رویای حکومت اکثریت در نظام های دموکراتیک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رویای حکومت اکثریت در نظام های دموکراتیک - نسخه متنی

حجت الله ایوبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رؤياى حكومت اكثريت در نظامهاى دموكراتيك

حجت‏الله ايوبى

جام جم، 15/5 و 10 و 15/6/79

چكيده:

هرچند دموكراسى از آغاز به معناى حكومت اكثريت تلقى مى‏شد، ولى در كشورهاى غربى همواره شرايطى قرار مى‏داده‏اند كه عملا بسيارى از شهروندان از انتخاب شدن و انتخاب كردن محروم مى‏شدند. از شرايط انتخاب شوندگان، گذشته از شرايط فردى، مى‏توان به جمع‏آورى امضاء از مردم يا نمايندگان و پيش گزينش و انتصاب داوطلبان اشاره كرد و از شرايط انتخاب كنندگان، محدوديتهاى بيولوژيكى، موقعيت اجتماعى و ويژگى‏هاى فردى قابل ذكر است.

دموكراسى را غالبا مترادف با حكومت اكثريت مى‏دانند و طرفداران نظام دموكراسى از انديشمندان كلاسيك تا متفكران پست‏مدرن، همواره رؤياى تحقق حاكميت اكثريت را در ذهن داشته‏اند. از برقرارى نخستين حكومتهاى به اصطلاح دموكراتيك حدود دو قرن مى‏گذرد، اما تحقق حكومت اكثريت همچنان يك رؤياست; اگر نگوييم سرابى است كه بسيارى آرزويش را دارند. تجربه حكومتهاى دموكراتيك نشان مى‏دهد كه دموكراسى و حكومت اكثريت در عمل به حكومت جمعى از نخبگان و سياستمداران حرفه‏اى تبديل شده است و اگرچه مردم آزادانه از طريق انتخابات، اراده خود را براى انتخاب زمامداران اعمال مى‏كنند، ولى قدرت در دستان عده‏اى معدود دائما جابه‏جا مى‏شود. اين موضوع برخى از انديشمندان كلاسيك دموكراسى و احزاب سياسى، نظير روبرت ميخلر را به شدت نگران كرد. ميخلر در كتاب معروف خود در خصوص احزاب سياسى، از اليگارشى آهنين حزبى سخن مى‏گويد و حزب سياسى را وسيله‏اى براى استمرار حكومت عده‏اى فن‏سالار و سياست‏پيشه حرفه‏اى معرفى مى‏كند.

واقعيت تاريخى حكايت از اين دارد كه اكثريت‏بيش از آنكه حكومت كند، به نحوى از انحا در حكومت دخالت داده مى‏شود. نحوه دخالت و ميزان آن در جوامع مختلف متفاوت است. نظامهاى دموكراتيك مكانيسمى را در پيش گرفته‏اند كه غيرخودى‏ها توان دستيابى به كرسى‏هاى نمايندگى مجلس را ندارند.

محدوديتهاى مختلفى براى انتخاب‏شوندگان در جوامع مختلف پيش‏بينى شده است كه حداقل آنها، محدوديت‏سنى است. همچنين شرايط عمومى ديگر مثل تابعيت هم اعمال مى‏شود. با اين حال، براى اطمينان از حضور افراد جدى و واجدان حداقل صلاحيت، راه‏هاى ديگرى نيز در پيش گرفته‏اند كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم: 1. جمع‏آورى امضا از مردم يا نمايندگان; 2. پيش گزينش و انتصاب داوطلبان نامزد. حال محدوديتهاى انتخاب‏كنندگان را در نظامهاى دموكراتيك مرور مى‏كنيم. اجمالا سه دسته محدوديت وجود دارد:

1. محدوديتهاى بيولوژيك (زيست‏شناختى): مهمترين محدوديتهاى بيولوژيك سن و جنسيت است. در تمامى جوامع با سابقه كهن در انتخابات، زنان ساليان سال از حق انتخاب شدن و انتخاب كردن محروم بودند. در غرب نيز از دولت - شهرهاى يونان قديم تا قرن بيستم، زنان از رفتن پاى صندوق راى محروم بودند و در عصر تجدد و مدرنيته هم همچنان زنان از چنين حقى محروم بودند. اعطاى حق راى به زنان جريانى است كه از اوايل قرن بيستم از شمال اروپا آغاز شد. در كشور پرتغال، زنان تا اواخر قرن بيستم از چنين حقى محروم بودند. بنابراين، برخلاف گمان بسيارى، حق راى زنان پديده‏اى كاملا جديد و قرن بيستمى است.

