روشنفکری و سنت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روشنفکری و سنت - نسخه متنی

مصاحبه شونده: مراد ثقفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روشنفكرى و سنت

گفتگو با مراد ثقفى

انتخاب، 28، 29 و 30/6/79

چكيده:

روشنفكرى، مفهومى است كه در مدرنيته ظهور و بروز كرده است و بنابراين در سنجش نسبت ميان سنت و مدرنيته، به نسبت ميان روشنفكر و سنت نيز برخورد مى‏كنيم. از نظر آقاى ثقفى، كار اصلى روشنفكر، نقد سنت است و نحله‏هاى مختلف روشنفكرى را بايد از چگونگى نقدى كه نسبت‏به سنت مى‏كنند شناخت. از نظر وى اينك در وضعيت‏سنتى نيستيم; بلكه در وضع مدرنيته هستيم; منتهى برداشتها و رويكردهاى متفاوتى از آن وجود دارد. اين را نيز نبايد از نظر دور داشت كه ميان سنت و تجدد يك خط فاصل قاطع وجود ندارد; بلكه روشنفكر، جريان سنت را استمرار مى‏بخشد. جدى گرفتن سنت كار اصلى روشنفكر است و بايد دائما با طرفداران سنت و استدلالهاى آنها مواجه شود و به آنها پاسخ دهد.

عمده وظيفه روشنفكر در ايران، مانند ساير كشورها، نقد سنت است. نقادى سنت‏خارج از زمان و مكان است; لذا نبايد به دنبال بحث آغاز و انجام بود. البته در ميان نحله‏هاى مختلف روشنفكرى تفاوتهايى وجود دارد; اما وجه مشترك همه آنها نقادى سنت است. آنچه تفاوت دارد، نوع نقد، شدت و ضعف آن، گستردگى، منظر، مفاهيم و شيوه نقد است. اگر شيوه نقد سنت‏خشن باشد، آن را «سنت‏ستيز» مى‏ناميم و اگر ملايم باشد، آن را «پالايشگر سنت‏» مى‏خوانيم.

در جوامع انقطاع تاريخى وجود ندارد. ما دائما تداوم تاريخ داريم. اما هم آن نقد سنت و هم اين تداوم تاريخى، ناگزير در عمل نتايجى را به بار مى‏آورد كه بايد مورد ارزيابى قرار گيرد. برخى اوقات ميل به تداوم تاريخ بر تفكر روشنفكر تاثير بيشترى مى‏گذارد. مثال روشن آن، شريعتى است. وى در آغاز كار، حفظ تداوم تاريخى را به هر قيمتى، حتى به قيمت تضعيف تفكر انتقادى‏اش مى‏پذيرد; يعنى سخنورى دينى‏اش را الزاما به واسطه مفاهيم دينى صورت بخشيده است، به اين گمان كه از اين راه تداوم تاريخى را حفظ كند. شريعتى در بحثى، امكان پنهان ماندن و غيبت امام زمان(عج) را مطرح مى‏كند و مى‏گويد: برخى آمده‏اند و سعى مى‏كنند با ارجاع به قوانين فيزيك به اثبات يا نفى آن بپردازند. اما به نظر وى (شريعتى) اثبات يا نفى اين مساله اهميتى ندارد. مهم اين است كه مردم به اين امر اعتقاد دارند و اگر ما بتوانيم خودمان را به اين اعتقاد پيوند بزنيم، اعتماد مردم را جلب مى‏كنيم و آنها ساير حرفهاى ما را قبول مى‏كنند.

ممكن است‏برخى گمان كنند كه يك وجه اصلى روشنفكر، خرافه‏ستيزى است; اما من اين مطلب را قبول ندارم. روشنفكر نقد سنت مى‏كند; اما اين نقد لزوما با هدف خرافه‏زدايى صورت نمى‏گيرد. به هر حال هر سنتى يك وجه خرافى دارد; اما نه به آن معناى خفيفى كه ما مى‏پنداريم. تداوم سنتهاى پيش پا افتاده‏اى مثل امور مربوط به خوراك و پوشاك و نوع تعارفات، ناشى از آن چيزهايى است كه اسم آن را «خرافه‏» گذاشته‏ايم. اگر قرار بود تمام آن چيزى كه ما اسم آن را سنت مى‏گذاريم، يك وجه تعقلى محض داشته باشد و با داده‏هاى بيرونى جامعه‏شناختى، سياسى و... ارتباط داشته باشد، ديگر نيازمند كار انتقادى نبود; يعنى اين پيوند آن‏قدر يك به يك بود كه خود به خود وقتى وضعيت تغيير مى‏كرد، اين هم تغيير مى‏كرد. در نتيجه آنچه برخى به آن «وجه خرافى سنت‏» مى‏گويند، خاصيت و ويژگى آن است. يك نمونه از كار روشنفكر كه بدون خرافه‏زدايى از سنت‏به نقد آن مى‏پردازد، همان كارى است كه شريعتى با مساله غيبت امام زمان(عج) مى‏كند.

