رویکردهای جدید به نهضت عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رویکردهای جدید به نهضت عاشورا - نسخه متنی

محمد مشهدی نوش آبادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رويكردهاى جديد به نهضت عاشورا

محمد مشهدى نوش‏آبادى

حيات نو، 23/2/1380

چكيده:

اين مقاله به مهمترين تحليل‏هاى جديد از واقعه عاشورا كه عمدتا در دهه چهل و پنجاه مطرح شد اشاره دارد. صالحى نجف‏آبادى هدف امام حسين‏عليه السلام را برقرارى حكومت اسلامى معرفى مى‏كند و رخداد حادثه عاشورا را مولود حوادث غيرقابل پيش‏بينى مى‏داند. دكتر شريعتى و شهيد مطهرى حركت امام را حماسى و بر طبق منطق شهادت تحليل مى‏كنند. دكتر شهيدى نيز پايان‏نگرى سياسى را از منطق امام‏عليه السلام به دور مى‏داند و حركت آن حضرت را بر طبق اتمام جت‏براساس دعوت كوفيان تحليل مى‏كند.

ديدگاه نويسنده كتاب شهيد جاويد

صالحى معتقد است كه امام حسين‏عليه السلام مترصد فرصت‏بود تا پس از مرگ معاويه به اقداماتى در جهت اصلاح اوضاع مسلمانان دست زند. بى‏عدالتى و فساد همه‏جانبه دستگاه اموى به شكلى بود كه قيام را ايجاب مى‏كرد; چون امام جانشين پيامبر است و در آنجا كه شرايط مساعد باشد بايد زمامدارى مردم را بپذيرد و در سايه قدرت حكومت، قوانين دين را اجرا كند; زيرا گرفتن حق واجب است، خصوصا حقى كه جنبه اجتماعى و عمومى داشته باشد و به سعادت و شقاوت مردم مربوط شود.

بنابراين از نظر صالحى قيام امام در مقابل حكومت‏يزيد نه تنها معقول، كه واجب است. اما اين كليد معماى عاشورا نيست; بلكه مهمترين مساله‏اى كه منجر به قيام عاشورا مى‏شود، تهاجم حكومت اموى عليه امام حسين‏عليه السلام است. در واقع، امام تقريبا در طول مدتى كه يزيد سعى دارد از طريق حاكم مدينه از او بيعت‏بگيرد تا زمان شهادتش وضعيت تدافعى دارد و امور همه بر او تحميل مى‏شود; جز اينكه در هنگام حركت امام به كوفه، جنبه قيام هم مد نظرش بوده است.

در واقع حركت امام حسين چهار مرحله دارد: 1. هجرت از مدينه و تصميم بر ماندن در مكه; 2. تصميم حركت‏به كوفه تا برخورد با حر; 3. از برخورد با حر تا شروع جنگ; 4. مرحله جنگ. در تمامى اين مراحل، امام موضع دفاعى داشته است; اما در مرحله دوم چون شرايط مساعد بود، جنبه تشكيل حكومت نيز مدنظر بوده است. در اين مرحله شرايط پيروزى مهيا بود: نامه‏هاى مردم كوفه، ضعف حكومت، رنجش مردم، آمادگى افكار عمومى و...; ولى حوادث پشت پرده كه از مجراى طبيعى قابل پيش‏بينى نبود، اوضاع عراق را تغيير داد.

صالحى با اين مقدمات مى‏خواهد برداشت دو گروه را رد كند: نخست آن دسته از منتقدان سنى، نظير الخطيب و طنطاوى و نجار كه پا به جاى ابن العربى مى‏گذارند و قيام امام را امرى نسنجيده مى‏شمارند، و ديگر آن دسته از نويسندگان شيعه كه معتقدند اعمال امام حسين‏عليه السلام كه طبق اراده الهى مقدر شده بود و طبق علم انحصارى امام به او رسيده بود، نه كاملا قابل فهم است و نه مى‏بايد الگوى رفتار سياسى مردم قرار گيرد.

بنابر نظر صالحى، روش امام حسين‏عليه السلام در هنگام كمبود نيرو، همانند روش امام حسن‏عليه السلام بود كه به صلح تن داد; از اين رو، از زمانى كه به محاصره نيروهاى حر بن يزيد درآمد، تا قبل از آغاز درگيرى، پنج‏بار به حر و عمر بن سعد پيشنهاد مراجعت داد و تلاش فراوانى كرد تا از درگيرى جلوگيرى كند. صالحى همچون سيد مرتضى، معتقد است كه به حكم عقل و نقل حرام است كه امام دانسته براى كشته شدن حركت كند.

