عبدالقادر بیدل و جایگاهش در سه پارهاز یک پیکر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عبدالقادر بیدل و جایگاهش در سه پارهاز یک پیکر - نسخه متنی

محمد کاظم کاظمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



عبدالقادر بيدل و جايگاهش در سه پاره از يک پيکر






عبدالقادر بيدل و جايگاهش در سه پاره از يک پيکر


 













 



محمد کاظم کاظمي     



 













 



برگرفته از: بي بي سي فارسي  



 























 











 



اکنون درست دو دهه از زماني مي‌گذرد که براي نخستين بار، ديوان غزليات عبدالقادر بيدل شاعر بزرگ سده‌هاي يازدهم و دوازدهم هجري‌، در ايران چاپ شد و در آن زمان‌، حدود دوصد و پنجاه سال از درگذشت بيدل مي‌گذشت‌.



پيش از آن، چندان نام و نشاني از اين شاعر در ايران نبود و به راستي اين شگفتي‌آفرين است که شاعري چنين بزرگ و شاخص‌، در يکي از کانونهاي مهم زبان فارسي دري‌، چنين گمنام بماند.



اين در حالي بود که همين شاعر، در ديگر سرزمينهاي فارسي ‌زبان که در آن جاها امکانات انتشاراتي کمتر بود و محافل ادبي پراکنده‌تر، نام و آوازه ‌اي بس فراگير داشت‌.



بيدل در افغانستان و تاجيکستان شاعري نام ‌آور است و در بعضي محافل، در حد مولانا و حافظ اعتبار دارد.



به راستي اين تفاوت بسيار را چگونه مي ‌توان توجيه کرد و چه دلايلي مي ‌توان برايش نشان داد؟



'انحطاط زبان' و پيچيده گويي


وقتي به حدود سه دهه پيش بر مي‌ گرديم‌، عبدالقادر بيدل را در محافل ادبي و مجامع و متون دانشگاهي ايران‌، شاعري گمنام و حتي گاه مطرود مي‌ يابيم‌، به اين دليل ساده که گويا از شدت افراط در ويژگيهاي سبکي خويش و ويژگيهاي کلي مکتب هندي‌، به ابتذال و انحطاط گراييده است و پيچيده ‌سرايي‌. نمونه شاخص اين ديدگاه‌، مي‌تواند تاريخ ادبيات ايران نوشته استاد ذبيح‌الله صفا باشد.



اما آيا به راستي همه حقيقت همين بود و گمنامي بيدل در ايران هيچ عامل و دليل ديگري نداشت‌؟ شواهد و قراين نشان مي‌دهند که چنين نيست و غالب کساني که بيدل را به اين صفات موصوف مي‌کردند، متاثر از مسايل ديگري نيز بودند. وگرنه چرا در افغانستان و ماورأالنهر که طبعا سطح دانش ادبي و سواد عمومي مردم در آن جاها بيشتر از ايران هم نبوده است‌، همين شاعر "پيچيده ‌سرا و افراطي‌" چنين شهرتي مي‌ يابد؟



از اين گذشته‌، توجه ناگهاني اهل ادب ايران به بيدل در سالهاي بعد هم نشان داد که اين نمي‌توانسته است تنها عامل باشد، مگر اين که بپذيريم شعر بيدل به‌ ناگهان بسيار ساده و روان شده است‌.



مشکل زبان و عرفان


اگر کمي عميق ‌تر بنگريم‌، در اين امر دلايل ديگري هم مي‌ يابيم‌. صاحبنظران‌، تا جايي که من ديده‌ ام‌، بعضي علل ديگر هم براي گمنامي بيدل در ايران يافته‌اند، همچون‌:



?. از رواج ‌افتادن مکتب هندي و غلبه مکتب "بازگشت" در اين کشور. (بنابراين‌، حفظ سنت ادبي مکتب هندي در افغانستان‌، مي‌تواند دليل خوبي براي حفظ شهرت بيدل در آن کشور باشد.)



?. پيچيدگي بيان و دشواري سبک شاعر. (اين همان باور مشهور است و البته چنان که گفتيم‌، با شهرت بيدل در افغانستان ناساگاري دارد.)



?. دوري زبان شاعر نسبت به زبان گفتار در ايران‌. (طبق اين باور، زبان بيدل گاه برخوردار از اصطلاحات و تعبيرهايي است که در حوزه زباني ايران کمتر کاربرد دارد و در حوزه زباني افغانستان و ماورأالنهر بيشتر رايج است‌.)



?. گرايش عرفاني بيدل که از سوي معارضان مکتب وحدت‌ الوجود ابن عربي همواره نکوهيده بوده است‌.



ولي هيچ‌ يک از اين دلايل به تنهايي نمي‌تواند گمنامي بيدل در ايران را توجيه کند. مجموعه اينها البته موثر بوده است‌، به اضافه يک يک عامل بسيار مهم ديگر که از چشم بسياريها پنهان مانده يا پنهان نگه داشته ‌شده است‌، يعني نگرشهاي ملي‌ گرايانه در ايران‌، به ويژه بعد از مشروطيت‌.



