نگاه فقهي ملااحمد نراقي به اسراف
محمد رحماني پيش از آغاز بحث يادآوري نكاتي سودمند است:1. مبحث اسراف از جهات گوناگون شايسته تحقيق است ولي در اين نوشته تنها از نگاه فقهي بدان مينگريم.2. اين مبحث با اين كه مورد ابتلا بوده ولي با تأسّف در كتابهاي فقهي به گونه مستقل مطرح نشده و تنها به شكل پراكنده به مناسبتهايي مانند تزيين مسجد، وضو، بوي خوش به آن اشاره كردهاند.3. محقق نراقي ضمن طرح بحث فقهي بيشتر توجه را به بحث لغوي و موضوعشناسي مصروف داشته است.4. راقم اين سطور ضمن طرح نظريات محقق نراقي در بسياري از موارد افزون بر بازنويسي، آنها را نقد و بررسي كرده است.معناي لغوي
بي شك تبيين مفهوم لغوي «اسراف» در روشن شدن حكم فقهي نقش بسزايي دارد؛ زيرا منشأ بيشتر مباحث و اشكالات ابهام در مفهوم اسراف و در نتيجه ترديد در مصاديق آن است. شاهد مدعا اين است كه واژه اسراف در آيات و روايات در مفهوم و مصاديق گوناگوني به كار رفته است. از اين رو اين مرحله از بحث با تفصيل بيشتر مورد كند و كاو قرار ميگيرد، زيرا به منزله مبنا و پايه اصلي مباحث ديگر به شمار ميآيد.خليل فراهيدي اسراف را به معاني متعدد دانسته از جمله نقيض اقتصاد و ميانه روي. ميگويد: الإسراف نقيض الاقتصاد.همو ماده «السرِف» را به معناي جاهل و «السرَف» را به مفهوم خطا به كار برده: السرِف: الجاهل... و السرَف: الخطأ.1ابن اثير ماده «سرف» را به معاني مختلف دانسته؛ از جمله:سرف في حديث ابن عمر «فإنَّ بها سرحةً لم تُعْبَلْ و لم تسرف»أي لم تُصبها السرفة و هي دُوَيْبَةٌ صغيرةٌ تَثقُبُ الشجر تتخذه بيتا.در جاي ديگر «سرف» را به معناي غفلت دانسته و نوشته است:و قيل أراد بالسَّرَف الغفلة. يقال: «رجل سَرِف الفؤاد» أي غافل. در مورد ديگر ماده «سرف» را به مفهوم اسراف و تبذير دانسته:و قيل هو من الإسراف و التبذير في النفقة لغير حاجة أو في غير طاعة اللّه.در پايان ميگويد: ماده «اسراف» در احاديث فراوان به كار رفته و در بيشتر موارد به معناي گناه و خطاي زياد به كار رفته است.2ابن فارس نيز ماده «سرف» را به معاني مختلف دانسته است:سرف: السين و الراء و الفاءِ أصلٌ واحد يدل علي تعدي الحد و الإغفال... و يقول: إنَّ السرف، الجهل و السَّرِف الجاهل و ... و يقولون: إن السرف أيضا الضراوة.وي در پايان، اين كه سرف به معناي دويبه باشد شاذّ ميشمارد:و مماشذ عن الباب السرفة: دويبةٌ تأكل الخشب.3راغب اصفهاني سرف را به معناي تجاوز از حد ميداند:السرف تجاوز الحد في كل فعل يفعله الإنسان و إن كان ذلك في الإنفاق أشهر.4صاحب مصباح المنير نيز اسراف را به معناي تجاوز از قصد و اعتدال دانسته است:أسرف إسرافا حاز القصد و السرف بفتحتين اسم منه و سرف سرفا من باب تعب جهل أو غفل فهو سرف و طلبتهم فسرفتهم بمعني أخطأت أو جهلت.5ابن منظور همانند ديگران ماده «سرف» را به معاني متعدد دانسته؛ از جمله تجاوز از قصد: إن السرف و الإسراف مجاوزة القصد و أسرف في ماله عجل من غير القصد و أسرف في الكلام و في القتل أفرط و السرف الخطأ بمعني وضع الشيء في غير حقه و السرف اللهج بالشيءِ و السرف ضد القصد و أكله سرفا أي في عجلةٍ.6طريحي ازجمله معاني اسراف را خوردن مال حرام دانسته است.قوله تعالي: «وَ لاَتُسْرِفُوا» الاسراف أكل مالايحل و قيل: مجاوزة القصد في الأكل مما أحل اللّه و قيل: ما أنفق في غير طاعة اللّه تعالي.7جمع بندي محقق نراقي: محقق نراقي پس از گزارش پارهاي از اقوال لغت شناسان، به عنوان جمعبندي مينويسد:مستفاد از گفتار لغويان و مفسران اين است كه اسراف در معاني زيادي به كار ميرود مانند:1. اغفال2. جهل3. خطا4. خطل (فحش)5. تبذير6. ضد قصد (ضد اعتدال)7. تجاوز از حد8. تجاوز از حد استوا9. انفاق به شخص بينياز10. انفاق در غير مورد حق11. انفاق در غير طاعت خدا12. انفاق در معصيت 13. زيادي گناه14. قبيح در نظر عقلا15. جهل ويژه، يعني ناداني نسبت به حقوق.وي سپس در مقام ريشهيابي و ارجاع معاني فرعي به اصلي مينگارد:معناي اوّل و دوم و پانزدهم يكي است و نيز معناي سوم و چهارم با همديگر متحدند و نيز معناي پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم و سيزدهم به يك معنا برميگردد.بنابراين تمامي معاني پانزده گانه به پنج معنا برميگردد:1. جهل2. خطا3. تجاوز از حد4. انفاق در معصيت الهي5. آنچه مورد تقبيح خردمندان است.از آن جا كه معناي جهل و خطا خارج از امور مالي هستند از بحث ما كه اسراف در امور مالي است خارج ميشوند. بنابراين معناهايي كه ممكن است از اسراف در امور مالي مقصود باشد معاني سوم و چهارم و پنجم خواهد بود.معناي سوم و پنجم نيز ممكن است يكي باشند؛ زيرا تجاوز از حد مورد تقبيح عقلا است. بنابراين اسراف در امور مالي دو معنا بيشتر ندارد: تجاوز از حد؛انفاق در معصيت الهي.دور نيست معناي دوم نيز به مفهوم اول بازگردد؛ زيرا هر معصيتي تجاوز از حد نيز هست.بنابراين از نظر محقق نراقي معناي اصلي و ريشهاي اسراف تجاوز از حد است و ديگر معاني مصداق آن است.معناي حد از نگاه نراقي
