكان‏هاى نامناسب، مسكين و فقير، هم‏نشين شتران ساختند، خانه‏هاشان پست‏ترين خانه ملّت‏ها، و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابان‏ها بود، نه دعوت حقّى وجود داشت كه به آن روى آورند و پناهنده شوند، و نه سايه ألفتى وجود داشت كه در عزّت آن زندگى كنند، حالات آن‏ها دگرگون، و قدرت آن‏ها پراكنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايى سخت، و در جهالتى فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت‏ها را پرستش مى‏كردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگرى‏هاى پياپى در ميانشان رواج يافته بود.»

بنابراين، ملّتى كه در حال پيمودن راه استقلال و كمال است بايد، به ارزش‏ها توجّه لازم داشته، و از رشد و رونق ضد ارزش‏ها نگران باشد، و با تمام تلاش در ريشه كن نمودن آن همّت گمارد.

زيرا كه بى‏تفاوت بودن نسبت به ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها، قدم‏هاى آغازين سقوط است كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام هشدار گونه نسبت به رهبران صالح و فاسد فرمود:

«فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ، إِمَامُ الْهُدَى وَإِمَامُ الرَّدَى، وَوَلِيُّ النَّبِيِّ، وَعَدُوُّ النَّبِيِّ. وَلَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

«إِنِّي لاَ أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِنا وَلاَ مُشْرِكا؛ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللّه‏ُ بِإِيمَانِهِ، وَأَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللّه‏ُ بِشِرْكِهِ. وَلكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ، وَيَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ»؛

امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه دوستان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به من فرمود:

«بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرك هراسى ندارم، زيرا مؤمن را ايمانش بازداشته، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى‏سازد، من بر شما از مرد منافقى مى‏ترسم كه درونى دو چهره، و زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است»

نقش ارزش‏هاى اخلاقى در مديريت عالى جامعه

حضرت براى تحقّق نظم اجتماعى و نظم سياسى در تمام ابعاد ارزشى آن به عدالت رفتارى اشاره مى‏كند و ارزش‏هاى اخلاقى را نسبت به مديريّت عالى جامعه اسلامى خطاب به محمّد بن ابى‏بكر اينگونه بيان مى‏دارد:

«فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، وَلاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ اللّه‏َ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَإِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ؛

با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش، در نگاه‏هايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوى رفتار كن، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند، و ناتوان‏ها در عدالت تو مأيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان پرسش مى‏كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست.»

رهنمودهاى اميرالمؤمنين عليه‏السلام

تذكّرات و رهنمودهاى امام على عليه‏السلام بدانجهت مطرح مى‏شود كه هر كسى در جايگاه ارزشى خود قرار گيرد، تبيين شود، و ضد ارزش‏ها در جامعه اسلامى رواج پيدا نكند، و ارزش‏هاى اخلاقى همواره راهبر انسان‏ها و جهت دهنده دل‏ها و مغزها باشد.

اوّل ـ ارتباط اخلاق با نظم اجتماعى، سياسى

نظم، واژه ارزشمند و گرانسنگى است كه حاصل تلاش مصلحان بشريّت و پيامبران پاك آسمانى، و رهبران جهادگر و ايثارگر بشرى است.

چون نظام احسن الهى در پرتو نظم و حساب و برنامه سازمان يافته است، همه پديده‏ها در پرتو نظم و حساب پديد آمدند، تكثير شدند، و قانونمند باقى مانده‏اند.

كهكشان‏ها، منظومه‏ها، ميلياردها ستاره و سيّاره، زمين، همه و همه با نظم لباس وجود پوشيدند و هم اكنون در پرتو نظم، حيات و تداوم زندگى آنان سامان گرفته است. اگر هم اكنون حيات تداوم دارد، و كرات و سيّارات قانونمند در سير و حركتند و زندگى معنا دارد، و حال و آينده‏اى مطرح است، و حساب و حسابگرى در طلوع و غروب ستاران تحقّق مى‏يابد، همه و همه به بركت نظم عمومى، نظم جهانى، نظم كيهانى، نظم هدفدار، و نظم جاودانه و هميشگى است كه قلب ها با وجود نظم در هوا و نظم در فشار هوا، مى‏تپد، و پديده‏ها در حركت منظّم زمين پديد مى‏آيند.