اگرچه بر استدلالات صالحى مى‏توان نقدهاى مختلفى وارد كرد، اما هدف و جهت‏گيرى وى در تحقيق پيرامون عاشورا، علمى است و به‏آسانى نمى‏توان به آن خدشه كرد. از جمله انتقادات بر نظريه ايشان اين است كه امام در راه كوفه و پس از شنيدن جريان قتل مسلم و هانى همچنان به راه خويش به سوى كوفه ادامه مى‏دهد. صالحى دليل اين واقعه را سلب مصونيت از امام در مكه و مدينه برمى‏شمارد; حال آنكه با سوابق تاريخى كوفيان و شرايط پيش‏آمده، پيروزى در كوفه تقريبا غيرممكن بود و ايشان مى‏توانست‏به طرف يمن برود كه در آنجا طرفدارانى داشت و محمد حنيفه نيز آنجا را پيشنهاد كرده بود.

صالحى در بخش چهارم كتاب به اهداف امام حسين پرداخته است و هدف امام حسين را مبارزه با ظلم، تشكيل حكومت و حمايت از اسلام مى‏داند. وى در اين رابطه سخن را به مفاهيم اجتماعى و سياسى نشات‏گرفته از مغرب‏زمين كشانده و اهداف امام حسين را در چارچوب آن مفاهيم ذكر مى‏كند و حتى مسائلى مثل تفكيك قوا را از اهداف قيام امام مى‏داند; گويى چنين قالبى به طور كامل در صدر اسلام وجود داشته و امويان آن را از بين برده‏اند و حتى علت‏شكست اسلام و جهانگير نشدن آن را تبديل حكومت دموكراسى صدر اسلام به حكومت ديكتاتورى معاويه مى‏داند. اهداف قيام عاشورا عبارتند از: 1. حمايت از استقلال نيروهاى قانون‏گذارى; 2. حمايت از استقلال نيروهاى قضايى; 3. حمايت از آزادى قلم; 4. حمايت از آزادى بيان; 5 . حمايت از عدالت در امور بودجه عمومى; 6 . حمايت از موقعيت جهانى اسلام. پيداست كه مسائل اجتماعى زمان چگونه در نظر صالحى پيرامون جريان عاشورا تاثير گذاشته است. شيوه اصلاحى كه او براى اجتماعى دينى ترسيم مى‏كند نيز متاثر از همين نگرش است; به طورى كه مى‏تواند حركت اصلاحى ملايمى را در جامعه ايجاد كند. خواهيم ديد كه نظرگاه انقلابى شريعتى پيرامون اصلاح جامعه دينى، او را وادار به تحليل انقلابى‏اى از واقعه عاشورا كرده است; ديدگاهى كه با تفاوت‏هايى مورد توجه ديگر مصلحان، همچون مطهرى نيز مى‏باشد.

ديدگاه شريعتى

شريعتى نسبت‏به واقعه عاشورا نگاهى ويژه دارد. وى نمى‏پذيرد كه امام حسين‏عليه السلام براى يك حركت نظامى و سياسى، همانند حركت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و على‏عليه السلام در احد و صفين به پا خاسته باشد. امام در شرايطى قرار دارد كه نه مى‏تواند بجنگد و نه ساكت‏بنشيند; نه سلاحى دارد و نه سربازى. حتى كسى از بنى‏هاشم هم نيست كه با او همصدا شود. بنابراين تنها وسيله‏اى كه مى‏تواند اسلام را نجات دهد و در جامعه تحركى ايجاد كند، كشته شدن است. مبناى استدلال شريعتى در اين باره، عبارتى از نهج‏البلاغه است: «والشهادة استظهارا على المجاهدات‏». از نظر شريعتى، فلسفه شهادت آن هم از نوع شهادتى كه شهيد فقط به خاطر كشته شدن مى‏رود، جهاد و مخاصمه نيست، اين است: شهيد به خاطر آشكار شدن آنچه انكار و كتمان شده است، كشته مى‏شود. از ديدگاه وى آنچه انكار شده است و در واقع اولين انحراف به حساب مى‏آيد، جدا كردن اسلام به عنوان يك دين از پايگاه اجتماعى آن است.