نقش نگرشهاي ملي گرايانه


پس از پارچه ‌پارچه شدن قلمرو وسيع زبان فارسي و ايجاد حکومتهايي مستقل و گاه حتي معارض‌، و با مطرح‌ شدن مليت به عنوان يک عامل وحدت‌ بخش قوي در هر کشور، ملي ‌گرايي در سطح ادبيات نيز رواج يافت و ساکنان هر يک از اين پاره ‌ها، کوشيدند که با اتکا به مفاخر ادبي‌، کسب هويت کنند.



چون اين مفاخر، در روزگاران پيشين به همه اين حوزه زباني تعلق داشته ‌اند، انتساب هر کدام به يک کشور، کمي سخت مي‌ شد و مايه جدال و رقابت‌، چنان که هم ‌اکنون بر سر افغان يا ايراني ‌بودن بعضي از بزرگان ادب بحث است و البته بحثي بيهوده و روان‌فرسا.



باري‌، اين رويکرد، باعث شد که هر يک از اين مفاخر، در کشوري که بدان انتساب مي‌يابند، شهرت و اعتباري بيشتر بيابند، چنان که فردوسي و حافظ و سعدي در ايران و سنايي و جامي در افغانستان و رودکي در تاجيکستان موقعيتهايي بسيار پررنگ‌ تر از آنچه پيشتر پنداشته مي‌شد، يافتند.



مسلماً به دليل نگاه خاص حاکميت و دستگاههاي تبليغي آن‌، اين گرايشهاي ملي‌، در ايران هم شديدتر بود و هم سازمان‌يافته ‌تر. اين‌، مي ‌توانست توجه را از بيدل ـ که هيچ‌ گاه در ايران به دنيا نيامده و درنگذشته بود و حتي به اين کشور سفر نکرده بود و خاک ‌جايش در اينجا نبود ـ به شاعران ديگري همچون صائب و کليم معطوف کند.



جدا افتادگي بيدل از ايران


قراين و شواهد براي اين که نشان دهد ايراني ‌نبودن بيدل به راستي دليلي مهم براي گمنامي او در اين کشور بوده است‌، بسيار است‌. من فقط به ديدگاه يکي از استادان ادبيات ايران‌، دکتر محمد جعفر ياحقي اشاره مي ‌کنم که باري در جايي نگاشته ‌اند: "اگر بيدل در حوزه جغرافيايي ايران‌... غريب افتاده است‌، شايد هم لختي از آن روست که اينان از نوع وطني آن صائب و کليم و طالب آملي را دارند، با ذهن و زباني مانوس‌ تر و تصويرها و آهنگ ‌هايي دلپسندتر و جاافتاده‌تر". *



مسلما وقتي "وطني‌" بودن‌، ملاکي براي انتخاب شعر يک شاعر باشد، طبيعي است که جايگاه بيدل در قبال صائب در ايران کمرنگ خواهد شد.



اين نظريه ما وقتي تقويت مي‌شود که توجه کنيم نه تنها بيدل‌، که بسيار شاعران ديگر خارج از حوزه ايران کنوني نيز در اين کشور نسبتا يا مطلقا گمنام مانده ‌اند، همچون سنايي غزنوي‌، کمال خجندي‌، سيف فرغاني‌، فيضي دکني‌، اميرخسرو دهلوي‌، غني کشميري‌، واقف لاهوري‌، غالب دهلوي و اقبال لاهوري‌. به راستي آيا همه اينان پيچيده ‌سرا و افراطي بوده ‌اند؟



بيدل و همزبانان


ولي براي افغانستان‌، زمينه براي شهرت‌ يافتن و مطرح‌ بودن بيدل بسيار فراهم‌ تر بود.



هم سنت ادبي مکتب ادبي در آنجا فراموش نشد، هم قرابت زباني مردم آن سامان با بيدل بيشتر بود و هم ملي‌ گرايي در آن کشور ضعيف‌ تر بود و فاقد يک پشتوانه حکومتي دائم و مستمر.



و بالاخره آنچه اين نظريه (نقش ملي‌گرايي در گمنامي بيدل‌) را بازهم قوي‌ تر مي‌کند، اين است که نام اين شاعر، بلافاصله بعد از وقوع انقلاب اسلامي در ايران بر سر زبانها مي‌ افتد و اين‌، دوران افول نگرشهاي ملي‌ گرايانه و توجه مردم ايران به خارج از مرزهاست‌.



ظرف چند سال‌، بيدل چنان موقعيتي در اين کشور مي ‌يابد که بيش از بيست هزار نسخه غزليات او به چاپ مي‌رسد و چندين کتاب معتبر درباره اين شاعر نوشته مي‌شود.



مطرح‌ شدن تدريجي شاعراني چون واقف لاهوري و غني کشميري و سيف فرغاني در اين سالها در ايران هم مي ‌تواند مويد اين نظر باشد، يعني گويا معيارها از "هموطن" بودن‌ به "همزبان" ‌بودن‌ بدل شده است و اين‌، جاي بسي اميدواري دارد.



بررسي موقعيت کنوني بيدل در ايران و تحقيقاتي که هم از سوي جامعه ادبي اين کشور و هم از سوي مهاجران افغان درباره اين شاعر انجام شده و نقد کتابهايي که در اين سالها در ارتباط با بيدل چاپ شده است‌، از مجال اندک اين نوشتار بيرون است و در مقاله ‌اي مستقل‌، مي‌توان بدان پرداخت‌.



 




© کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.)



برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است.



نوشته شده در تاريخ: 1385/11/13 (225 مشاهده)



/ 1