از آنچه گذشت روشن شد، اگر نگوييم: تجاوز از حد تنها معناي اسراف است، دست كم يكي از معاني مورد اتفاق همه صاحب نظران در لغت ميباشد. بر اين اساس اين پرسش مطرح ميشود كه ملاك و معيار «حد» كه تجاوز از آن اسراف به شمار ميآيد چيست؟دراين زمينه نيز گفتگو ميان صاحب نظران فراوان است. شايد بتوان گفت: بهترين مطلب را محقق نراقي بيان كرده است. ايشان بر اين باور است كه مقصود از حدي كه تجاوز از آن، محقِق مفهوم اسراف است حد استوا و وسط، يعني فاصله ميان اسراف و تضييق ميباشد. وي اين مدعا را با نقل پارهاي از آيات و روايات، برهاني ميكند:«حد» يعني حد استوا، و وسط يعني فاصله ميان تقتير ـ به معناي تضييق ـ و اسراف و اين حد فاصله، «قصد» و «اقتصاد» ناميده ميشود؛ زيرا اقتصاد عبارت است از: اعتدال و ميانه روي در كار.8سپس در مقام استدلال بر اين مدعا مينويسد:شاهد اين مدعا قول خداوند متعال است: «وَ الَّذِينَ إِذَا أَنْفَقوُا لَمْ يُسْرِفوُا وَ لَمْ يَقْترُوُا وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاما؛9 عباد رحمان بندگانياند كه به هنگام انفاق نه اسراف ميكنند و نه سختگيري و ميان اين دو حد وسط است.»در روايت قوام به حد وسط تفسير شده10 است. شاهد ديگر اين آيه است: «وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إَلَي عُنُقِكَ وَ لاََ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ...؛11هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن [و ترك انفاق مكن] و بيش از حد نيز دستت را مگشا.»شاهد سوم مرسله ابن ابي عمير از امام صادق در ذيل آيه «وَ يَسْأَ لُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» است كه فرمود: «العفو الوسط»آيات و روايات ديگري نيز به اين مضمون وجود دارد كه دلالت دارد حد همان حد وسط و اعتدال است.ملاك و مصاديق حد وسط
بحث ديگر اين است كه ملاك و معيار براي شناخت حد اعتدال و وسط چيست؟ اگر به پاسخ اين پرسش نپردازيم ابهام و ترديد همچنان به حال خود باقي ميماند.در اين مورد نيز محقق نراقي پا به ميدان گذاشته و نه تنها براي تعيين و تشخيص حد اعتدال و وسط ملاك و معيار معرفي كرده بلكه مصاديق آن را نيز در خارج تعيين كرده است. ايشان در اين بحث سراغ عرف رفته و تشخيص او را ملاك براي حد وسط و اعتدال دانسته و سپس سه نمونه كلي براي آن ذكر كرده است: ملاك تشخيص اعتدال و حد وسط عرف است؛ زيرا مرجع در شناخت حقايق معاني لغوي، مصاديق عرفي است و از نظر عرف، وسط عبارت است از: هزينه كردن مال به اندازه نياز يا به مقداري كه با موقعيت شخص تناسب دارد. بنابراين هر گونه هزينه و انفاق مال خارج از اين دو ملاك (رعايت نياز و تناسب با موقعيت) باشد اسراف است اعم از اين كه تضييع مال باشد يا خارج از موقعيت فرد باشد يا مورد نياز نباشد.12وي سپس براي هر يك از اين سه مورد اسراف شواهدي از روايات گزارش كرده است.معناي اصطلاحي
هر چند مفهوم اسراف در اصطلاح فقها از معناي لغوي گرفته شده و تفاوت چنداني ميان اين دو ديده نميشود ليكن در برخي از موارد و مصاديق ممكن است اختلاف داشته باشند؛ زيرا پيش از اين در بحث مفهوم لغوي اسراف گذشت كه اسراف معاني مختلفي دارد. شايد بتوان گفت كه همه آنها به «تجاوز از حد» باز ميگردد.اما مفهوم اصطلاحي اسراف نسبت به معناي لغوي محدودتر است؛ زيرا تجاوز از حدي كه از نظر عقلا قبيح باشد اسراف به شمار ميآيد. محقق نراقي پس از نقد و بررسي مفهوم لغوي و بحث از ملاك و معيار حدي كه تجاوز از آن محقِق معناي اسراف است از قول محقق اردبيلي نقل ميكند:اسراف عبارت است از: هزينه مال در مواردي كه عقلا آن را قبيح ميدانند يا در مواردي كه هزينه سزاوار نيست.13آيت اللّه خويي در مقام تبيين اسراف اصطلاحي مينگارد:ادله حرمت اسراف زينت مساجد را شامل نميشود؛ زيرا مفهوم اسراف متقوم است به هزينه مال در مواردي كه غرض عقلايي ندارد.14 بنابراين هر گونه تجاوز از حد اسراف نيست. تجاوز از حدي كه غرض عقلايي را در پي نداشته و مورد تقبيح عقلا باشد اسراف است.مفهوم واژههاي مرتبط