اسلام علاوه بر رستگارى فردى، داراى رسالت ديگرى است و آن ايجاد يك امت است; جامعه‏اى با زيربناى قسط و نفى اشرافيت، تضاد طبقاتى، استثمار نيروى كار به وسيله پول، و با يك روبناى امامت، نفى استبداد و حاكميت فردى است. از نظر شريعتى، اين انحراف نخست‏با طرح كردن اصل اجماع آراى مردم و پيش آوردن جريان سقيفه آغاز شد و به‏تدريج‏خلافت‏به جاى امامت قرار گرفت و بعد از مرگ معاويه تبديل به وراثت گرديد. در اين پنجاه سال، اسلام پله پله به صورت مجموعه‏اى از شعائر عبادى، احساسات فردى، عقايد ذهنى و ظواهر و قوالب درآمده است. دين براى مردم يك عامل تخدير، براى طبقه برخوردار يك عامل توجيه و براى حكومت‏يك پايگاه قدرت و غارت شده بود. بنابراين در شهادت امام همه چيز ظاهر شد و تمامى خصايص ضد اسلامى و استعدادهاى ضد انسانى و دژخيمى قدرت حاكم برملا گرديد. در فرهنگ ما، شهادت مرگى نيست كه دشمن بر مجاهد تحميل كند. شهادت مرگ دلخواهى است كه مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بيدارى و بينايى خويش، خود انتخاب مى‏كند. «شهادت دعوتى است در همه عصرها و بر همه نسل‏ها كه اگر مى‏توانى بميران و اگر نمى‏توانى بمير.»

در نگاه شريعتى به واقعه عاشورا، جنبه اسطوره‏پردازى غلبه دارد و كمتر به وقايع‏نگارى پرداخته شده است. شريعتى در مقابل انتقاداتى كه نويسنده شهيد جاويد به او وارد مى‏كرد، هيچ پاسخى ارائه نكرد و در واقع با سكوت خود آن انتقادات را پذيرفت. صالحى حتى نشان داد كه در جمله نهج‏البلاغه (والشهادة استظهارا على المجاهدات)، منظور از شهادت، گواهى دادن شهود در نزد قاضى است و ربطى به شهيد شدن ندارد. شريعتى بيشتر به دنبال طرح سمبوليك و نمادين اين جريان است و اين برداشت‏هاى حماسى از قيام عاشورا را در راستاى حركت اصلاحى خود مى‏داند.

ديدگاه‏هاى شهيد مطهرى

ديدگاه ايشان شباهت قابل ملاحظه‏اى با نظرگاه شريعتى دارد. مطهرى كليد شخصيت امام حسين‏عليه السلام را حماسه مى‏داند. وى نيز همچون شريعتى، حركت امام از مدينه به مكه را نه به جهت امنيت، بلكه به واسطه اعلام مخالفت‏با بنى‏اميه و يك حركت تبليغاتى مى‏داند. مطهرى عقيده دارد كه حسين، خونين شدن اين صحنه را مى‏خواست و خودش آن را رنگ‏آميزى مى‏كرد; اهل‏بيت‏خود را همراه برد تا صحنه كربلا را داغ‏تر كند و آنها را با دست دشمن تا قلب حكومت‏شام مى‏فرستد تا اين صدا به عالم برسد.

مطهرى سه عامل را در قيام عاشورا مؤثر مى‏داند: تقواى امام در پاسخ منفى او به تقاضاى نامشروع يزيد (بيعت)، دعوت كوفيان از امام كه حجت را بر امام تمام مى‏كرد، امر به معروف و نهى از منكر. مطهرى امام‏عليه السلام را در عامل اول مدافع مى‏داند و در عامل دوم متعاون و در عالم سوم مهاجم و انقلابى. ايشان دعوت مردم كوفه را علت قيام امام نمى‏داند; بلكه نهضت امام را علت دعوت كوفيان مى‏شمارد.

در مجموع، محمدتقى شريعتى و آيتى نيز در تحليل عاشورا بر همين عقيده‏اند.

ديدگاه دكتر شهيدى

ديدگاه ايشان اجزاى قابل ملاحظه‏اى از دو ديدگاه متعارض پيشين را در خود جاى داده است. وى دو علت را براى قيام امام حسين ذكر مى‏كند: اول، دعوت كوفيان; دوم، اطلاع امام از كينه يزيد و خطر جانى‏اى كه از جانب او احساس مى‏كرد. امام كسى است كه به حكم قرآن رفتار مى‏كند و خواهان عدالت است. ايشان از پيمان‏شكنى كوفيان آگاه است; اما نامه‏هاى فراوان مردم كوفه، حجت را بر وى تمام كرد. امام سياستمدارى نيست كه به پايان كار بينديشد. اگر حساب پايان‏نگرى سياسى در پيش بود، محمدصلى الله عليه وآله وسلم نيز نبايد به‏تنهايى در برابر بزرگان حجاز برخيزد و آنان را از بت‏پرستى بازدارد. وانگهى، او از كينه يزيد نسبت‏به خود آگاه بود و مى‏دانست كه اگر در مكه و مدينه بماند، كشته مى‏شود. همچنين خاندان قريش را با خود برد; چراكه اگر در مكه مى‏ماندند و كشته مى‏شدند، هيچ عكس‏العملى به دنبال نداشت و تاثيرى كه از سوى زينب و ساير اسرا در اجتماع كوفه و شام نهاده شد، رخ نمى‏داد.