در مورد پرسش از تركيب سنت و تجدد بايد بگويم كه ما دو ماهيت جدا به نام سنت و مدرنيته نداريم. آن چيزى كه شما به دنبال تركيب آنها هستيد، اصلا دو چيز نيستند. ما دائما در حال مدرن كردن سنتهايمان هستيم. اين مدرن كردن گاهى آن قدر ضعيف است كه وجه غالب، وجه سنتى است و گاهى آن قدر قوى است كه به نظرمان مى‏آيد ديگر هيچ ارتباطى با سنت ندارد. به نظر بنده ما امروز در فضاى مدرنيته هستيم و جدلهاى فكرى ما جدل ميان سنت و تجدد نيست; بلكه جدل ميان تجددهاى مختلف است.

حال اگر بپرسند در حالى‏كه در دوران مدرنيته به سر مى‏بريم، چرا مرجعهايمان مخصوص 1400 سال پيش است، دليلش اين است كه مردم ما اين طور بهتر مى‏فهمند. تلاشهاى اوليه‏اى كه براى ايدئولوژيزه كردن دين صورت مى‏گيرد، به دليل آن است كه ديده مى‏شود اتفاقاتى در صحنه سياست و اجتماع دارد مى‏افتد كه افراد مذهبى نمى‏توانند آنها را هضم كنند و راه حلى برايشان ارائه بدهند. بايد راه حل سنتى براى آنها بيابند كه هم پاسخ كششها جديد را بدهد و هم مراعات سنت را بكند. در اينجاست كه به تعقل روى سنت مى‏نشينند و از آن گزينش آگاهانه مى‏كنند و نوعى تعقل وارد آن مى‏شود. اين ديگر سنت مدرن است. ما به محض آنكه در مورد سنت‏به انديشه نشستيم، از آن بيرون آمده‏ايم.

طرفداران حفظ سنت‏سه نوع استدلال دارند:

1. عده‏اى مى‏گويند درست است كه پاره‏اى از امور در ارتباط با سنت‏بايد تغيير كند و بازبينى شود، اما اين بازبينى‏ها آن قدر تاثيرات سوء ناخواسته به همراه دارد كه همان بهتر كه اين كار انجام نشود.

2. رويكرد ديگر بر ضعف و ناتوانى منتقدان سنت تاكيد مى‏كند و مى‏گويد شما نمى‏توانيد يك تغيير واقعى ايجاد كنيد; زيرا بزرگان شما هم نتوانستند. شما خيلى زحمت‏بكشيد، تازه مى‏فهميد كه غرب چه كار كرده است. خود غرب الان مشكلات جدى دارد; خانواده از بين رفته، انحصارات حاكم است، تبليغات بر ذهن مردم حاكم است و نيز سرمايه بر مردم حكومت مى‏كند،

3. برخى ديگر بر خطرناك بودن اصل تغييرات تاكيد مى‏كنند و معتقدند كه تغييرات، نظم موجود را بر هم مى‏زند. نمى‏گويند سنت امروز، بهترين است; اما مى‏گويند هر تغييرى وضع را بدتر مى‏كند. اين استدلال كه اساس محافظه‏كارى است، در همه اعصار و در همه فرهنگها وجود دارد.

ما بايد هر سه نوع استدلال را جدى بگيريم و با بهانه‏هاى واهى و با انگ سياسى از گفتگو طفره نرويم و نگوييم كه اين سخنان بوى تحجر مى‏دهد، كهنه‏پرستى است و مانند آن. ما امروز متاسفانه فقط جواب سياسى به يكديگر مى‏دهيم. من قبول دارم كه ممكن است‏خيلى از نيتها سياسى باشد، اما كار روشنفكر اين نيست كه گفتار طرف مقابل خود را به يك نيت‏سياسى تقليل دهد و به آن پاسخ ندهد; بلكه بايد به استدلال او پاسخ بدهد.

نمى‏گويم جواب هر مقاله يا كتابى را بدهيم. بلكه بايد آنها را كنار هم بگذاريم و ببينيم آيا متدلوژى مشتركى دارند؟ آن متدلوژى را نقد كنيم. ما در دورانى اين كار را كرديم; زيرا طرفداران گفتار سنتى هم به اين بحثها ميدان دادند; اما حالا نمى‏دهند.

نمى‏خواهم بگويم كه حقيقت نزد عده‏اى است و عده ديگر گمراه‏اند و آنان كه حقيقت را يافته‏اند بايد تحمل و مدارا كنند تا گمراهان را نجات دهند. در تمام سخنان آن طرف نيز حقايقى وجود دارد كه جدى گرفتن گفتار آنان موجب مى‏شود تفكر منتقدان نيز پالايش شود.