پس از روشن شدن مفهوم اسراف لازم است معناي برخي از واژههايي كه با عنوان اسراف ارتباط دارند نيز مورد رسيدگي قرار گيرند؛ از جمله:الف) تبذير: بيشتر صاحب نظران تبذير را به معناي پخش و تفريق دانستهاند و به مناسبت در مورد ضايع شدن مال استعمال شده است. راغب اصفهاني مينويسد:التبذير: التفريق و أصله القاء البذر و طرحه، فاستعير لكل مضيع لماله.15بنابراين تفاوت ميان تبذير و اسراف در اين است كه اگر مال در مواردي سزاوار نيست مصرف شود تبذير است؛ چون معناي تبذير تضييع مال است؛ ولي مصرف مال در مواردي كه بيشتر از حد نياز يا شأن است، اسراف به شمار ميرود؛ زيرا اسراف به معناي تجاوز از حد است. لازم به يادآوري است كه در بسياري از موارد اسراف به معناي تبذير نيز به كار رفته است. ب) تقتير: تقتير به معناي تضييق و دست بستگي آمده. ابن اثير نوشته است: الإقتار: التضيق علي الإنسان في الرزق يقال: اقتر اللّه رزقه أي ضيّقه و قلّله.16علامه فيومي ماده «قتر» را به معناي تضيق دانسته و نوشته است:و قتر علي عياله قترا و قتورا من بابي حزب وقعد ضيق في النفقة.17بنابراين تقتير در مقابل و ضد معناي اسراف است و به عبارت ديگر اسراف افراط و تقتير تفريط است.ج) قوام: قوام به معناي عدل و حد وسط به كار رفته و در قرآن نيز به همين مفهوم استعمال شده است. فيومي مينويسد: القوام بالكسر مايقيم الإنسان من القوت و القوام بالفتح العدل و الاعتدال. قال اللّه: «وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاما» أي عدلاً و هو حسن القوام أي الاعتدال.18بنابراين قوام حد وسط ميان تقتير و اسراف است.ادله حرمت
بحث مهم و اساسي اثبات يا نفي حرمت اسراف است. اين مطلب از آن جهت اهميت دارد كه فقها به گونه مستقل و جامع، بحث حرمت اسراف را مطرح نكردهاند و تنها به بررسي نمونههايي از آن، مانند حرمت يا عدم حرمت زينت مسجد و اسراف در آب وضو و همانند آن، بسنده كردهاند. در حالي كه شايسته است حرمت اسراف و اقسام آن به تفصيل مورد كند و كاو قرار گيرد. در هر صورت محقق نراقي به اجمال حرمت اسراف را مطرح كرده و آن را امري مسلم دانسته و بر آن به آيات و روايات و اجماع و از همه مهمتر به ضرورت دين استدلال كرده است. در اين بخش در ابتدا نظريات محقق نراقي را مطرح، سپس نقد و ارزيابي ميكنيم.1. ضرورت دين
از جمله ادله محقق نراقي بر حرمت اسراف ضرورت دين است. وي در اين باره مينويسد: در حرمت اسراف بحثي نيست و دليل آن اجماع بلكه ضرورت ديني است.192. اجماع
محقق نراقي در چند مورد براي حرمت اسراف، به اجماع تمسك جسته است؛ از جمله در پايان گزارش آيات و رواياتي كه بر حرمت دلالت دارد مينويسد:ظاهرا اجماع بر حرمت پس از آيات و روايات، كافي است.20نقد و بررسي: هر چند برخي از مصاديق اسراف قطعي و مورد اتفاق همه فقها است ليكن ادعاي ضروري دين بودن حرمت اسراف در تمام موارد، صحيح به نظر نميرسد؛ زيرا اصطلاح «ضروري دين» در مواردي به كار ميرود كه شائبه هيچ گونه اختلاف نظري نباشد در حالي كه در حرمت بعضي از مصاديق اسراف جاي بحث و گفتگو است و برخي از فقهاي معاصر با آن مخالفت كردهاند. ادعاي اجماع از جهاتي قابل اشكال است؛ از جمله مدركي بودن آن است؛ زيرا اگر به قطع آن را مدركي ندانيم دست كم احتمال مدركي بودن آن بسيار قوي است. پس كاشف از قول معصوم يا نص معتبر نيست.3. عقل
يكي از ادله حرمت اسراف ميتواند حكم عقل باشد. پيش از اين گذشت كه مفهوم اصطلاحي اسراف تجاوز ازحدّي است كه عقلا و خرد مندان تقبيح ميكنند و شاهد آن، كلام برخي از بزرگان؛ از جمله محقق اردبيلي بود:اسراف عبارت است از: هزينه مال در مواردي كه عقلا آن را قبيح ميدانند يا آنچه هزينهاش سزاوار نيست.21 بنابراين آنچه مورد تقبيح خردمندان است از نظر عقل نيز قبيح خواهد بود و پر واضح است آنچه را عقل قبيح بداند جايز نخواهد بود.لازم به يادآوري است مقصود از حكم عقل بر حرمت، درك عقل است.نقد و بررسي: استدلال به عقل بر حرمت اسراف ناتمام است؛ زيرا به فرض كه بپذيريم اسراف از نظر عقل و عقلا قبيح و مذموم است ولي اين قبح و مذمت در تمامي موارد اسراف نيست. به عبارت ديگر عقل دليل لبّي است و اطلاق ندارد تا در موارد شك به كار آيد.4. آيات
مهمترين دليل حرمت، آيات فراوان است. ماده «سرف» در شكلهاي مختلف آن در حدود بيست و سه مورد در كتاب الهي به كار رفته و حدود هفت مورد آن با نهي صريح و برخي موارد ديگر مانند نهي است به گونهاي كه اگر صريح در حرمت نباشند دست كم ظهور در حرمت دارند.در هر صورت دلالت آيات بر اصل حرمت امري مسلّم و قطعي است. آنچه جاي بحث دارد اطلاق و دايره شمول آيات است. از اين رو لازم است چند نمونه مورد نقد و بررسي قرار گيرد؛ از جمله آياتي كه مورد توجه محقق نراقي بوده، عبارت است از:آيه اوّل: آيهاي كه اسراف كاران را اهل آتش ميخواند:22وَ أَنَّ الْمُسْرِفيِنَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ.23بنا به دلالت اين آيه، اسراف نه تنها حرام بلكه از گناهان كبيره است؛ زيرا بسياري از فقها فرمودهاند: يكي از نشانههاي گناه كبيره وعده بر عذاب در قرآن يا روايات است. صاحب عروه در مقام تعريف گناه كبيره مينويسد:گناه كبيره گناهي است كه آيه يا روايتي دلالت كند بر كبيره بودن آن... و يا در كتاب يا سنت بر مرتكب آن با صراحت يا ضمني وعده عذاب داده شود.24اين عبارت سيد را همه حاشيه نويسان پذيرفته و بر آن حاشيه نزدهاند.