اگر نظم در كهكشان خدشه بردارد، ديگر نظمى در منظومه و زمين وجود نخواهد داشت و ديگر در بى‏نظمى حركت زمين و بى‏نظمى در فشار هوا، قلبى نيز نخواهد تپيد، و حياتى نيز وجود نخواهد داشت.

حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام به اين نظم كيهانى اشاره كرده و مى‏فرمايد:

«وَنَظَمَ بِلاَ تَعْلِيقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَلاَحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا وَوَشَّجَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ أَزْوَاجِهَا، وَذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهِ، وَالصَّاعِدِينَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَنَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ، فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا، وَفَتَقَ بَعْدَ

تكامل يا سقوط ملّت ها با ارزش‏هاى اخلاقى ارتباط تنگاتنگ دارد، زيرا پيمودن راه كمال بدون ارزش‏هاى اخلاقى ممكن نيست، و آينده‏سازى، و پيدايش تحولاّت شگرف اجتماعى، سياسى، بى‏آنكه آينده‏سازان متحوّل گردند، و در يك بازسازى درونى دچار تحولاّت اخلاقى شوند، امكان نخواهد داشت.

الاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا، وَأَقَامَ رَصَدا مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَى نِقَابِهَا، وَأَمْسَكَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ فِي خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَيْدِهِ، وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لاِءَمْرِهِ.

وَجَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَقَمَرَهَا آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَيْلِهَا، وَأَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَقَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لُِيمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِهِمَا، وَلِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ وَالْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَكَهَا، وَنَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَمَصَابِيحِ كَوَاكِبِهَا، وَرَمى مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَأَجْرَاهَا عَلَى أَذْلاَلِ تَسْخِيرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَمَسِيرِ سَائِرِهَا، وَهُبُوطِهَا وَصُعُودِهَا، وَنُحُوسِهَا وَسُعُودِهَا؛

فضاى باز و پستى و بلندى و فاصله‏هاى وسيع آسمان‏ها را بدون اين كه به چيزى تكيه كند، نظام بخشيد، و شكاف‏هاى آن را به هم آورد، و هر يك را با آنچه كه تناسب داشت و جفت بود پيوند داد، و دشوارى فرود آمدن و برخاستن را آسان كرد، بر فرشتگانى كه فرمان او را به خلق رسانند يا اعمال بندگان را بالا برند.

در حالى كه آسمان بصورت دود و بخار بود به آن فرمان داد، پس رابطه‏هاى آن را برقرار ساخت، سپس آن‏ها را از هم جدا نمود و بين آن‏ها فاصله انداخت، و بر هر راهى و شكافى از آسمان، نگهبانى از شهاب‏هاى روشن گماشت، و با دست قدرت، آن‏ها را از حركت ناموزون در فضا نگهداشت، و دستور فرمود تا برابر فرمانش تسليم باشند و آفتاب را نشانه روشنى بخش روز، و ماه را با نورى كمرنگ براى تاريكى شب‏ها قرار داد، و آن دو را در مسير حركت خويش به حركت درآورد، و حركت آن دو را دقيق اندازه‏گيرى نمود تا در درجات تعيين شده حركت كنند كه بين شب و روز تفاوت باشد و قابل تشخيص شود، و با رفت و آمد آن‏ها شماره سال‏ها، و اندازه‏گيرى زمان ممكن باشد، پس در فضاى هر آسمان فلك آن را آفريد، و زينتى از گوهرهاى تابنده و ستارگان درخشنده بياراست، و آنان را كه خواستند اسرار آسمان‏ها را دزدانه در يابند، با شهاب‏هاى سوزان تيرباران كرد، و تمامى ستارگان از ثابت و استوار، و گردنده و بى قرار، فرود آينده و بالارونده، و نگران كننده و شادى آفرين را، تسليم اوامر خود فرمود.»

پس حيات و تكامل بدون نظم امكان خارجى نخواهد داشت.

تكامل معنوى و اخلاقى انسان در زندگى فردى و اجتماعى نيز چنين سرنوشتى را دارد، اگر زندگى انسان در پرتو نظم و حساب و قانون سامان يابد، پيمودن راه تكامل ممكن است. و استقرار نظم اجتماعى و سياسى در زندگى انسان‏ها يك ضرورت غيرقابل انكار بوده و خواهد بود.