با اين حال، در عمل، نابرابرى بين زن و مرد، بويژه در عرصه انتخاب شدن خودنمايى مى‏كند; هم زنان كمتر داوطلب احراز كرسى نمايندگى هستند و هم راى‏دهندگان كمتر به زنان راى مى‏دهند.

2. محدوديتهاى ناشى از موقعيت اجتماعى: موقعيت پايين اجتماعى در دهه‏هاى متمادى، بسيارى از شهروندان غربى را از رفتن به پاى صندوقهاى راى باز مى‏داشت. برخى از معيارهاى اجتماعى عبارت بوده است از:

الف) دارايى: در جوامع مختلف غربى براى حق راى ميزان مشخصى از درآمد، داشتن املاك غيرمنقول و... را لازم مى‏شمردند و كارگران و اقشار پايين جامعه را به اين دليل كه فرصت مطالعه و غور در مسائل سياسى و اجتماعى ندارند، از حق راى محروم مى‏كردند. اين شرط به تدريج ملغى شد. براى مثال، در آلمان در سال 1871 و در انگلستان در سال 1918 الغا گرديد.

البته اگرچه محدوديت دارايى به ظاهر برداشته شده است، اما به دليل پيچيدگى انتخابات و تكوين پديده‏اى كه از آن به «صنعت تبليغات‏» مى‏توان ياد كرد، همچنان محدوديتهاى يادشده به گونه‏اى ديگر وجود دارد. بيهوده نيست كه جامعه‏شناس فرانسوى، دانيل لويى گاكس، معتقد است كه امروزه در صحنه سياست‏شاهد محدوديتهاى مخفى هستيم كه چون گذشته بسيارى را از صحنه مى‏راند.

ب) دانش: از جمله موانع همگانى شدن حق راى، بهره‏مندى از درجه‏اى از معلومات و دانش بود. با اين استدلال كه تصميم‏گيرى در امور عامه حق كسانى است كه از سطح مشخصى از بينش و دانش سياسى بهره‏مند باشند. در آمريكا براى محروم كردن سياهان از حق راى، شرط دانش براى انتخابات تا اواسط قرن بيستم لازمه حق انتخاب كردن بود.

ج) سابقه سكونت: براى مثال، در كشور فرانسه تا سال 1850 حق راى تنها از آن كسانى بود كه حداقل سه سال در محل ثابتى سكونت داشتند. بدين ترتيب، بسيارى از كارگران و اقشار كم درآمد كه غالبا ناچار بودند براى امرار معاش در مسافرت باشند، از اين حق محروم بودند.

3. محدوديت مربوط به صلاحيتهاى فردى: در اين خصوص مجانين، كسانى كه تحت تعقيب پليس بودند و... از حق راى محروم بودند.

اشاره

مطالب يادشده هرچند بر اين نكته صحه مى‏گذارد كه عليرغم ادعاهاى نظامهاى ليبرال دموكراسى، مساوات و حق همگانى در حكومت چندان هم مورد توجه نبوده است و سياستمداران غرب بيشتر و پيشتر از آنكه نسبت‏به مشاركت عمومى حساس باشند، به دنبال تحقق اهداف سياسى خود يا تامين منافع اقتصادى گروهى كوچك از جامعه بوده‏اند و در تضاد ميان اين امور با حق راى مردم، معمولا حقوق مردم ناديده گرفته شده است. در عين حال، اين دلايل و شواهد مدعاى نويسنده را مبنى بر اينكه «تحقق حكومت اكثريت همچنان يك رؤيا يا سراب است‏» به‏طور كامل اثبات نمى‏كند. از اين مقاله چنين برمى‏آيد كه غالب محدوديتهاى يادشده هم‏اكنون در جوامع ليبرال دموكرات برداشته شده است. بنابراين مى‏توان اظهار كرد كه امروزه زمينه‏هاى حكومت اكثريت فراهم است و يك آرزو نيست.

اما چنان‏كه نويسنده به اجمال اشاره كرده است، در دهه‏هاى اخير در دنياى غرب از طريق احزاب، رسانه‏هاى تبليغاتى، بنگاه‏هاى سرمايه‏دارى و مافياهاى قدرت چنان محدوديتهاى پنهانى اعمال مى‏شود كه در مقايسه با محدوديتهاى آشكار پيش گفته، بسيار مؤثرتر و كارآمدتر است. جا داشت نويسنده در اثبات مدعاى خويش بر اين عوامل يا دلايل ديگر تاكيدى شايسته مى‏داشت تا چنين تصور نشود كه برداشتن محدوديتها در نظامهاى ليبرال دموكراسى واقعا به معناى مشاركت فعال اكثريت در تعيين سرنوشت‏خويش است.

/ 1