بنابراين در دلالت آيه بر حرمت بلكه كبيره بودن اسراف جاي بحث نيست. اما نسبت به اطلاق دور نيست گفته شود: آيه اطلاق دارد و هر آنچه مصداق اسراف باشد مورد دلالت آيه خواهد بود. افزون بر اطلاق، «مسرفين» جمع و داراي الف و لام است و در دانش اصول يكي از الفاظ دال بر عموم جمع همراه با الف و لام است به ويژه اين مطلب با ادات تأكيد «إن» و ضمير جمع «هم» در قبل و بعد مورد تأكيد واقع شده است.پس آيه دلالت دارد بر حرمت هر نوع اسراف، چه در مورد خوراكي، آشاميدني، مسكن، لباس، تزيين و امور ديگر.آيه دوم: از جمله آياتي كه مورد استدلال محقق نراقي واقع شده آياتي است كه اسراف متعلق نهي واقع شده از جمله: يَآ بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مِسْجِدٍ وَ كُلوُا وَ اشْرَبوُاوَ لاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ؛25اي فرزندان آدم، زينت خود را هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد.[از نعمتهاي الهي] بخوريد و بياشاميد ولي اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.آيات با اين مضمون متعدند. دلالت آيه با دو تقريب، بر حرمت اسراف ممكن است: تقريب اوّل: «وَ لاَ تُسْرِفوُا» دلالت دارد بر حرمت اسراف؛ زيرا تمام فقها پذيرفتهاند نهي بر حرمت دلالت دارد. آنچه مورد بحث آنان واقع شده اين است كه دلالت نهي بر حرمت از باب وضع است يا به حكم عقل. اگر به وضع دلالت دارد در مورد چگونگي دلالت آن، اقوال مختلفي است كه در اين بحث تأثيري ندارد.تقريب دوم: آيه «إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» بر حرمت دلالت دارد؛ زيرا اين جمله صريح است در اين كه خداونداسراف و مسرفان را دوست ندارد و آنچه را خداوند دوست نداشته باشد حلال نخواهد بود.نقد و بررسي: بر هر يك از اين دو تقريب اشكالاتي ممكن است وارد شود؛ از جمله:هر چند تقريب اوّل في الجمله بر حرمت دلالت دارد وليكن اخص از مدعا است؛ زيرا مدعا حرمت اسراف در تمام موارد است ولي آيه در خصوص خوردنيها و آشاميدنيها وارد شده. پس دلالت آيه بر حرمت اسراف در قلمرو خوردنيها و آشاميدنيها تمام است.ممكن است از اين اشكال جواب داده شود به اين كه صدر آيه در مورد اسراف در مساجد وارد شده و از سوي ديگر اين حكم حرمت اسراف تعليل شده به دوست نداشتن از سوي خداوند متعال. اين دو قرينه سبب ميشود تا آيه ظهور پيدا كند در حرمت اسراف در تمام موارد، به ويژه اين كه دلالت سياق ضعيف است و تاب مقاومت در برابر اين دو قرينه كه منشأ انعقاد ظهور است، ندارد.بر تقريب دوم ممكن است اشكال شود كه دوست نداشتن اعم است از حرمت. بنابراين هميشه دوست نداشتن همراه با بغض نيست؛ چون كارهاي مكروه نيز متعلق حب الهي نيست.اين اشكال ميان مفسران و فقها مطرح بوده و از آن جواب دادهاند. مرحوم طبرسي مينويسد: خداوند با اين جمله در مقام مذمت و توبيخ مسرفان است نه مدح و تعريف آنها. اگر آيه دلالت بر حرمت نداشته باشد لازمهاش اين است كه آيه دلالت بر مذمت نداشته باشد در حالي كه در مقام مذمت است.26از سوي ديگر ممكن است گفته شود: خداوند دوست نداشتن را به مسرفان نسبت داده نه به اسراف. بنابراين معناي آيه اين خواهد بود: چون مسرفان اسراف كردهاند خداوند آنان را دوست ندارد. دلالت التزامي اين جمله اين است كه اسراف حرام و مورد بغض و مذمت الهي قرار گرفته و اين وصف مانع شده تا مرتكبان آن به مقام حب الهي دست يابند. به عبارت علمي، تعليق حكم (عدم حب) به وصف اسراف مشعر عليت است. آيه سوم: از جمله آياتي كه ممكن است با آن بر حرمت اسراف استدلال شود آياتي است كه اسراف همراه با گناه متعلق طلب غفران و بخشش واقع شود، مانند:وَ مَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قَالُوا رَبَّناَ اغْفِرْلَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَافِي أَمْرِنَا وَ ثَبِّتْ أَقْدا مَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الكَافِرِينَ؛سخنانشان تنها اين بود كه پروردگارا، گناهان ما را ببخش و از اسراف ما در كارها چشم پوشي كن و قدمهاي ما را استوار بدار و ما را بر كافران پيروز گردان.27تقريب استدلال: اگر اسراف حرام و موجب عقوبت نباشد نيازي به درخواست غفران نخواهد بود. پس درخواست غفران و بخشش نشان دهنده حرمت اسراف و در پي داشتن عذاب الهي است.ممكن است بر اين تقريب اشكال شود به اين كه درخواست بخشش اعم از حرمت است؛ زيرا طلب مغفرت با كراهت نيز سازگار است. مگر گفته شود: ظهور ناشي از تعلق غفران بر اسراف در حدي است كه اين احتمال را دفع ميكند. بنابراين دلالت آيه بر حرمت از اين جهت دچار اشكال نميشود. تقريب ديگر: «إسْرَافَنَا» عطف به «ذُنُوبَنَا» است و مقتضاي ظهور وحدت معطوف و معطوف عليه اين است كه اسراف هم گناه باشد و با اثبات گناه بودن اسراف حرمت آن نيز ثابت خواهد شد؛ زيرا ميان گناه و حرمت ملازمه است.آيات ديگري نيز بر حرمت اسراف دلالت دارد، اما به جهت پرهيز از اطاله سخن، از نقد و بررسي استدلال به آيات ديگر خودداري ميكنيم.در هر صورت اين سه آيه و آيات ديگر دلالت بر حرمت اسراف دارند و اطلاق آيات، تمام موارد را شامل ميشود، مگر دليل يا قرينهاي قائم شود كه بعضي از موارد اسراف، حرام نيست.اشكال و جواب محقق نراقي
