اين روايات، بر احترام و كرامت انسان و حرمت هتك احترام او دلالت دارند; ولى اشكال در صغراى استدلال است; زيرا جدا كردن عضو از بدن با اختيار و رضايت و به قصد و غرض عقلايى و چه بسا براى نجات جان مؤمن ديگر موجب هتك و بى احترامى نيست يا حداقل مورد ترديد جدى است. شاهد اين مدعا، فهم و نگاه عرف عقلا و متدينان است نه تنها عزت و كرامت او را بر باد رفته نمى دانند بلكه براى او همچون انسان هاى فداكار و ايثارگر احترام دو چندان قائل مى شوند. اين مدعا نه تنها در خصوص انسان هاى زنده صادق است، بلكه در خصوص انسان هايى كه وصيت مى كنند پس از مرگ، عضوى از اعضاى بدن آن ها در راه نجات مؤمن ديگرى پيوند زده شود، صادق است. البته پس از اين خواهد آمد كه آيا شارع اجازه چنين وصيتى داده است يا نه. از سوى ديگر ممكن است گفته شود اين روايات لايام اخلاقى دارند و در مقام بيان اين هستند كه مؤمن شخصيت و عزت دارد و بايد از كارهاى غير اخلاقى از جمله گناهان كه موجب تضعيف شخصيت او مى شود دورى كند. بنابراين دليل سوم نمى تواند حرمت قطع عضو غير رئيسى را ثابت كند.