اشاره

1. تاكيد آقاى ثقفى بر جدى گرفتن گفتگو و پرهيز از زدن برچسب سياسى بر سخنان مدافعان سنت نشان از نوعى انصاف دارد و شايسته تقدير است. يكى از آفات مهم روشنفكرى، دست كم در ايران، نداشتن تحمل سخن طرف مقابل و برخورد حذفى با آن است. روشنفكرى، استعداد نوعى نخوت فكرى، غرور و خودبزرگ‏بينى را دارد كه موجب مى‏شود چشم و گوش روشنفكر را برروى استدلال مخالفانش بربندد و با انگهايى چون خرافه‏پرست، كهنه‏پرست، امل، متحجر، عقب‏مانده و مانند آن، حريف را از ميدان به در كند. به همين دليل است كه آقاى ثقفى تاكيد مى‏كند كه روشنفكر نبايد برخورد سياسى كند و از پاسخ به استدلالهاى طرفداران سنت طفره رود.

2. با اين حال نكاتى در گفتگوى آقاى ثقفى وجود دارد كه تذكر آنها خالى از فايده نيست: آيا تداوم تاريخى هميشه به معناى تداوم يك امر خرافى است؟ چرا؟ به نظر مى‏رسد كه مى‏توان وجوه عقلانى نيز در تداوم تاريخى پيدا كرد. يكى از اشكالات بحث آقاى ثقفى در اين است كه سنت را به كلى فارغ از عقلانيت مى‏پندارد و به همين دليل است كه مى‏گويد: «آنچه برخى به آن، وجه خرافى سنت و مى‏گويند، خاصيت و ويژگى آن است‏». اما اين تلقى از سنت، غيرواقعى است. هيچ سنت پايدارى نمى‏تواند بر پايه‏هاى تماما خرافى بنيان نهاده شود. بدون وجود عقلانيتى هرچند ضعيف، سنتى شكل نمى‏گيرد يا پايدار نمى‏ماند; بنابراين، تداوم تاريخى مى‏تواند بر پايه وجه عقلانى باشد. اما به دليل ناديده گرفتن وجه عقلانى سنت در ديدگاه آقاى ثقفى، استفاده از مفاهيم دينى در كار كسانى همچون شريعتى، به معناى استفاده ابزارى از آنهاست تا بتوانند از اين رهگذر اعتماد مردم را جلب كنند. به همين دليل است كه آقاى ثقفى تنها دليل استفاده از مرجعهاى 1400 سال پيش، يعنى پيامبر(ص) و امامان(ع) را بهتر فهماندن به مردم مى‏دانند، نه چيز ديگر. با صرف نظر از نادرستى اين سخن، مى‏توان آن را حاكى از آن دانست كه گوينده هيچ گونه اعتبار عقلانى براى مراجع 1400 سال پيش قائل نيست و آنها را تنها به عنوان ابزارى براى نزديك شدن به مردم و جلب اعتماد آنها مى‏داند. چيزى كه وى آن را «سنت مدرن‏» مى‏نامد، در واقع و به تعبير خودش، خروج از سنت است در عين استفاده ابزارى از آن; يعنى مفاهيم سنتى را در خدمت مدرنيته در آوردن.

3. اگر خرافه ويژگى و مشخصه سنت‏باشد و خرافه ارزش انديشگى نداشته باشد و گفتگو در فضاى انديشگى امكان‏پذير باشد، بايد نتيجه گرفت كه آنچه آقاى ثقفى در انتهاى سخن گفته‏اند مبنى بر اينكه مى‏توان با سنتى‏ها وارد گفتگو شد تا از اين راه تفكر مدرن نيز پيرايش شود، به يكى از دو معنا مى‏تواند باشد. يك احتمال اين است كه گفتگو با طرفداران سنت در نظر ايشان، صرفا يك تاكتيك عملى است، نه رهيافتى براى كشف حقيقت; يعنى گفتگو ابزارى براى مهار كردن و جلب اعتماد است تا كم‏كم امكان تغيير و امكان گذار از سنت‏به تجدد حاصل شود. احتمال دوم اين است كه گفتگو با طرفداران سنت، در واقع گفتگوى يك طيف از روشنفكران با يك طيف ديگر از روشنفكران باشد. اين نكته زمانى آشكارتر مى‏شود كه به اين سخن آقاى ثقفى توجه كنيم: «ما اينك در فضاى مدرنيته هستيم و جدلهاى فكرى ما جدلهاى ميان سنت و تجدد نيست; بلكه جدل ميان تجددهاى مختلف است‏». قرائنى براى هر دو احتمال در كلام ايشان وجود دارد.

4. آقاى ثقفى به گونه‏اى از مدرنيته سخن مى‏گويد كه گويى عقلانيت محض بر آن حاكم است و هيچ خرافه‏اى را توليد نكرده است. اما جاى اين سؤال وجود دارد كه كدام مبناى عقلانى براى رسمهايى كه در دوران مدرن پديد آمده‏اند وجود دارد، رسمهايى همچون كلاه شاپو بر سر گذاشتن يا از سر برداشتن، كراوات زدن، كت و شلوار پوشيدن، سلام نظامى دادن، رژه رفتن، تشريفات پرچم، اهداى تاج گل به مردگان و هزاران رسم ديگر؟

5 . نكات و اشكالات ديگرى نيز در اين گفتگو وجود دارد كه به جهت رعايت اختصار از بيان آنها صرف نظر مى‏شود.

/ 1