ممكن است بر اطلاق و عموم آيات اشكال شود به اين كه رواياتي دلالت دارد بر اين كه اسراف در استعمال بوي خوش، وضو، حج و عمره حرام نيست. بنابراين آيه نميتواند اطلاق داشته باشد. اين اشكال را محقق نراقي نيز مطرح كرده و در مقام پاسخ، دو جواب ميدهد: در مورد آنچه در برخي از روايات وارد شده مبني بر اين كه در بوي خوش، وضو، حج، عمره، خوردنيها و آشاميدنيها اسراف نيست، بايد گفت:اوّلاً، مقصود، نفي اسراف به طور كلي نيست تا گفته شود: كسي كه ديوار و سقف خانهاش را با آب گلاب ميشويد... يا اگر در روز روشن چراغها را روشن كند، اسراف نكرده بلكه مدلول روايات اين است كه فراواني در اين امور مطلوب است و تجاوز، في الجمله بخشيده شده است. ثانيا، به فرض تسليم، اين روايات به منزله استثنا و تخصيص به شمار ميآيد.28تفصيل اين پاسخ، جداگانه خواهد آمد.5. روايات
از جمله ادلهاي كه محقق نراقي به تفصيل بدان پرداخته، روايات است. ولي حدود هفده روايت را مورد نقد و بررسي قرار داده و در پايان مينويسد:بعضي از اين روايات هر چند بيشتر از مذمت يا كراهت يا استحباب ترك اسراف دلالت ندارند ولي نهي صريح آيات و روايات فراوان از يك طرف و تصريح به بغض الهي نسبت به اسراف در آيات ديگر و تصريح به اين كه اسراف ابزار هلاكت است از سوي ديگر و شمارش اسراف از گناهان كبيره در دسته چهارم از روايات، اين چهار دسته روايت روي هم رفته دلالت بر حرمت اسراف دارند.29از اين عبارت محقق نراقي استفاده ميشود كه در يك تقسيم بندي، روايات وارده در مورد اسراف به لحاظ مضمون به چهار دسته كلي تقسيم ميشوند:دسته اوّل: رواياتي كه اسراف را مكروه و ترك آن را مستحب شمردهاند. دسته دوم: رواياتي كه اسراف را مورد نهي شارع و حرام خواندهاند.دسته سوم: رواياتي كه اسراف را وسيله هلاكت و مورد بغض شارع دانستهاند.دسته چهارم: رواياتي كه اسراف را از گناهان كبيره شمردهاند.جهت طولاني نشدن نوشته، از دستههاي دوم و سوم و چهارم چند نمونه گزارش ميشود و چون دسته اوّل دلالت بر مدعا ندارند، از ذكر آنها خودداري ميكنيم.روايات دسته دوم
عن مسعدة بن صدقة عن أبي عبداللّه(ع) (في حديث طويل) قال: و في غير آية من كتاب اللّه: «إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» فنها هم عن الإسراف و نها هم عن التقتير... إن أصنافا من أمتي لايستجاب لهم دعائهم... و رجل رزقه اللّه مالاً كثيرا فأنفقه ثم أقبل يدعو: يا رب ارزقني. فيقول اللّه عزوجل: ألم أرزقك رزقا واسعا فهلاّ اقتصدت فيه كما أمرتك و لم تسرف و قدنهيتك عن الاسراف؟30امام صادق(ع) ضمن حديثي طولاني ميفرمايد: خداوند در بسياري از آيات فرموده است كه مسرفان را دوست ندارد. پس آنان را از اسراف و تقتير (سختگيري) منع كرده است... رسول خدا فرموده: دعاي چند گروه از امت من مستجاب نميشود... از جمله مردي كه خداوند رزق فراوان به او داده و او همه آنها را انفاق كرده، سپس از خداوند طلب رزق ميكند. خداوند در پاسخ ميگويد: مگر به تو رزق واسع ندادم، پس چرا ميانه روي و اعتدال را پيشه نكردي و چرا اسراف كردي در حالي كه تو را از اسراف نهي كردم؟دلالت روايات بر حرمت از چند فقره آن ممكن است استفاده شود:فراز اوّل: در صدر روايت، ضمن تأكيد بر اين كه خداوند در بسياري از آيات فرموده است كه مسرفان را دوست ندارد، امام تصريح كرده: خداوند نهي از اسراف كرده و در پايان نيز ضمن توبيخ در مورد اسراف، ميفرمايد: خداوند از اسراف نهي كرده است. پرواضح است ظهور اولي نهي در حرمت است، مگر قرينهاي برخلاف داشته باشيم.به اين مضمون روايات ديگري نيز رسيده است؛ از جمله روايت عامر بن جزاعه:عن أبي عبداللّه(ع): إنه قال لرجل: اتقّ اللّه و لاتسرف و لاتقتر و لكن بين ذلك قواما. إن التبذير من الإسراف؛31 امام صادق(ع) خطاب به مردي فرمود: تقواي الهي پيشه كن؛ اسراف و سختگيري نكن؛ ميان اسراف و سختگيري، قوام و اعتدال است.در روايات فراوان، ائمه(ع) از اسراف نهي كردهاند، ليكن محقق نراقي آنها را گزارش نكرده است، از جمله روايت محمد بن خالد،32 اسحاق بن عمار.33دلالت اين روايات بر اصل حرمت اسراف جاي بحث ندارد؛ زيرا همان گونه كه در مبحث دلالت آيات گذشت، تمام فقهاي اصول پذيرفتهاند كه فعل نهي دلالت بر حرمت دارد، حال يا به حكم عقل يا به وضع آنچه جاي گفتگو دارد اطلاق و دايره شمول آنها است.