دین و قرائت پذیری آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و قرائت پذیری آن - نسخه متنی

مصاحبه شونده: صادق لاریجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دين و قرائت پذيرى آن

گفتگو با صادق لاريجانى

هفت آسمان، ش 3 و 4

چكيده:

در اين گفتگو با تأكيد بر لزوم تفكيك جنبه تاريخى مسأله رجوع به دين از جنبه كلامى آن، ملاك درستى پذيرش دين را حقانيت آن مى داند، نه صرفاً احساس نياز به آن. در بخش ديگرى از گفتگو در مورد نسبى گرايى و ارتباط آن با هرمنوتيك سخن رفته و تقدس زدايى از همه فهمهاى دينى را بدترين آفت نسبى گرايى دانسته است و در عين حال اختلاف را در محدوده اختلاف بين «حجتها» كه ناشى از اختلاف فهم مجتهدان است مى پذيرد.

در مسأله رجوع به دين بايد ميان دو سؤال اساسى تفاوت گذارد:

1) چرا انسان به دين رجوع مى كند؟ (مسأله تاريخى، روان شناختى و جامعه شناختى);

2) چرا انسانها بايد به دين رجوع كنند؟ (مسأله كلامى). خلط ميان اين دو سؤال، پاسخهاى بى معنا و بى فايده اى را مى آفريند. از اينكه انسانها در عالم خارج برمبناى احساس نياز يا هر مبناى ديگر به دين مراجعه مى كنند، نمى توان نتيجه گرفت پس بايد چنين باشد. يك فرد محقق تنها بر مبناى عقلانى، دينى را مى پذيرد، نه بر مبناى نياز، يا احساس نياز يا هر چيز ديگر. تسليم واقعى نسبت به دين، اقتضا مى كند كه حتى در مسائل عملى آن نيز ابتدا حق بودن آن را پذيرفته باشيم، سپس به آن التزام آوريم. بنابراين پذيرش دين، هم در مسائل نظرى و هم در مسائل عملى بايد بر مبناى حقانيت آن باشد.

اگر تلقين يك باور به خود، موجب پيدا شدن اعتقاد واقعى به آن بشود، در اين صورت تلقين در برابر پذيرش قرار نمى گيرد. ولى اگر تلقين موجب پذيرش نشود، اين تلقين هيچ ارزشى ندارد و پذيرفتن دين صرفاً بر مبناى تلقين و بناگذارى درستى آن، امرى بى ارزش است. بدون اعتقاد به صدق، پذيرش معنا ندارد و بدون پذيرش نيز ايمان معنا ندارد.

انسانها به دليل نقص معرفتى تمام نيازهاى واقعى خود را نمى شناسند. ممكن است كه بر مبناى نيازهاى احساس شده به سوى دينى از اديان كشيده شده باشند، اما اين احتمال وجود دارد كه آنچه احساس كرده اند، نياز واقعى آنها نباشد. بنابراين بايد نيازهاى واقعى را نيز از خود دين فرا گرفت، البته از دينى كه حقانيت آن به اثبات رسيده باشد. علاوه بر اين بايد راه تأمين اين نيازهاى واقعى را نيز از دين فرا گرفت; بنابراين نمى توان صرفِ احساس برآورده شدن نياز را دليلى بر جواز رجوع به يك دين دانست. ملاك جواز، حقانيت است، نه احساس نياز يا احساس برآورده شدن آن. حال اگر كسى پذيرفت كه عقل انسان ناقص است و نمى تواند همه نيازهايش را بشناسد، ديگر نمى تواند بگويد من عقلا حقانيت دين را شناخته ام، اما به دليل اينكه احساسم را ارضا نمى كند، آن را نمى پذيرم.

درباره قرائتهاى مختلف از دين، اول بايد آن را معنا كنيم. ممكن است بسيارى از كسانى كه اين تعبير را به كار مى برند، يك معناى مسامحى از آن را در نظر بگيرند; ولى آنهايى كه آن را با دقت به كار مى برند، در كل فهم آدمى، بويژه در فهم متون دينى، به نسبيت تمام عيارى قائل مى شوند. يكى از مهمترين منشأهاى نسبى گرايى، منشأ هرمنوتيكى است كه هيچ فهم ثابتى از دين باقى نمى گذارد و در نتيجه، قداست از همه فهمهاى دينى زدوده مى شود. اينكه مى گويند فهم، كرانمند و تاريخمند است و حتى اصيلترين فهمها هم تاريخى است، معنايش اين است كه ما نمى توانيم هيچ فهم قطعى و ثابتى داشته باشيم.

بدترين لازمه غيردينى نسبى گرايى اين است كه باب فهم و گفتگو را مى بندد. ما براى اينكه بتوانيم گفتگو كنيم، بايد فهمهاى مشتركى داشته باشيم. گفتگو جز با اصول مشترك در فهم ممكن نيست. نسبى گرايى مطلق در فهم دين نيز باطل است; به اين دليل كه راه را بر روى گفتگو مى بندد و اين كار عقلايى نيست.

اما نوع ديگرى از اختلاف فهم متون دينى وجود دارد كه از سنخ اختلاف قرائتها نيست و آن، اختلاف فهم مجتهدان است كه در واقع اختلاف حجتها ست. در اختلاف قرائتها، اختلاف، اختلاف فهمهاى غيرحجت است; اما در اختلاف نظر مجتهدان، به دليل وجود معيار و ملاك و روش فهم جمعى و تلازم الفاظ و معانى و خاصيت اجتماعى زبان و... ، اختلاف فهمهاى حجت را داريم. در اينجا معتقديم كه هر كلامى داراى يك هسته مشترك معنايى ثابتى است. زبان يك امر عينى است. معنادهى الفاظ به دست اشخاص نيست; زيرا زبان خصوصى نداريم. در تفهيم و تفاهم بايد همان قالبها را به كار برد كه در جامعه به صورت قراردادهاى زبانى پذيرفته شده است. ما مى توانيم به فهم كتاب و سنت قائل شويم و اگر فهمهاى مشتركى داشته باشيم، اين فهمها حجت و مقدس هستند، نه از آن رو كه فهم اين يا آن مجتهد است; بلكه از آن رو كه عين كتاب و سنت است. اگر بتوان قاطعانه چيزى را از كتاب و سنت دانست، آنگاه آن فهم مقدس مى شود. حال اين مسأله اختلاف فهمهاى حجت، دستاويزى شده براى كسانى تا اينكه از اختلاف قرائتهاى غيرحجت پشتيبانى كنند.

/ 1