نظم اجتماعى، سياسى جامعه محتاج به تكيه گاه‏هاى مستحكم و استوار است. بايد ديد كه چه عواملى در پيدايش نظم دخالت داشته و مى‏توانند نظم و عدل عمومى را پديد آورده، تداوم بخشند؟ در اينجا جايگاه واقعى ارزش‏هاى اخلاقى روشن مى‏گردد. بدون اخلاق در زندگى فردى و اجتماعى، نمى‏توان انتظار استقرار نظم و عدل را داشت. عدالت اجتماعى ثمره شيرين اخلاق اجتماعى است. اگر همه افراد جامعه راستگو باشند. به قانون احترام بگذارند، احساس تعهّد و مسئوليّت كنند، وفادار و مهربان باشند، به حقوق جامعه و مردم احترام بگذارند و ديگران را برخود مقدّم بدارند، نظم اجتماعى استقرار مى‏يابد و آنگاه نظم سياسى نيز در زندگى صحيح اجتماعى به بار مى‏نشيند.

با توجّه به واقعيّت هاى ياد شده، ارتباط اخلاق و ارزش‏هاى اخلاقى با نظم اجتماعى، سياسى به اثبات مى‏رسد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام اين حقيقت را در خطبه‏ها و نامه‏هاى گوناگونى به ارزيابى مى‏گذارد:

«فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ، فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الاْءَعْدَاءِ؛

پس رعيّت اصلاح نمى‏شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى‏شوند جز با درستكارى رعيّت .

و آنگاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه‏هاى دين پديدار، و نشانه‏هاى عدالت برقرار، و سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى‏شود.»

پس اگر ارزش‏هاى اخلاقى حاكم باشد و مردم اصلاح شوند جامعه نيز اصلاح خواهد شد، و با استقرار ارزش‏هاى اخلاقى، نظم اجتماعى و سياسى هم تحقّق خواهد يافت.

و آنگاه به اين حقيقت مى‏پردازند كه اگر اخلاق در جامعه‏اى بميرد، و ضدّارزش‏ها رواج يابد، نظم اجتماعى درهم پاشيده خواهد شد، و نظم سياسى هم جايگاه ارزشى نخواهد داشت.

امام على عليه‏السلام فرمود:

«وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الاْءِدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَعُطِّلَتِ الاْءَحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاْءَبْرَارُ، وَتَعِزُّ الاْءَشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّه‏ِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ؛

و هنگامى كه مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مى‏رود، نشانه‏هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى‏گردد، و راه گسترده سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله متروك، هواپرستى فراوان، احكام دين تعطيل، و بيمارى‏هاى دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى‏شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى‏يابد، احساس نگرانى نمى‏كنند، پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مى‏شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود.

پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكارى نماييد.»

دوم ـ عوامل نظم اجتماعى، سياسى جامعه

پس از اثبات پيوند اخلاق با استقرار نظم سياسى ـ اجتماعى و روشن شدن اين واقعيّت كه بدون اخلاق نمى‏توان در جامعه انسان‏ها، نظم اجتماعى را تحقّق بخشيد و نمى‏توان نظم سياسى ـ داشت، حال بايد عوامل پيدايش و تداوم نظم سياسى، اجتماعى را به ارزيابى و شناخت گذاشت.

حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام در نهج‏البلاغه به عوامل گوناگونى اشاره مى‏فرمايد كه توجّه به آن ضرورى و سرنوشت ساز است مانند:

1 ـ اخلاق اجتماعى و رعايت حقوق:

يكى از عوامل برقرارى نظم اجتماعى ـ سياسى در جامعه، رعايت حقوق اجتماعى است. اگر مردم به حقوق يكديگر احترام بگذارند، و حقوق فرد و جامعه رعايت شود نظم سياسى و اجتماعى تحقّق مى‏يابد. حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللّه‏ُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّا بِوِلايَةِ أَمْرِكُمْ، وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاْءَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لاَ يَجْرِي لاِءَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ. وَلَوْ كَانَ لاِءَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصا لِلّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَتَوَسُّعا بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ.

ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضا، وَلاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ.

وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللّه‏ُ ـ سُبْحَانَهُ ـ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاما لاِءُلْفَتِهِمْ، وَعِزّا لِدِينِهِمْ؛

پس از ستايش پروردگار! خداوند سبحان، براى من، بر شما به جهت سرپرستى حكومت، حقّى قرار داده و براى شما همانند حق من، حقّى تعيين فرموده است، پس حق گسترده‏تر از آن است كه توصيفش كنند، ولى به هنگام عمل تنگنايى بى‏مانند دارد.

حق اگر به سود كسى اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزى به كار رود و چون به زيان كسى اجراء شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت.

اگر بنا باشد حق به سود كسى اجراء شود و زيانى نداشته باشد، اين مخصوص خداى سبحان است نه ديگر آفريده‏ها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتى كه فرمانش بر آن‏ها جارى است، لكن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان كرده است، از روى بخشندگى و گشايشى كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.

پس خداى سبحان برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب كرد و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، كه برخى از حقوق برخى ديگر را واجب گرداند و حقّى بر كسى واجب نمى‏شود مگر همانند آن را انجام دهد.

و در ميان حقوق الهى بزرگ ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى كه خداى سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر و عزّت دين قرار داد.»

2 ـ اخلاق اجتماعى، رهنمودهاى قرآن

اگر فرد و جامعه به رهنمودهاى قرآن توجّه لازم داشته باشند و رهنمودهاى آن را از نظر كاربردى بكارگيرند، عدالت اجتماعى و نظم اجتماعى ـ سياسى در همه ابعاد در جامعه استقرار خواهد يافت. حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:

«أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الاْءُمَمِ، وَانْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ؛ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ، وَالنُّورِ الْمُقْتَدَى بِهِ. ذلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَلَنْ يَنْطِقَ، وَلَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ: أَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي، وَالْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي، وَدَوَاءَ دَائِكُمْ، وَنَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ؛

خداوند پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند،

اگر انسانى يا ملّت هايى پيروز گرديدند، و به اوج قلّه كمال رسيدند، جان و جهان را دگرگون كردند، و استقلال و آزادى خود را رنگ جاودانه زدند، همه آن پيشرفت ها، پروازها، موفقيّت ها، در سايه ارزش‏هاى اخلاقى بود.

و امّت‏ها در خواب غفلت بودند، و رشته‏هاى دوستى و انسانيّت از هم گسسته بود، پس پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به ميانخلق آمد در حالى كه كتاب‏هاى پيامبران پيشين را تصديق كرد و با نورى هدايتگر انسان‏ها شد كه همه بايد از آن اطاعت نمايند و آن، نور قرآن كريم است.

از قرآن بخواهيد تا سخن گويد، كه هرگز سخن نمى‏گويد، امّا من شما را از معارف آن خبر مى‏دهم، بدانيد كه در قرآن علم آينده و حديث روزگاران گذشته است، شفادهنده دردهاى شما و سامان دهنده امور فردى و اجتماعى شما است.»

3 ـ اخلاق سياسى، اطاعت از رهبرى

يكى ديگر از عوامل برقرارى نظم اجتماعى ـ سياسى، پيوند مردم با رهبر، اطاعت از رهبرى و حضور امام عادل در همه ابعاد زندگى امّت است. امامت عامل اساسى برقرارى نظم، و ريشه‏كن كردن هرگونه هرج و مرج طلبى است. امّت‏هائى كه از رهبرى اطاعت كردند به پيروزى رسيدند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:

«وَالأِمامَةَ نِظاما لِلأُْمَّة وَالطّاعَةَ تَعْظِيما لِلأِْمامَة؛

و امامت را براى سازمان يافتن امور امّت و فرمانبردارى از امام را براى بزرگداشت مقام رهبرى واجب كرد.»

4 ـ ارزش‏هاى اخلاقى

يكى ديگر از عوامل برقرارى نظم اجتماعى، رعايت ارزش‏هاى اخلاقى است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود:

«فَإِنْ كَانَ لاَبُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الْخِصَالِ، وَمَحَامِدِ الاْءَفْعَالِ، وَمَحَاسِنِ الاْءُمُورِ، الَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا الُْمجَدَاءُ وَالنُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ الْعَرَبِ وَيَعَاسِيِبِ الْقَبَائِلِ؛ بِالاْءَخْلاَقِ الرَّغِيبَةِ ، وَالاْءَحْلاَمِ الْعَظِيمَةِ، وَالاْءَخْطَارِ الْجَلِيلَةِ، وَالاْآثَارِ الَْمحْمُودَةِ. فَتَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ، وَالْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ، وَالطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَالْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ، وَالاْءَخْذِ بِالْفَضْلِ، وَالْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ، وَالاْءِعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَالاْءِنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَالْكَظْمِ لِلْغَيْظِ، وَاجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِي الاْءَرْضِ؛