دور نيست گفته شود: اطلاق روايات تمامي موارد اسراف را فرا ميگيرد، ليكن روايات فراواني دلالت دارد بر حرام نبودن اسراف در جاهاي خاص؛ مانند حج، عمره، استعمال طيب و همانند اينها. در اين صورت همان پاسخي كه پيش از اين از محقق نراقي در مبحث دلالت آيات نقل شد در اين جا نيز خواهد آمد.بنابراين اطلاق اين دسته از روايات در موارد شك، كارگشا و مورد استناد خواهد بود. اما از نظر سند هر چند بعضي از روايات اشكال سندي دارند، ليكن به لحاظ اين كه روايات وارده زياد است، دور نيست گفته شود: متواتر معنوي يا دست كم مستفيضند، ولي روايت مسعده سندش تمام است؛ زيرا كليني از علي بن ابراهيم صاحب تفسير و او از هارون بن مسلم و او از مسعدة بن صدقه نقل ميكند و تمامي رجال سند توثيق خاص دارند.بنابراين روايات دسته دوم از جمله روايت مسعده از نظر دلالت و سند مدعا را ثابت ميكند.روايات دسته سوم
از جمله رواياتي را كه محقق نراقي دليل بر حرمت دانسته روايت ابن ابي يعفور است: عن أبي عبد اللّه(ع)، إنه قال: قال رسول اللّه(ص): ما من نفقةٍ أحبّ إلي اللّه ـ عز و جل ـ من نفقة قصد و يبغض الإسراف الاّ في الحج و العمرة؛34امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل ميكند: هيچ بخششي پيش خدا محبوبتر از بخششي معتدل نيست. خداوند نسبت به اسراف بغض دارد مگر اسراف در حج و عمره.اين روايت دلالت دارد اسراف مبغوض شارع است و دلالت آن بستگي دارد به اين كه ثابت شود هر عمل مبغوضي حرام است. چنين ادعايي دور نيست؛ زيرا نقض اين ملازمه به اين كه مكروهات نيز مبغوض شارع است، ناتمام است؛ چون اگر مكروهات مبغوض شارع باشند ترخيص در انجام با حكمت الهي سازگار نيست. بنابراين ميتوان گفت: دلالت اين گونه روايات نيز بر حرمت اسراف تمام است.اشكالي كه ممكن است در مورد اين دسته از روايات وارد شود اين است كه نسبت به تمام موارد اسراف اطلاق ندارند؛ زيرا در مورد انفاق وارد شده و تنها اسراف در انفاق را شامل ميشود.پاسخ برخي از روايات در غير مورد انفاق وارد شده و از سوي ديگر تنقيح مناط و ملاك ميشود؛ زيرا اگر اسراف در انفاق و بخشش حرام باشد در غير آن به طريق اولي حرام خواهد بود؛ زيرا انفاق و بخشش در آيات و روايات فراواني تشويق و مدح شده است.و اما از نظر سند هر چند عبداللّه بن ابي يعفور توثيق خاص دارد، ليكن سند شيخ صدوق به ابن ابي يعفور ناتمام است؛ زيرا احمد بن محمد بن يحيي عطار در آن واقع شده است.35ولي ممكن است گفته شود: مجموع اين روايات، از نظر مضمون متواتر يا دست كم مستفيضند.روايات دسته چهارم
حديث ديگري كه مورد استدلال محقق نراقي واقع شده روايت صدوق در عيون اخبار الرضا، درباره گناهان كبيره است. حضرت در نامهاي به مأمون پس از تعريف ايمان ميفرمايد:و اجتناب الكبائر و هي قتل النفس التي حرم اللّه تعالي... و الإسراف و التبذير... .36[ايمان عبارت است از...] دوري از گناهان كبيره و آنها عبارتاند از: كشتن انساني كه خونش محترم است... و اسراف و تبذير... .دلالت اين روايت و همانند آن بر حرمت اسراف تمام و جاي بحث ندارد و اطلاق روايت نيز محكم و در موارد شك، مورد استناد خواهد بود، اما از نظر سند اشكال دارد؛ زيرا سند شيخ صدوق به فضل بن شاذان ناتمام است؛ چون در آن عبد الواحد بن عبدوس نيشابوري واقع شده كه مجهول است.37روايات ديگر با مضامين ديگري نيز هست كه نقد و بررسي آنها سبب اطاله كلام ميشود. در هر صورت دلالت اين سه دسته از روايات بر اصل حرمت اسراف تمام است و از نظر سند، روايت مسعده در دسته اوّل تمام ولي روايات دسته دوم و سوم اشكال دارد، ولي از جهت مباني كساني كه وثوق به صدور را كافي ميدانند ممكن است گفته شود: وثوق وجود دارد؛ زيرا افزون بر قراين متعدد متصل و منفصل، فراواني روايات در حدي است كه مضمون آنها در حد تواتر معنوي يا استفاضه است.اشكال و جواب محقق نراقي: اشكالاتي بر دلالت روايات ممكن است وارد شود، از جمله: همان اشكال مطرح در ذيل آيات مبني بر اين كه بعضي روايات دلالت دارند كه اسراف در مواردي حرام نيست.جواب پيش از اين گذشت و پس از اين به تفصيل خواهد آمد از اين رو تكرار نميشود.حكم وضعي اسراف