اشاره

چنان‏كه پيداست، در اين مقاله تنها گزارشى كوتاه از تحليل‏هاى برخى انديشمندان معاصر ايران درباره قيام عاشورا ارائه شده است و كمتر به تحليل و بررسى آراى آنها پرداخته است. آنچه به‏ويژه در شرايط كنونى ضرورى مى‏نمايد، نقد و بررسى اين آرا و ارائه يك تبيين جامع و استوار از مجموعه حادثه بزرگ عاشوراست. به‏جاست كه نويسندگان و پژوهشگران به جاى تكرار تحليل‏هاى گذشته، اين بحث را گامى فراتر نهند; ولى متاسفانه پس از پيروزى انقلاب تاكنون گام مثبتى در اين زمينه برداشته نشده است.

آنچه در اين مقاله آمده است از دو سو قابل تامل است: نخست از جهت پاره‏اى نقل‏ها و استنادات كه گاه چندان دقيق نيست. براى مثال، اينكه نويسنده محترم، نظريه شهيد مطهرى را با نظريه دكتر شريعتى يكسان مى‏شمارد، درست نيست. البته اين بحث‏به مجال بيشترى نياز دارد; ولى به‏اختصار مى‏توان گفت كه ديدگاه مطهرى با شريعتى دست‏كم از دو جهت تفاوت اساسى دارد: هم در شناسايى اهداف امام حسين‏عليه السلام و هم در به‏كارگيرى شيوه‏ها و روش‏هاى برخورد. در حالى‏كه الگوى شريعتى از اهداف امام‏عليه السلام الگويى برگرفته از دموكراسى و جامعه بى‏طبقه توحيدى است، مطهرى به حاكميت دين و ارزش‏هاى والاى اخلاقى و اجتماعى در جامعه نظر دارد و آنجا كه شريعتى يگانه روش امام حسين‏عليه السلام را پيكار خونين و انقلابى مى‏داند، شهيد مطهرى روش را اصلاح اجتماعى از طريق اصل امر به معروف و نهى از منكر مى‏داند كه اين اصل در هر شرايطى ابزار و رفتار خاصى را اقتضا مى‏كند.

اما از بعد ديگرى نيز مطالب اين مقاله جاى بررسى دارد. نويسنده محترم با آنكه به تحليل و نقد مطالب گرايشى ندارد، اما گاه‏گاه به نكاتى انتقادى اشاره مى‏كند. به نظر مى‏رسد كه ايشان در مجموع به نظريه اخير گرايش دارد و همدلانه نظر دكتر شهيدى را چنين بيان مى‏كند كه: «امام سياستمدارى نيست كه به پايان كار بينديشد. اگر حساب پايان‏نگرى سياسى در پيش بود، محمدصلى الله عليه وآله وسلم نيز نبايد به‏تنهايى در برابر بزرگان حجاز برخيزد.» حال آنكه بايد ديد اين سخن دقيقا به چه معناست. اگر منظور اين است كه امام حسين‏عليه السلام هدف اصلى خويش را كسب قدرت و تحصيل حاكميت نمى‏دانست و به وظيفه خويش در دفاع از ارزش‏ها و گسترش كلمه توحيد مى‏انديشيد، اين سخن كاملا درست است. اما اگر منظور اين است كه امام‏عليه السلام براى حركت‏خويش و آينده قيام خود طرح و تدبيرى نينديشيده بود و صرفا به وظيفه خود در هر مرحله مى‏نگريست، اين نكته نه تنها با تدابير دقيق امام‏عليه السلام، بلكه با سيره تبليغى و جهادى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم كه به دقيق‏ترين طرح‏ها و روش‏هاى ممكن تمسك مى‏جست، منافات دارد. به هر حال، اين تحليل از قيام عاشورا نمى‏تواند پاسخگوى همه پرسش‏هاى مطرح‏شده در اين زمينه باشد; چنان‏كه نظريه‏هاى پيش‏گفته نيز در تحليل اين واقعه كاملا گويا و كارآمد نيستند.

/ 1