پس اگر در تعصّب ورزيدن ناچاريد، براى اخلاق پسنديده، افعال نيكو، و كارهاى خوب تعصّب داشته باشيد، همان افعال و كردارى كه انسان‏هاى باشخصيّت، و شجاعان خاندان عرب، و سران قبائل در آن‏ها از يكديگر پيشى مى‏گرفتند، يعنى اخلاق پسنديده، بردبارى به هنگام خشم فراوان، و كردار و رفتار زيبا و درست، و خصلت‏هاى نيكو، پس در حمايت كردن از پناهندگان و همسايگان، وفادارى به عهد و پيمان، اطاعت كردن از نيكى‏ها، سرپيچى از تكبّر و خودپسندى‏ها، تلاش در جود و بخشش، خوددارى از ستمكارى، بزرگ شمردن خونريزى، انصاف داشتن با مردم، فرو خوردن خشم، پرهيز از فساد در زمين تعصّب ورزيد تا رستگار شويد.»

زمانى كه شورشيان بصره را نكوهش مى‏كند، به مشكل اخلاقى آنان اشاره كرده مى‏فرمايد، علل برهم خوردن نظم اجتماعى، سياسى شهر شما آن است كه اخلاق شما مردم مرده است و ضد ارزش‏ها در شما حاكم گرديد.

«كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ، وَأَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ؛ رَغَا فَأَجَبْتُمْ، وَعُقِرَ فَهَرَبْتُمْ. أَخْلاَقُكُمْ دِقَاقٌ، وَعَهْدُكُمْ شِقَاقٌ، وَدِينُكُمْ نِفَاقٌ، وَمَاؤُكُمْ زُعَاقٌ، وَالْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَالشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ. كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللّه‏ُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَمِنْ تَحْتِها، وَغَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا؛

شما سپاه يك زن بوديد، و پيروان حيوان «شتر عايشه»، تا شتر صدا مى‏كرد مى‏جنگيديد، و تا دست و پاى آن قطع گرديد فرار كرديد، اخلاق شما پَست، و پيمان شما از هم گُسسته، دين شما دورويى، و آب آشاميدنى شما شور و ناگوار است، كسى كه ميان شما زندگى كند به كيفر گناهش گرفتار مى‏شود، و آن كس كه از شما دورى گزيند مشمول آمرزش پروردگار مى‏گردد، گويا مسجد شما را مى‏بينم كه چون سينه كشتى غرق شده است، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مى‏كند، و سرنشينان آن همه غرق مى‏شوند.»

حال توجّه به اين نكته ضرورى است كه هم اكنون آرزوى رهبران شرق و غرب آن است كه در تمام جوامع انسانى نظم اجتماعى و سياسى برقرار كنند، امّا آيا اين آرزو تحقّق پذير است؟

در غرب و اروپا چون ارزش‏هاى اخلاقى را ناديده گرفتند نتوانستند نظم اجتماعى صحيحى در روابط انسان‏ها برقرار سازند. چون به انسان و انتخاب او اصالت دادند و انواع ارزش‏هاى اخلاقى را ناديده گرفتند.

وقتى گرايش فكرى انسان‏ها اومانيزم (اصالت انسان) و اصالت انتخاب انسان باشد، انواع هواپرستى دامنگير انسان شده و انسان را به سوى پوچى و هرج و مرج طلبى پيش مى‏برد.

پشتوانه نظم اجتماعى و سياسى در جامعه انسان‏ها، اخلاق و ارزش‏هاى اخلاقى است. مگر مى‏شود بدون درك مسئوليّت‏ها و تعهّدات اخلاقى به نظم اجتماعى انديشيد؟

از ديدگاه قرآن و نهج‏البلاغه تا فرد و جامعه به ارزش‏هاى اخلاقى نيانديشند و آن را از نظر كاربردى در زندگى روزانه خود بكار نگيرند از نظم اجتماعى و

سياسى نيز خبرى نخواهد بود.

/ 1