پس از اثبات حكم تكليفي اسراف (حرمت) نوبت به حكم وضعي ميرسد. محقق نراقي متعرض اين بحث نشده ليكن فايده و كارايي آن بر كسي پوشيده نيست. از اين رو اشاره اجمالي به آن لازم است.پيش از آغاز بحث، يادآوري دو نكته به عنوان مقدمه ضروري است:الف) حكم وضعي قابل طرح كه مترتب بر اسراف ميشود همان است و اين مطلب در مواردي راه دارد كه حق ديگران با اسراف تضييع شود.ب) اثبات حكم وضعي (ضمان)، با تحقق اسراف در صورتي صحيح است كه اسراف به معناي تجاوز از حد باشد. به اين معنا كه تجاوز از حد در بسياري از موارد موضوع حكم وضعي از جمله ضمان واقع شده است.با توجه به اين دو نكته در موارد بسياري اسراف موجب ضمان است. برخي ازاين موارد ممكن است از جهتي كم اهميت باشد ولي از جهتي توجه به موارد بسيار جزيي نشانگر جامعيت و اهميت بحث اسراف است؛ از جمله:1. اگر شخص مسلمان بميرد و مالي كه با آن كفن تهيه شود نداشته باشد، در حد متعارف جايز است از زكات برايش كفن خريداري شود ولي اگر خارج از متعارف باشد اسراف است و جايز نيست؛ در نتيجه صاحب مال ضامن مال زكوي است. آيت اللّه خويي مينويسد: كفن متعارف براي ميتي كه مال ندارد از زكات خارج شود.382. در مبحث خمس درباره اين كه مؤونه سال خود و افراد واجب النفقه، از درآمد خارج ميشود، فقها گفتهاند: اگر مخارج ازحد متعارف و اعتدال بيرون باشد از مؤونه به شمار نميآيد و نسبت به خمس آن ضامن است. سيد يزدي در اين باره مينويسد:اگر مؤونه زيادتر از شأن باشد به گونهاي كه هزينه زيادتر در مورد او نهي و اسراف به شمار آيد، از مؤونه محسوب نميشود.39بر اين مسأله هيچ يك از حاشيه نويسان بر عروه حاشيه نزده و آن را تلقي به قبول كردهاند. پيش از صاحب عروه ديگر فقها از جمله محقق نراقي متعرض اين فرع شده و فرموده است:شرط مؤونه كه از درآمد سال خارج و متعلق خمس نيست اين است كه در حد شأن و معتدل باشد، اما مخارجي كه مصداق اسراف باشد مؤونه به شمار نميآيد.403. بسياري از فقها در چگونگي تقسيم خمس گفتهاند: سهم سادات بايد براساس اعتدال داده شود و اگر همراه اسراف و خارج از حد نياز باشد مالك ضامن است. شهيد ثاني مينگارد: امام41 سهم سادات را به طوايف سه گانه بايد براساس كفايت و اقتصاد تقسيم كند و مقصود از كفايت، مخارج سال و مقصود از اقتصاد، حد وسط در نفقه بر حسب شأن است كه به دور از اسراف و اقتار باشد.42همين مطلب را صاحب جواهر نيز مطرح كرده است.434. از جمله مواردي كه آيات و روايات نهي از اسراف را مورد تأكيد قرار داده عقوبات بدني و مالي است. در بسياري از اين موارد اسراف موضوع براي حكم وضعي ضمان است؛ مانند اسراف در قتل به اين كه اولياي دم غير قاتل را قصاص كنند و در مواردي كه شخص محكوم به قتل نيست بر اثر حكم حاكم بميرد. در اين صورت قصاص كنندگان و مجريان حد ضامنند.اين مطلب افزون بر فتواي فقها در موارد متعدد نيز منصوص است؛ از جمله محقق حلي مينويسد:اگر حاكم به اجراي حد، امر كند، اما بيشتر از استحقاق حد بزنند و بر اثر زيادي حد بميرد اگر زننده حد آگاهي از زيادي نداشته حاكم نصف حد را ضامن است و اگر مجري و مباشر در اجرا علم به زيادي حد داشته نصف ديه را او ضامن است؛ زيرا او مباشر بوده است.44اين مسأله فروع مختلف ديگري نيز دارد كه در برخي از فرضها ضمان بر عاقله و در بعضي ديگر ضمان بر بيت المال است. در هر صورت اصل ضمان مسلّم است.5. اسراف در حدود و تعزيرات نيز موجب ضمان است. به اين معنا كه اگر مجري از حد شرعي معين يا تعزيري كه از سوي قاضي تعيين شده تجاوز و اسراف كند اين اسراف موضوع ضمان است.6. در شرع مقدس، زدن براي تأديب جايز شمرده شده ولي مقدار آن تعيين شده است. بعضي از فقها تا سه شلاق، و بعضي ديگر تا چهار و قولي پنج و ديگران تا ده شلاق را روا دانستهاند.45در هر صورت قطعي از نظر فقها اين است كه اگر بيشتر از حد مجاز زده شود و موجب ديه گردد زننده ضامن خواهد بود. حضرت امام در اين باره مينويسد:اگر شخصي به قصد تأديب بزند و به گونه اتفاقي طرف بميرد، زننده ضامن است. فرقي نميكند ضارب زوج باشد يا وليّ طفل يا وصي ازجانب وليّ يا معلم.467. پزشك اگر زياده روي و اسراف كند ضامن است. حضرت امام مينگارد:ختنه كننده اطفال، چنانچه از حد تجاوز كند ضامن است هر چند متخصص باشد و اگر از حد تجاوزنكند و ختنه موجب مردن شود آيا ضامن است يا نه؟ اقوا بلكه اشبه عدم ضمان است.478. ديگر از مواردي كه اسراف موضوع ضمان است، موردي است كه امين در مورد امانت اسراف و تجاوز از حد كند؛ مانند تصرفات پدر يا جد يا وصي در اموال يتيم و نيز ماننداسراف عامل مضاربه و ديگر امينها؛ مانند مستأجر، مستعير، ودعي، ملتقط نسبت به مال مورد اجاره و عاريه و وديعه و مال پيدا شده كه اگر اسراف و تجاوز از حد كنند ضامنند.9. موارد حكم وضعي ضمان در مورد اسراف به اين موارد اختصاص ندارد. طرح همه موارد ديگر خارج از حوصله اين نوشته است.در پايان، يك مورد ديگر كه اين روزها مسأله روز و مورد ابتلاي جامعه است مطرح و اين بخش را به پايان ميبريم و آن اسراف در آب و برق و همانند آن است. سؤال و جوابي از حضرت امام در اين مورد چنين است:سؤال: زياده روي در مصرف آب و برق در صورتي كه موجب كمبودهايي در سطح عمومي شود چه حكمي دارد به خصوص كه دولت اسلامي بر صرفه جويي تأكيد نموده است؟جواب: زياده روي به نحو غير متعارف حرام است و چنانچه موجب اتلاف و ضرر باشد موجب ضمان است.48موارد استثنا
مطلب ديگري كه در لابهلاي مباحث گذشته به اجمال مورد اشاره قرار گرفت اين است كه در بعضي از فتاوا و روايات ديده ميشود كه اسراف در بعضي از موارد حرام دانسته نشده، مانند بوي خوش، آنچه براي سلامتي بدن مفيد باشد، حج، عمره، وضو و... .آيا اسراف در اين موارد خروج موضوعي دارد يا حكمي؟ يعني آيا با اين كه اسراف صادق است حرام نيست يا اين كه در اين موارد اسراف اصطلاحي و فقهي صادق نيست و خروج موضوعي است؟ظاهر كلام بعضي از فقها اين است كه خروج حكمي است، ليكن به لسان نفي موضوع بيان شده؛ مانند «لاشك لكثير الشك» كه نفي حكم شك، با لسان نفي موضوع است.محقق نراقي در اين رابطه دو بيان دارد. ايشان پس از فراگير دانستن حرمت اسراف، در مقام پاسخ از موارد خروج مينويسد:اوّلاً، مواردي در بعضي از اخبار آمده است كه اسراف در آنها حرام شمرده نشده؛ مانند بوي خوش، وضو، حج، عمره، مأكولات و مشروبات. مراد اين روايات نفي حرمت نيست به گونهاي كه اگر كسي در و ديوار خانهاش را گلاب پاشي كند يا در و ديوار خانهاش را با مشك و عنبر پر كند هر چند فقير باشد اسراف و حرام نباشد و نيز مقصود اين نيست كه روشن كردن چراغها در روز روشن جايز است.بلكه منظور از نفي اسراف در اين موارد اين است كه كثرت بوي خوش و همانند آن مطلوب و تجاوز از حد في الجمله (مختصري) بخشيده شده است.شاهد اين مطلب آن است كه در برخي روايات آمده كه اسراف در مأكولات و مشروبات از آن جهت كه ضايع نميشود و خورده ميشود جايز است.ايشان پس از جواب اول ميفرمايد:اگر بپذيريم كه اسراف در اين موارد جايز است بايد بگوييم: روايات دال بر اين مطلب به منزله مخصص است و اين موارد را از عموم حرمت اسراف استثنا ميكند1 ـ كتاب العين، ابي عبد الرحمن خليل احمد فراهيدي، دار الهجره، ج 7، ص 244.
2 ـ نهايه، ابن اثير، ج 2، ص 361.
3 ـ معجم مقاييس اللغه، ابي الحسين احمد بن فارس، ج 3، ص 151.
4 ـ مفردات، راغب اصفهاني، ص 230.
5 ـ مصباح المنير، فيومي، ج 1، ص 373.
6 ـ لسان العرب، ابن منظور، ج 11، ص 48.
7 ـ مجمع البحرين، طريحي، ج 5، ص 69.
8 ـ عوائد الايام، ص 631.
9 ـ فرقان، آيه 67.
10 ـ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 35، ص 148.
11 ـ اسراء، آيه 29.
12 ـ عوائد الايام، ص 632.
13 ـ همان، ص 635.
14 ـ مستند العروه، ج 2، ص 239.
15 ـ معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده «بذر».
16 ـ نهايه، ابن اثير.
17 ـ مصباح المنير، ج 2، ص 671.
18 ـ همان، ص 714.
19 ـ عوائد الايام، ص 615.
20 ـ همان، ص 619.
21 ـ مجمع الفائدة و البرهان، ج 4، ص 413.
22 ـ عوائد الايام، ص 616.
23 ـ غافر، آيه 43.
24 ـ عروةالوثقي، ج 1، ص 800.
25 ـ اعراف، آيه 31.
26 ـ مجمع البيان، ذيل آيه 31 از سوره اعراف.
27 ـ آل عمران، آيه 147.
28 ـ عوائد الايام، ص 637.
29 ـ همان، ص 619.
30 ـ وسائل الشيعه، باب 5 از ابواب مقدمات التجاره، ج 12، ح 6، ص 14.
31 ـ كافي، ج 3، ص 501، ح 14.
32 ـ وسايل الشيعه، باب 4 از ابواب استحباب ملازمة الصفات الحميده، ج 15، ص 187، ح 14.
33 ـ همان، باب 62، از ابواب ان الثابت في القصاص هو القتل بالسيف، ج 29، ص 127، ح 2.
34 ـ وسائل الشيعه، باب 55 از ابواب وجوب الحج و شرائطه، ج 8، ص 106، ح 1.
35 ـ من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 12.
36 ـ وسائل الشيعه، باب 46 از ابواب جهاد النفس و مايناسبها، ج 11، ص 260، ح 33.
37 ـ من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 54.
38 ـ التنقيح، ج 8، ص 404.
39 ـ عروة الوثقي، باب خمس، مسأله 61.
40 ـ مستند الشيعه، ج 10، ص 66.
41 ـ مقصود از امام اعم از امام معصوم است، زيرا در عصر غيبت سهم سادات به دست امام معصوم تقسيم نميشود، بلكه از طريق مجتهد يا صاحب مال تقسيم ميشود.
42 ـ مسالك، ج 1، ص 471.
43 ـ جواهر الكلام، ج 16، ص 109.
44 ـ شرائع ضمن جواهر الكلام، ج 41، ص 473.
45 ـ روايات در اين باره متعدد است؛ از جمله: عن إسحاق بن عمار، قال: قلت لأبي عبداللّه(ع):
ربما ضربتُ الغلام في بعض ما يجرم. قال: و كم تضربه؟ قلت: ربما ضربته مأة. فقال: مأة، مأة؟ فأعاد ذلك مرتين ثم قال: حد الزنا اتق اللّه. فقلت: جعلت فداك فكم ينبغي لي أن اضربه فقال: واحدا. فقلت: واللّه، لو علم أني لا أضربه إلاّ واحدا ما ترك لي شيئا إلا أفسده. قال: فاثنين. فقلت: هذا هو هلاكي قال: فلم أزل اما كسه حتي بلغ خمسة. ثم غضب. فقال: يا إسحاق، إن كنت تدري حد ما اجرم فأقم الحدفيه ولا تعد حدود اللّه.
46 ـ تحرير الوسيله، ج 2، ص 504.
47 ـ همان، ص 505، مسأله 5.
48 ـ استفتائات، ج 2، ص 261.